دولت – محصول آشتی ناپذیری تضادهای طبقاتی است!
(درحاشیه رآی تریبونال و روشنتر ساختن ماهیت صبقاتی آن و پادوهایش)
صبا راهی
لنین می گوید:
" در مورد آموزش مارکس اکنون همان رخ میدهد که در تاریخ بارها در مورد آموزشهای متفکرین انقلابی و پیشوایان طبقات ستمکش بهنگام مبارزه آنان در راه آزادی رخ داده است. طبقات ستمگر انقلابیون بزرگ را در زمان حیاتشان همواره در معرض پیگرد قرار می داند و آموزش آنها را با خشمی بس سعبانه، کینه ای بس دیوانه وار و سیلی از اکاذیب و افترآت کاملآ گستاخانه استقبال مینمودند. پس از مرگ آنها، کوشش هائی بعمل میآید تا بت های بی زبانی از آنان بسازند و آنها را باصطلاح تقدیس کنند، و شهرت معینی برای نام آنها، بمنظور " تسلی" طبقات ستمکش و تحمیق آنان قائل شوند و در عین حال این آموزش انقلابی را از مضمون تهی سازند، بُرّندگی انقلابی آنرا زائل نمایند و خود آنرا مبتذل کنند. در حال حاضر بورژوازی و اپورتونیستهای درون جنبش کارگری برای " مسخ کردن" مارکسیسم به چنین نحوی همداستانند. جنبه انقلابی این آموزش و روح انقلابی آنرا از یاد می برند و میزدایند و تحریف میکنند و هر چه را که برای بورژوازی پذیرفتنی است و یا پذیرفتنی به نظر می رسد؛ در درجه اول اهمیت قرار میدهند و می ستایند. شوخی نیست که اکنون همۀ "سوسیال شووینیست ها" مارکسیست شده اند" (دولت و انقلاب نوشته لنین)
" در مورد آموزش مارکس اکنون همان رخ میدهد که در تاریخ بارها در مورد آموزشهای متفکرین انقلابی و پیشوایان طبقات ستمکش بهنگام مبارزه آنان در راه آزادی رخ داده است. طبقات ستمگر انقلابیون بزرگ را در زمان حیاتشان همواره در معرض پیگرد قرار می داند و آموزش آنها را با خشمی بس سعبانه، کینه ای بس دیوانه وار و سیلی از اکاذیب و افترآت کاملآ گستاخانه استقبال مینمودند. پس از مرگ آنها، کوشش هائی بعمل میآید تا بت های بی زبانی از آنان بسازند و آنها را باصطلاح تقدیس کنند، و شهرت معینی برای نام آنها، بمنظور " تسلی" طبقات ستمکش و تحمیق آنان قائل شوند و در عین حال این آموزش انقلابی را از مضمون تهی سازند، بُرّندگی انقلابی آنرا زائل نمایند و خود آنرا مبتذل کنند. در حال حاضر بورژوازی و اپورتونیستهای درون جنبش کارگری برای " مسخ کردن" مارکسیسم به چنین نحوی همداستانند. جنبه انقلابی این آموزش و روح انقلابی آنرا از یاد می برند و میزدایند و تحریف میکنند و هر چه را که برای بورژوازی پذیرفتنی است و یا پذیرفتنی به نظر می رسد؛ در درجه اول اهمیت قرار میدهند و می ستایند. شوخی نیست که اکنون همۀ "سوسیال شووینیست ها" مارکسیست شده اند" (دولت و انقلاب نوشته لنین)
برای اینکه این گفته ارزشمند لنین ملموس تر شود به دو سال پیش یعنی چهلمین سالگرد حماسه سرخ سیاهکل در ١٩ بهمن سال ١۳۴٩، برمیگردیم. حماسه سرخ سیاهکل اعلام جنگ رزمندگان دلیر سیاهکل به رژیم شاه سگ زنجیری امپریالیسم بود. سیاهکل سرخ همان تئوری انقلابی که با مبارزه در قلب دشمن به تجربه یی عملی تبدیل گردید،طنین شلیک گلوله های مسلسلش،دیوار بتونی اختناق شاه دیکتاتور را شکافت، پایه های رژیم سلطنت را به لرزه درآورد و خواب را از چشم شاه، دیکتاتور خونخوار و اربابان جهانی او ربود. همان اعلام جنگی که در تداوم مبارزه مسلحانه چریکهای فدایی خلق بمدت هشت سال مفهوم واقعی خود را به اثبات رساند و تاریخ جنبش نوین کمونیستی ایران را با خون بهترین کمونیست های انقلابی ضدامپریالیست در قلب خلق های ستمدیده نگاشت و جاودانه ساخت. حماسه سرخ سیاهکل که شلیک گلوله های مسلسل آن به قلب مزدوران دشمن طبقاتی طنین انداز شیپور بیداری و آگاهی؛ شجاعت و فداکاری در بین استثمارشدگان بود. حماسه سرخی که با رگبار مسلسل رزمندگان دلیرش به قلب مزدوران دشمن تا به دندان مسلح رخوت و خمودگی حاکم بر جامعه را پس زد و بذرهای امید و شجاعت را که در دل استثمارشدگان با خون چریکهای فدایی خلق و سایر نیروهای انقلابی آنزمان مانند مجاهدین خلق کاشته بود در یک مبارزه هشت ساله آبیاری نمود.
از آن روز تاریخی تا کنون امپریالیستهای خونخوار که توسط گلوله های مسلسل رزمندگان سیاهکل زخمی شده بوند تمام تلاش مذبوحانه خود را میکنند تا آن شیوه درست و علمی و انقلابی مبارزه با دشمن طبقاتی را به هر شکلی که می توانند همانطور که لنین عزیزمان میگوید از مضمون تهی سازند. چه از طریق مزدوران اطلاعاتی رژیم حاضر مانند " محمود نادری" و تحریف نامه نویسی اش و نوچه های اینترنتی ضدکمونیست آن، چه از طریق کسانی که برای ضربه زدن به جنبش نوین کمونیستی ایران و خادمی بیشتر به امپریالیستها خود را " کمونیسم کارگری" نامیدند، چه از طریق حزب توده مادام العمر خادم بورژوازی خونخوار و خائن به طبقه کارگر و فرزند خلفش اکثریت منفورتر و دنبالچه های مرتجع آن، چه از طریق " تاریخ نگاری" دلال خبری امپریالیسم انگلیس بی بی سی و "تاریخ نویسان" ستمگری چون پیمان وهاب زاده ،که خاندان ستمگرش از یک سو با ساواک همکاری میکرد و از سوی دیگر به استثمار کارگران مشغول بود، که " نظریه پرداز" حماسه سرخ سیاهکل میشود تا برای رزمندگان دلیر سیاهکل "اشک تمساح" بریزد که چرا آن به راستی نوابع مانند مسعود احمدزاده و امیر پرویز پویان که در پرتو یک تئوری انقلابی جان بر سر آرمانهای والای انسانی شان گذاشتند تا راه مبارزه با دشمن طبقاتی را نشان دهند "دکتر و مهندس " نشدند. و این لیست همچنان ادامه دارد....
در مورد دهه شصت که رژیم خونخوار اسلامی دست پخت امپریالیستهای خونخوار در کنفرانس گوادولوپ کارهای ناتمام رژیم شاه خونخوار را به اتمام رساند و مخالفین رژیم شاه که مخالفین رژیم اسلامی یعنی زندانیان سیاسی را در زندانهای سراسر ایران قتل عام کرد تا جاده ستم و استثمار امپریالیستها را هموار سازد، نیز گفته علمی لنین نیز بار دیگر صحت خود را به اثبات می رساند. بدین ترتیب که مضحکه یی بنام تریبونالِ بورژوازیِ کارگرکُش طبق نظر لنین حاصل کارش همان نتیجه یی است که لنین عزیزمان جلوی روی ما میگذارد. تریبونال بورژوازی و پادوهای کیلویی نویس آن نظیر بهرام رحمانی که قلمش ناقل میکرب بورژوازی کارگر کُش است،تلاش مذبوجانه میکنند تا هر گونه مبارزه ضدامپریالیستی، هر گونه سازش ناپذیری، تسلیم نشدن، و همکاری نکردن با نیروی خاص سرکوب، را از مضمون تهی کنند و در نهایت مبارزه زندانیان سیاسی مقاوم قتل عام شده در دهه شصت و دیدگاه طبقاتی سازش ناپذیر آنها که تداوم الگوی مبارزه طبقاتی است را به درجه اجازه داشتن جهت " مراسم عزاداری" برای تسلی دادن دل " داغدیدگان" و اجازه داشتن برای ریختن اشک و ناله کردن برای از دست رفته گانشان تنزل دهند! برای اطلاع بیشتر در این زمینه به نوشته زیر با کلیک کردن روی تیتر مقابل مراجعه نمایید.
تریبونالِبورژازی کارگرکُش و مبارزه جدی طبقاتی (بر...
تریبونالِبورژازی کارگرکُش و مبارزه جدی طبقاتی (بر...
آب نبات چوبی "دولت و بی طرفی" آن!
رای تریبونالِ بورژوازیِ کارگرکُش در مورد " مقامات ایرانی"، بخوان جنایتکاران رژیم همان مزدوران امپریالیسم، رفسنجانی و خاندانش، احمدی نژاد؛ کروبی، میرحسین موسوی، خامنه ای و....همانهایی که عزیزان ما را بخاطر عقایدشان و ایستادگی بر سر آرمانهای والای انسانی شان، برای هموارتر کردن جاده ظلم و ستم نابرابری طبقاتی، در دهه شصت قتل عام کردند، چنین این است:
"دولتها طبق قوانين بين المللی بايد پيگرد مقامات ايراني شوند که مرتکب جنايت عليه بشريت شده اند."
"دولتها طبق قوانين بين المللی بايد پيگرد مقامات ايراني شوند که مرتکب جنايت عليه بشريت شده اند."
اما ببینم این دولتها که تریبونال بورژوازی کارگرکُش میگوید و "رای" صادر کرده که "مقامات ایرانی" را محاکمه کند، چگونه دولتهایی هستند؟ و اساسأ دولت چیست؟ برای این منظور یک نمونه عینی از آن دولتها در اینجا همراه با سند تصویری ارائه میگردد تا باز هم ملاحظه شود که این دولتها طبق قوانین درندگی و سرکوب در روز روشن با معترضین " بی سلاح" کشور خود چه میکنند، و این دولتهای ددمنش چگونه می توانند " بی طرف" باشند و جلادان عزیزان ما را به مجازات شایسته یی که سزاوارشان است برسانند. همه دیگر می دانند که دولتها فقط یک "طرف" دارند و آنهم " طرف ظلم و ستم طبقه ستمگر استثمارکننده" است! در همین سند در لینک زیر باز هم صحت " طرف بورژوازی خونخوار" بودن دولت به وضوح مشاهده می شود. برای دیدن سند روی تیتر زیر کلیک کنید و بعد به ادامه مطلب بپردازید.
حال که سندعینی "دولت ها" و " بی طرفی" آنرا عینأ در لینک بالا دیدیم بد نیست ببینیم که مروری کوتاه به تعاریف مارکسیست لنینیست ها از دولت داشته باشیم تا هر چه علمی تر و عمیق تر به ماهیت طبقاتی تریبونال و جایگاه سیاسی طبقاتی پادوهای آن نظیر بهرام رحمانی،خرده بورژوا روشنفکر که در لباس " سوسیالیسم قلابی" قلم آلوده اش را بکار میگیرد پی برده شود.
تعریف مارکسیست لنینیست ها از دولت : "دولت، محصول آشتی ناپذیری تضادهای طبقاتی است! دولت یعنی سازمان طبقه استثمارکننده! دولت نیروی خاص برای سرکوب است! دولت وسیله استثمار طبقه کارگر است!" (دولت و انقلاب نوشته لنین)
مضحکه ی تریبونال بورژوازی کارگر کُش و پادوهای آن مانند بهرام رحمانی در صددند که با شعار های عوام فریبانه یی چون " دادگاه بی طرف و مردمی" به خیال خام خود با جمع کردن جند نفر از " زندانیان سابق" بخوان خادمین تمام عیار امپریالیستها، آشتی طبقاتی براه اندازند. کاری که چند سال پیش در شکل و شمایل دیگری گروه دیگری در دستور کار خود داشت که با هشیاری مبارزین انقلابی ماهیت آلوده سیاسی آنان نیز برملا گردید.
تحریف
از طرفی همه میدانیم که ذات پلید و ستمگرانه بورژوازی تحریف کردن است! و خادمین و پادوهای آن نیز بسیار شیادانه برای فریب توده های تحت ستم به ویژه کارگران چه تاریخ و چه مبارزه طبقاتی و نیز نظرات دیگران را مدام تحریف میکنند. از آن جمله باز هم جناب بهرام رحمانی است که مدام انسان انسان و کرامت انسانی " میکند، در فلّه نویسی خود ، برای فریب و تحمیق خوانندگان ناآگاهش تیتر نوشته مرا،تریبونال بورژوازی کارگر کُش ،تریبونال کارگر کُش امپریالیستی می نویسد که همین عمل خبیثانه تحریف، خود نشان از آن دارد که قلم و تفکر بهرام رحمانی ناقل میکرب بورژواژی خونخوار است. البته فراموش نشود که بهرام رحمانی در مکتب " ژوبین رازانی معروف منصور حکمت و دوازده اسم دیگر " ، همان شارلاتانی که پشت اسم کمونیسم و کارگر از حمله امپریالیستهای خونخوار به افغانستان دفاع کرد تا میزان خوش خدمتی خود را به بورژوازی جهانی و اربابان رژیم نشان دهد، تربیت شده است! تربیتی که فرهنگ و سُنت آن بر پایه میکرب های دروغ؛ ریا و حقه بازی ، جعل و تحریف و ضربه زدن هر چه بیشتر به جنبش نوین کمونیستی ایران پایه ریزی شد تا بدینگونه برای بورژوازی خونخوار و اخلاقیات ریاکارانه اش پذیرفتنی شود. و اگر به آن میکرب ها، اشاعه بیسوادی سیاسی را هم اضافه کنیم آنوقت میبنیم که منصور حکمت چرا در مصاحبه اش با حمید تقوایی در یک لگد پرانی دیگر به جنبش نوین کمونیستی ایران گفت: " کارگران نمی دانستند لنین خوراکی است یا پوشاکی"!
بهرام رحمانی اما، خادمی اش به پادوهای بورژوازی کارگر کُش تنها به تحریف و وارونه دادن حقیقت ختم نمی شود، بلکه در تهمت زدن نیز تردستی خود را نیز نمایان میکند. برای صحت این گفته نیز می توانیدبه نوشته عزت پایدار در لینک زیر مراجعه نمایید. روی تیتر زیر کلیک کنید.
تشنگان قدرت و شهرت و ریاست طلب!
اینکه خادمین رنگارنگ بورژوازی در لباس های مختلف، به ویژه تشتگان قدرت و شهرت و ریاست طلب، چه در مضحکه تریبونال کارگرکُش بورژوازی و چه در بیرون از آن که در ظرفهای مسموم مشابه رفرمیسم علمی "حاصل کار یک سرمایه دار زالو"، را با آب وتاب و با تاکید "کودکانه" بسیار بر " علمی بودن" آن برای نادانها تبلیغ میکنند، و برای نمایاندن چهره قدرت طلبانه خود به اربابان رژیم خونخوار اسلامی وابسته به امپریالیسم تا نوانستند از شانه آن قتل عام شدگان دهه شصت بالا رفتند؛ از شانه همان سروقامتانی که تنها چیزی که در مخیله مبارزه جدی طبقاتی آنان نمی گذشت "عطش قدرت و شهرت و ریاست طلبی" بود، بالا رفتند تا هدف معین و بورژوا پسند را به کرسی بنشانند که البته بقول عزیزی چون طبل آنان نیز توخالی بود صدایش نیز در نیامد از یک قماشند و تشنه قدرت و شهرت و ریاست طلبی!تمامی اینان، که هر کدام به گونه ای با لگدپرانی به جنبش کمونیستی ایران؛ با تعرض به تشکیلات کمونیستی،با تعرض به ارزشها و معیارهای انقلابی، با اعلام انزجار علنی از تشکیلات کمونیستی در همه جا و جلوی هر کس و ناکس، با سکوت خائنانه در مقابل رفرمیست ها، با" دوست و رفیق بازی" ها، با دیده بستن بر انحرافات سیاسی و دم نزدند، با سکوت بخاطر رفع نیاز حقیر زندگی روزمره؛ و با سکوت در مقابل هر گونه اپورتونیسم دیگری، بسیار غلط تصور فرموده اند که می توانند آشتی طبقاتی براه اندازند تا از آن نمد برای خود کلاه شهرت و قدرت و ریاست طلبی ببفاند.
کلام در مورد ماهیت طبقاتی و " کارنامه ی سیاه مضحکه تریبونال بورژوازی کارگرکُش و پادوهای دون مایه" آنرا با نقل قول علمی دیگری از لنین عزیزمان در این نوشته به پایان برده می شود. شاید مغزهای "خفته" برخی ها که سکوت خائنانه کرده اند بیدار شود و جرآت اظهار نظر کنند!
لنین: از راﯾﺞ ﺗﺮﯾﻦ اﺛﺮ ﻓﺮدرﯾﺶ اﻧﮕﻠﺲ :
"ﻣﻨﺸﺎء ﺧﺎﻧﻮادﻩ، ﻣﺎﻟﮑﻴﺖ ﺧﺼﻮﺻﯽ و دوﻟﺖ" ﮐﻪ در ﺳﺎل ١٨٩۴ ﭼﺎپ ﺷﺸﻢ ﺁن در ﺷﻬﺮ اﺷﺘﻮﺗﮕﺎرت اﻧﺘﺸﺎر ﯾﺎﻓﺖ ﺷﺮوع ﮐﻨﻴﻢ. ﻧﻘﻞ ﻗﻮل هﺎ را ﻧﺎﮔﺰﯾﺮﯾﻢ از اﺻﻞ ﺁﻟﻤﺎﻧﯽ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﮐﻨﻴﻢ ﭼﻮﻧﮑﻪ ﺗﺮﺟﻤﻪ هاﯼ روﺳﯽ ﺑﺎ وﺟﻮد ﺗﻌﺪاد زﯾﺎدﺷﺎن ﻏﺎﻟﺒﺎ ﯾﺎ ﮐﻤﺒﻮد دارﻧﺪ و ﯾﺎ ﺧﻮب و رﺿﺎﯾﺘﺒﺨﺶ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻧﺸﺪﻩ اﻧﺪ. اﻧﮕﻠﺲ ﺿﻤﻦ ﺗﺮازﺑﻨﺪﯼ ﻧﺘﺎﯾﺞ ﺗﺤﻠﻴﻞ ﺗﺎرﯾﺨﯽ ﺧﻮد ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ :"دوﻟﺖ ﺑﻬﻴﭽﻮﺟﻪ ﻧﻴﺮوﺋﯽ ﻧﻴﺴﺖ ﮐﻪ از ﺧﺎرج ﺑﻪ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺗﺤﻤﻴﻞ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ. دوﻟﺖ همچنین ﺑﺮﺧﻼف ادﻋﺎﯼ هگل "ﺗﺤﻘﻖ اﯾﺪۀ اﺧﻼﻗﯽ" ﯾﺎ " ﺟﻠﻮﻩ و ﺗﺤﻘﻖ ﻋﻘﻞ" ﻧﻴﺴﺖ. دوﻟﺖ ﻣﺤﺼﻮل ﺟﺎﻣﻌﻪ در ﻣﺮﺣﻠۀ ﻣﻌﻴﻨﯽ از ﺗﮑﺎﻣﻞ ﺁﻧﺴﺖ؛ دوﻟﺖ ﻣﻈﻬﺮ اذﻋﺎن ﺑﻪ اﯾﻦ ﻧﮑﺘﻪ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺑﺎ ﺧﻮد ﺗﻀﺎدهﺎﯼ ﻻﯾﻨﺤﻠﯽ ﭘﻴﺪا ﮐﺮدﻩ اﺳﺖ و ﺑﻘﻄﺐ هاﯼ ﺁﺷﺘﯽ ﻧﺎﭘﺬﯾﺮﯼ ﮐﻪ ﺗﻮان رهاﺋﯽ از ﺁﻧﻬﺎ را ﻧﺪارد، ﺗﺠﺰﯾﻪ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ. وﻟﯽ ﺑﺮاﯼ اﯾﻨﮑﻪ اﯾﻦ ﻗﻄﺐ هﺎ ﯾﻌﻨﯽ ﻃﺒﻘﺎت داراﯼ ﻣﻨﺎﻓﻊ اﻗﺘﺼﺎدﯼ ﻣﺘﻀﺎد در ﯾﮏ ﻣﺒﺎرزۀ ﺑﯽ ﺛﻤﺮ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ و ﺟﺎﻣﻌﻪ را هم ﻧﺪرﻧﺪ، ﻗﺪرﺗﯽﺿﺮورت ﭘﻴﺪا ﮐﺮد ﮐﻪ ﺑﻈﺎهر ﻣﺎﻓﻮق ﺟﺎﻣﻌﻪ اﺳﺖ ﺗﺎ از ﺷﺪت ﺗﺼﺎدم ﺑﮑﺎهد و ﺁﻧﺮا درﭼﺎرﭼﻮب "ﻧﻈﻢ" ﻣﺤﺪود ﻧﮕﺎهدارد. و اﯾﻦ ﻗﺪرت ﮐﻪ از درون ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻪ اﺳﺖ، وﻟﯽ ﺧﻮد را ﻣﺎﻓﻮق ﺁن ﺟﺎ ﻣﯽ دهد و ﺑﻴﺶ از ﭘﻴﺶ ﺧﻮد را ﺑﺎ ﺁن ﺑﻴﮕﺎﻧﻪ ﻣﯽ ﺳﺎزد ـــ دوﻟﺖ اﺳﺖ" (ص ــ ١٧٧ ــ ١٧٨ ﭼﺎپ ﺷﺸﻢ ﺁﻟﻤﺎﻧﯽ)
"ﻣﻨﺸﺎء ﺧﺎﻧﻮادﻩ، ﻣﺎﻟﮑﻴﺖ ﺧﺼﻮﺻﯽ و دوﻟﺖ" ﮐﻪ در ﺳﺎل ١٨٩۴ ﭼﺎپ ﺷﺸﻢ ﺁن در ﺷﻬﺮ اﺷﺘﻮﺗﮕﺎرت اﻧﺘﺸﺎر ﯾﺎﻓﺖ ﺷﺮوع ﮐﻨﻴﻢ. ﻧﻘﻞ ﻗﻮل هﺎ را ﻧﺎﮔﺰﯾﺮﯾﻢ از اﺻﻞ ﺁﻟﻤﺎﻧﯽ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﮐﻨﻴﻢ ﭼﻮﻧﮑﻪ ﺗﺮﺟﻤﻪ هاﯼ روﺳﯽ ﺑﺎ وﺟﻮد ﺗﻌﺪاد زﯾﺎدﺷﺎن ﻏﺎﻟﺒﺎ ﯾﺎ ﮐﻤﺒﻮد دارﻧﺪ و ﯾﺎ ﺧﻮب و رﺿﺎﯾﺘﺒﺨﺶ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻧﺸﺪﻩ اﻧﺪ. اﻧﮕﻠﺲ ﺿﻤﻦ ﺗﺮازﺑﻨﺪﯼ ﻧﺘﺎﯾﺞ ﺗﺤﻠﻴﻞ ﺗﺎرﯾﺨﯽ ﺧﻮد ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ :"دوﻟﺖ ﺑﻬﻴﭽﻮﺟﻪ ﻧﻴﺮوﺋﯽ ﻧﻴﺴﺖ ﮐﻪ از ﺧﺎرج ﺑﻪ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺗﺤﻤﻴﻞ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ. دوﻟﺖ همچنین ﺑﺮﺧﻼف ادﻋﺎﯼ هگل "ﺗﺤﻘﻖ اﯾﺪۀ اﺧﻼﻗﯽ" ﯾﺎ " ﺟﻠﻮﻩ و ﺗﺤﻘﻖ ﻋﻘﻞ" ﻧﻴﺴﺖ. دوﻟﺖ ﻣﺤﺼﻮل ﺟﺎﻣﻌﻪ در ﻣﺮﺣﻠۀ ﻣﻌﻴﻨﯽ از ﺗﮑﺎﻣﻞ ﺁﻧﺴﺖ؛ دوﻟﺖ ﻣﻈﻬﺮ اذﻋﺎن ﺑﻪ اﯾﻦ ﻧﮑﺘﻪ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺑﺎ ﺧﻮد ﺗﻀﺎدهﺎﯼ ﻻﯾﻨﺤﻠﯽ ﭘﻴﺪا ﮐﺮدﻩ اﺳﺖ و ﺑﻘﻄﺐ هاﯼ ﺁﺷﺘﯽ ﻧﺎﭘﺬﯾﺮﯼ ﮐﻪ ﺗﻮان رهاﺋﯽ از ﺁﻧﻬﺎ را ﻧﺪارد، ﺗﺠﺰﯾﻪ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ. وﻟﯽ ﺑﺮاﯼ اﯾﻨﮑﻪ اﯾﻦ ﻗﻄﺐ هﺎ ﯾﻌﻨﯽ ﻃﺒﻘﺎت داراﯼ ﻣﻨﺎﻓﻊ اﻗﺘﺼﺎدﯼ ﻣﺘﻀﺎد در ﯾﮏ ﻣﺒﺎرزۀ ﺑﯽ ﺛﻤﺮ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ و ﺟﺎﻣﻌﻪ را هم ﻧﺪرﻧﺪ، ﻗﺪرﺗﯽﺿﺮورت ﭘﻴﺪا ﮐﺮد ﮐﻪ ﺑﻈﺎهر ﻣﺎﻓﻮق ﺟﺎﻣﻌﻪ اﺳﺖ ﺗﺎ از ﺷﺪت ﺗﺼﺎدم ﺑﮑﺎهد و ﺁﻧﺮا درﭼﺎرﭼﻮب "ﻧﻈﻢ" ﻣﺤﺪود ﻧﮕﺎهدارد. و اﯾﻦ ﻗﺪرت ﮐﻪ از درون ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻪ اﺳﺖ، وﻟﯽ ﺧﻮد را ﻣﺎﻓﻮق ﺁن ﺟﺎ ﻣﯽ دهد و ﺑﻴﺶ از ﭘﻴﺶ ﺧﻮد را ﺑﺎ ﺁن ﺑﻴﮕﺎﻧﻪ ﻣﯽ ﺳﺎزد ـــ دوﻟﺖ اﺳﺖ" (ص ــ ١٧٧ ــ ١٧٨ ﭼﺎپ ﺷﺸﻢ ﺁﻟﻤﺎﻧﯽ)
۲۰۱۲/۱۱/۱۷
لینک نوشته دولت و انقلاب اثر لنین آموزگار کبیر پرولتاریا
لینکها مرتبط در باره تریبونال
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر