“تریبونال” و مدافعین
تهمت زن اش!
اخیراً
یکی از مدافعین سینه چاک “تریبونال
ایران” به نام بهرام رحمانی که به هر
ترتیب و با توسل به هر شیوه ای می کوشد این “تریبونال” را به عنوان یک ” تریبونال
مردمی” جا بزند، ادعا کرده است که “دشمنی و خصومت علیه تریبونال به اتحاد و مبارزه مشترک و سه حانبه ای بین
چریک های فدایی خلق (طرفدار رفیق اشرف دهقانی)، گروه توفان و راه کارگر (کمیته اجرایی) منجر شده است” (نقل
ازمطلبِ ” اتحاد و مبارزه پیگیر برعلیه
کارزار ایران تریبونال“)
با اشاعه
چنین توهمی، او در حالی که ظاهراً قبول دارد که ” تهمت و افترا
زدن کار زشت و ناروایی است.”، در اینجا آشکارا به کار زشت و ناروای تهمت و افترا زنی مبادرت
کرده است، از جمله در مورد چریکهای فدائی خلق .
البته از کسانی که به چنین شیوه های منحطی متوسل می شوند، نمی توان انتظار داشت که جرأت کنند تا نشان دهند که چریکهای فدائی خلق در کدام مقاله یا مقاله ها ئی سخنانی گفته اند و یا مواضعی گرفته اند که با سخنان و مواضع توفان و راه کارگر دارای یکسانی است! بدیهی است کسی که به دروغ و افترا متوسل می شود تا در مقابل استدلال های مخالفین به هر حال عرض اندام کند، دیگر قادر نیست به نقد واقعی و شرافتمندانه نوشته های دیگران بپردازد. من به عنوان فردی که نوشته های چریکهای فدائی خلق در مورد تریبونال را خوانده و مانند بسیاری دیگر از فعالین سیاسی، استدلال های آنها را قبول دارم و در ضمن نوشته های راه کارگر و توفان را هم خوانده ام و با “دفاعیات” جناب رحمانی از این تریبونال هم آشنائی دارم، با اطمینان می توانم بگویم که این فرد هر چقدر هم سطحی و دارای درک نازل از مسایل جنبش بوده باشد که البته چنین است، قادر به تشخیص مواضع مختلف و متفاوت این نیروهای سیاسی از هم می باشد. اما بدون توجه به این که حقیقت چیست، صرفاً این وظیفه را در مقابل خود قرار داده است که هرکس سخنی در مورد ماهیت واقعی تریبونال بر زبان آورد، باید بر ضدش بنویسد و همه را در “اتحاد و مبارزه مشترک” با هم علیه تریبونال قلمداد کند؛ و بی دلیل و با چسباندن انگ به دیگران ادعا نماید که برخورد با تریبونال و شناساندن ماهیت آن، به نفع جمهوری اسلامی جنایت کار، این رژیم دار و شکنجه تمام می شود .
پیش از این، در مطلبی با عنوانِ اسناد “تریبونال مردمی” چه خواهد شد؟ (توجه شود که دراینحا اسم رسمی تریبونال هم با اضافه شدن کلمه “مردمی“، تغییر یافته)، رحمانی این طور جلوه داده بود که گویا همه مخالفین“تریبونال“، - همان تریبونالِ دست ساز پیام اخوان ها و کوپرها و موریس کاپیتورن ها و هم ردیفان شان- کسانی هستند که ادعا می کنند که ” اگر اسناد تریبونال در اختیار سازمان ملل قرار گیرد بهانه ای برای حمله به ایران پیدا خواهند کرد“. این سخن در حالی زده می شود که وی می داند کهچریکهای فدائی خلق هرگز چنین حرفی نزده و چنین موضعی ندارند و با چنین ادعاهائی همتوافق ندارند؛ و به واقع، استدلال های آنها در افشای ماهیت واقعی تریبونال چیز دیگری است. بنابراین لازم بود سخنان و مواضع چریکهای فدائی خلق در مورد “تریبونال“، به همان صورتی که هست مطرح و مورد نقد قرار می گرفت. به راستی، چرا سعی نشده برای قبولاندن این تریبونال به عنوان گویا یک “تریبونال مردمی“، از نوشته های چریکهای فدائی خلق کُد و نقل قولی آورده شود؟
اگر
امروزبه اشاعه توهم ” اتحاد و مبارزه مشترک سه جانبه” بین گویا چریکهای فدائی خلق و توفان و راه کارگر (کمیته
اجرائی) پرداخته شده، دیروز، در ادامه مطلب
یاد شده در فوق، آن “سه” نیرو این
طور معرفی شده بودند: “این محفل بی عمل و بی تأثیری که در
قلب اروپا هم چنان در خانه های تیمی خود با “امپریالیسم” مبارزه می کند؛ آن دیگری از حزب الله دفاع می کند؛ سومی برای مرگ فلان آیت
الله حکومت اسلامی اشک می ریزد، بی ربط ترین محافل به جنبش کارگری کمونیستی و ضد
سرمایه داری هستند“. بنابراین، در مطلبِ “اسناد “تریبونال مردمی” چه خواهد شد؟“،در حین تمسخر و فحاشی به نیروی سیاسی ای که گویا در خانه های تیمی
خود با امپریالیسم مبارزه می کند، رحمانی هنوز آن نیرو را به اسم به مخاطب خود نمی
شناساند ( در اینجا خانه های تیمی هم مورد
محبت وی قرار گرفته، انگار که چریکهای فدائی خلق و مجاهدین انقلابی دهه ۵۰ با زندگی در خانه های تیمی،
مؤثرترین مبارزه را علیه رژیم شاه و امپریالیسم انجام نمی دادند). اما پس از نوشتن مطالب فوق، وی “جُربُزه” پیدا کرده و منظور خود از آن سه نیرو را آشکار وهمانطور که دیدیم از
چریکهای فدائی خلق، توفان و راه کارگر ( کمیته
اجرائی) اسم می برد. البته، به
این توهم پراکنی هم بسند نکرده و از آنجا که مفهوم ” جنبش
کارگری کمونیستی و ضد سرمایه داری” را از
مکتب رسوای “پیشوای” خود منصور
حکمت آموخته که صد البته در نقطه مقابل کمونیسم واقعی و کارگری قرار دارد، در همان
جا،با “روحیه“ایکه تنها
برازنده یک فرد مرتجع ضد کمونیست است، چریکهای فدائی خلق را در کنار توفان چنین
معرفی می کند: ” اتفاقاً دو محفل نخست، طرفدار
زندان و شکنجه و اعدام هستند“. بله، او
با “روحیه” تمام چنین
برچسبی می زند، اما از این دروغ شاخدار که علیه چریکهای فدائی خلق، این دموکرات
ترین و آزادی خواه ترین نیروی سیاسی ایران عنوان شده، تعجب نکنید! از مکتب به اصطلاح “کارگری
کمونیستی و ضد سرمایه داری” چنین
جماعتی (که نام واقعی اش ضد کارگری،
ضد کمونیستی و طرفدار بقای نظام گندیده سرمایه داری است)، جز این نباید انتظار داشت. فقط باید گفت که شرم به قول مارکس یک احساس انقلابی است که رحمانی نشان می
دهد که بوئی از آن نبرده است.
آیا توهین
های بی مقدار چنین کسی ارزش پاسخگوئی دارد؟ به نظر من بهتر است به جای پاسخ به او
در این مورد که به جای نقد و بحث منطقی، توهین و فحاشی را معرف شخصیت خود قرار
داده، چنین موجودی را به حال خود گذاشت که روزانه یک کیلو مقاله بنویسد (بهتر است به همانگونه که خیلی ها مطلع اند، بنویسم که “کُپی” و “پِیست” کند) و از این طریق علاوه بر “نام“، نان اش هم تأمین شود، چه کند که این هم شغلی است که وی فعلاً به
آن مشغول است.
در مطلبِ ” اتحاد و مبارزه پیگیر برعلیه کارزار ایران تریبونال“، همچنین آمده است: ” تلاش های
خصمانه علیه تریبونال به همین جا ختم نمی شود آن خانمی که به رییس اصلی بی بی سی
نامه مخفی می نویسد و می خواهد با خودش و یک رفیق دیگرش درباره تریبونال گفتگو
کنند و از رییس بی بی سی سئوال می کند که شما چرا این همه دادگاه تریبونال را
انعکاس می دهید.”
پرسیدنی
است که اگر خانمی “نامه مخفی” به رییس
اصلی بی بی سی نوشته، رحمانی چطور از آن مطلع شده؟ آیا همان رئیس اصلی بی بی سی و
یا دارو دسته آقای رییس، او را در جریان آن نامه مخفی قرار داده است!!؟؟ و اگر چنین باشد، تو خود
بخوان حدیث مفصل از این مجمل. از سوی
دیگر با این روشهای مذموم سعی شده تبلیغ بی بی سی به نفع تریبونال غیر مردمیِ
موردِ بحث، توجیه شود؛ و وی به مخالفین تریبونال اتهام زند که خود با رییس بی بی
سی یا به قول ایشان با امپریالیست ها ارتباط دارند. اما از
این برخورد نازل که بگذریم، واقعیت این است که اگر این تریبونال با اهداف
ضد مردمی رسانه های امپریالیستی چون بی بی سی، هم خوانی نداشت، آنها حتی کمترین
پوشش خبری هم به آن نمی دادند. کما این
که در طول همه سال های طولانی که نیروهای چپ و آزادیخواه مراسم های بزرگ و کوچکی
در افشای جنایات جمهوری اسلامی در دهه ۶۰ و در گرامی داشت یاد زندانیان
سیاسی جان باخته در آن دهه بر پا می کردند، چنان کاری نکردند.
در ادامه
همان مقاله نوشته شده است که: “چرا
محکومیت جمهوری اسلامی در یک دادگاه بی طرف و مردمی این چنین این ها را ناراحت
کرده است“. در اینجا از “بی طرف” بودن دادگاه مورد بحث دم زده شده. اما
واقعیت این است که بر اساس آموزش های کمونیسم راستین ( ونه بر
اساس مکتب ادعائی “کمونیستی کارگری“)، در جامعه طبقاتی که ما در آن
زندگی می کنیم ” بی طرف” وجود
ندارد؛ و چنین ادعائی جز برای فریب و خام کردن دیگران بکار نمی رود. در جوامع طبقاتی امروز هم که نظام سرمایه داری بر آنها حاکم است، طبقات
وجود دارند و مبارزه طبقاتی یک واقعیت عینی و غیر قابل انکار است. از این رو جائی که دادستان و قاضی و به طور کلی پیشبرندگان اصلی آن دادگاه،
کسانی بودند که به عنوان مهره هائی در خدمت پیشبرد سیاست های امپریالیستی کار می
کنند، “تریبونال“، هر گز نمی توانست دادگاهی بی طرف باشد؛ و تنها کسانی که خود را
به ساده لوحی می زنند ممکن است چنین ادعائی بکنند. دادگاهی
که امثال حسن ماسالی و ایرح مصداقی سخنگویان آن بودند مثل خود چنین سخنگویانی،
هرگز“بی طرف” نبود. اگر کسی نداند خود این جماعت می دانند که حسن ماسالی کجا ایستاده (فردی که سابقه اعمالش بر علیه نیروهای آزادیخواه و مردمی، او را حتی به “نمایندگی” خارج کشور بخش هایی از دار و دسته
های درونی جمهوری اسلامی نیز ارتقاء داد) وایرج
مصداقی هم چگونه دارد خط “اسلامی” سازمان مجاهدینِ مسعود و مریم را پیش می برد. اساساً،
به هیچ وجه نباید فراموش کرد که در رابطه بین مردم ستمدیده و سرکوبگرانشان که خود
را برای تداوم استثمار و استعمار و در نتیجه تحمیل فقر و مصیبت به توده های تحت
ستم و برپائی دار و شکنجه و خونریزی های جدید آماده می کنند، هیچ کس بی طرف نیست؛
و هیچ دادگاهی هم نمی تواند بی طرف باشد.
در قسمت
دیگر از مطلب مزبور، با مایه گذاشتن از درد و رنج های خانواده های جان باخته گان
زندانیان سیاسی در دهه ۶۰ و رجوع دادن خواننده به تجمع عده ای از آن خانواده ها
در یک اردوی تابستانی که به گفته آن “مطلب” در سال ۱۳۸۶ در یکی از جزایر اطراف استکهلم صورت گرفته، سعی شده
است که تریبونالی که بعداً شکل گرفت همان تریبونال مردمی ای جا زده شود که
آن خانواده ها در ذهن خود داشتند و در صدد برپائی اش بودند. در این
مطلب، نویسنده به روی خود نمی آورد که اساساً هیچ تریبونالی در رابطه با کشتارهای
دهه ۶۰ جمهوری اسلامی، بدون شرکت خانواده های زندانیان سیاسی
و زندانیان جان بدر برده از کشتارهای آن دهه نمی تواند پا بگیرد. بنابراین بحث بر سر آن خانواده های داغدار نیست، بلکه بحث بر سر تقدیم
تریبونال مورد درخواست آنها به دست کارگزاران بنگاه های امپریالیستی توسط کسانی
است که واقعاً یا ظاهراً در صف خلق قرار دارند. بحث بر سر
آن است که عمدتاً با سازشکاری سازمان اقلیت و با کارگزاری بابک عماد (کانون زندانیان سیاسی در تبعید)، بنگاه های امپریالیستی ( از طریق “حقوق بشر“ی هائی چون پیام اخوان و شرکا) امکان ورود به یکی از حوزه های بسیار حساس مبارزه مردم رنج دیده و درد مند
ما را پیدا کردند؛ چرا که واقعیت این است که این بنگاه ها به دلیل چهره شناخته
شده رسوایشان، خود هرگز قادر به گردآوری خانواده های زندانیان سیاسی در یک
تریبونال نبودند.اما اکنون
آنها با پادوئی خودی ها یا ظاهراً خودی ها، به این حوزه بسیار مهم و همه گیر در
جنبش انقلابی ایران هم وارد شدند تا از آن طریق هم بتوانند خشم انقلابی توده های
دردمند ما نسبت به دشمنان شان را فرو نشانند، همان خشم انقلابی که موجد انقلاب و
سرنگونی رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی به دست خود آنان است. بیهوده نیست که اینها وهمه جماعت های راست، مدام بر ایجاد “آشتی” بین مردم و سرکوبگرانشان پای می
فشارند و تحت عنوان فریبکارانه علیه “خشونت” بودن، می کوشند تا توده های جان به لب رسیده از سرکوب و خشونت های جمهوری
اسلامی را از دست زدن به مبارزه ای قاطع و انقلابی و قهر آمیز با ستمگران شان باز
دارند.
در مورد
توجیه مخارج “تریبونال” که در
مطلب یاد شده با عنوان ” جمع آوری
کمک های مالی” به آن پرداخته شده، در این زمینه
اگر ریگی در کفش نیست مدافعین این تریبونال حداقل می بایست به مطالب عنوان شده در
نوشتجات بخشی از واحد نروژ تریبونال که از آنها جدا شده و تا کنون سه اطلاعیه در
این زمینه منتشر نموده، پاسخ دهند. مدافعین
تریبونال و از جمله رحمانی البته به نفع خود نمی بینند که درمقابل چنان فاکت هائی
سخنی بگویند؛ همانطور که در موارد دیگر نیز به نوشته های منطقی و مستدل برخورد نمی
کنند.
واقعاً
اگر ریگی در کفش ندارند چرا حتی در مورد باز شدن پای ” سازمان
همکاری اسلامی” به تریبونال که در مقاله های مختلف
مورد افشاگری قرار گرفته است، حرفی نمی زنند. گفته شده
است که در بند شماره سه از پنج بند پیشنهادی دیوان تریبونال توصیه شده است که” سازمان همکاری اسلامی، دستور دهد تا یک کمیسیون دائمی و مستقلی را ایجاد
نماید که به تعیین این مورد نقض موضوع حقوق بشر اولیه پرداخته و به مطالعه و پژوهش
آن بپردازد!”. قضاوت در مورد این که آیا وقتی
قرار شده که حکام مرتجع و رسوا و خون آشام اسلامی در مورد عزیزان به خون خفته ما
کمیسیون تشکیل دهند، این امر کوچک یا “بزرگ” است را بهتر است به خواننده بسپارم. آخر بعضی
از مدافعین تریبونال مطرح می کنند که موضوع تریبونال را بزرگ نکنید، در عین
حال که کار تریبونال را “عمل” و مبارزه راستین دیگران علیه دشمنان کارگران و مردم ستمدیده را ” بی عملی” می خوانند؛ در ضمن با نشنیده گرفتن
واقعیات مطرح شده در مورد این تریبونال و همه استدلال های غیر قابل انکار نیروهای
آزادیخواه در این زمینه، و خود را به کوچه علی چپ زدن، با حق به جانبی می پرسند: محاکمه جمهوری اسلامی در چنین دادگاهی چه ضرری برای مردم ایران دارد؟ بسیار خوب، در ادامه این مقاله به همین موارد هم که کاملاً
با مطالب عنوان شده از طرف رحمانی، هم خوانی دارد بپردازیم.
درمورد این که محاکمه جمهوری اسلامی در چنین دادگاهی چه ضرری برای مردم ایران دارد؟، واقعیت این است که خود سوال اساساً انحرافی است. می شود عین همین سوال را در مورد سازمان ملل کرد که بارها رژیم را به خاطر نقض حقوق بشر محکوم کرده است. تازه اخیراً خود مقامات دول امپریالیستی با ذکر اسامی کسانی که حقوق بشر در موردشان نقض شده جمهوری اسلامی را محکوم می کنند، از جمله مقامات بالای دولت های آمریکا و انگلیس.
درمورد این که محاکمه جمهوری اسلامی در چنین دادگاهی چه ضرری برای مردم ایران دارد؟، واقعیت این است که خود سوال اساساً انحرافی است. می شود عین همین سوال را در مورد سازمان ملل کرد که بارها رژیم را به خاطر نقض حقوق بشر محکوم کرده است. تازه اخیراً خود مقامات دول امپریالیستی با ذکر اسامی کسانی که حقوق بشر در موردشان نقض شده جمهوری اسلامی را محکوم می کنند، از جمله مقامات بالای دولت های آمریکا و انگلیس.
نه، محکوم شدن جمهوری اسلامی چه توسط همین تریبونالی باشد که
گردانندگان اصلی اش از مهره های امپریالیسم هستند و چه توسط خود دول امپریالیستی، ظاهراً
ضرری برای مردم ندارد.
اما لازم است کسانی که حتی ارتباط تریبونال با ” سازمان
همکاری اسلامی” را “کوچک” جلوه می دهند به این سوال بیاندیشند که
نیروهای امپریالیستی که دشمنان کارگران و مردم ستمدیده جهان و از جمله مردم ایران
هستند از این محکوم کردن ها در پی تعقیب چه سیاست ارتجاعی علیه کارگران و زحمتکشان
و مردم ایران هستند!؟ و آیا افشای بی رحمانه این سیاست ها همزمان با
افشای ماهیت ضد انقلابی جمهوری اسلامی یک وظیفه انقلابی خدشه ناپذیر برای نیروهای
واقعا مردمی هست یانه؟
اگر کسی امید
به سرنگونی رژیم فاشیستی حاکم بر ایران به دست خود مردم را داشته باشد باید به این
مردم بگوید که بنگاه ها و مهره های امپریالیستی به مثابه دشمنان مردم، به این دلیل
خود را به عنوان ظاهراً دوست وارد صف مردم (که این
بار در رابطه با زندانیان سیاسی و خانواده های داغ دیده آنها انجام شده) می کنند که بتوانند جلوی حرکت انقلابی آنها را بگیرند و با انحراف مسیر
مبارزات شان به آنها امکان دست یابی به خواست های برحق و انقلابی شان را ندهند. کسی که خواهان سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی است باید به مردم
بگوید که نباید به خاطر رهائی از دست رژیم جمهوری اسلامی، به نیروهای امپریالیستی
که آن ها نیز دشمنان مکار و در عین حال وحشی و بی رحم مردم ایران هستند اجازه دهند
که وارد صف مردم بشوند. سرنگونی
انقلابی جمهوری اسلامی و یا به عبارتی “به دست
مردم و لا غیر“، معنائی جز این ندارد. در انقلاب
۵۷ این امپریالیست ها بودند که ظاهراً با خواست مردم
مبنی بر سرنگونی رژیم شاه توافق کرده و خود را دوست مردم ما جا زدند، ولی دیدیم که
چه جلادانی را بر سر کار آوردند. در نتیجه
هشیاری در مقابل این دشمنان و مرزبندی قاطع با آنها امری الزامی و وظیفه تخطی
ناپذیر هر نیروی آزادی خواه و واقعاً انقلابی است. امپریالیست
ها برای فریب مردم دست به تاکتیک های مختلفی می زنند. پس،
نیروهای آزادیخواه و کمونیست های راستین، موظفند این تاکتیک ها را شناخته و برای
این که توده های مردم بتوانند ضمن سرنگونی جمهوری اسلامی، انقلاب خود را تا تحقق
خواسته های اساسی و برحق شان ادامه دهند، باید تاکتیک های گوناگون آنها را به مردم
بشناسانند. با انجام چنین حرکاتی است که می توان
به سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی امید بست. والا از
روی یأس و ناامیدی به خاطر طولانی شدن عمر رژیم جنایت کار حاکم، چشم به “الطاف” امپریالیست ها دوختن و با امثال
پیام اخوان ها و موریس کاپیتورن ها و کوپرها و غیره هم کاسه شدن، نمی توان از
شرایط ظالمانه و سرکوب های حکامی چون جمهوری اسلامی خلاصی یافت. این نیز که حرکت “تریبونال” تازه از راه رسیده “عمل” و حرکت هائی که نیروهای چپ و آزادیخواه چندین دهه است برای زنده نگاه داشتن
یاد زندانیان سیاسی جان باخته در دهه ۶۰ و مستند کردن واقعیت های آن دوره
زندان انجام داده و می دهند،بی عمل بودن جا زده می شود، اگر وقاحت بسته بندی شده
نباشد که هست، تبلیغاتی نازل و بی ارزش می باشد.
سخنانم را با این جمع بندی تمام می کنم که در نوشته هائی که در اینجا مورد نقد قرار گرفتند، جز مشتی ادعا و تبلیغات از نوع تبلیغ در جوامع سرمایه داری برای یک کالا، چیز دیگری دیده نمی شود. بدتر از این، یک بار دیگر نشان داده می شود که تقریباً همه کسانی که به دفاع آتشین از “تریبونال” می پردازند به هیچ وجه حاضر نیستند در مقابل استدلال های مخالفین حتی یک دلیل و حرف حساب بزنند و تنها تهمت نثار آنها می کنند؛ و حتی از این هم بدتر، چنین برخورد های رسوا را باز بی هیچ دلیل و استدلالی به دیگران نسبت می دهند. خوشبختانه هنوز در جنبش آزادی خواهانه ما، وجدان های بیدار و متعهد زیادی وجود دارند که رسوایی تریبونال و توجیه کنندگان و مفتریان طرفدار آن را، از یک موضع واقعا مردمی با دلایل و مدارک مستدل به نمایش گذارده اند که درود بر آنها.
ezatpaydar@yahoo.com
عزت
پایدار
۲۰۱۲/۱۱/۱۳
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر