"همچنان جزیی از مشکل هستند"
پیرامون گردهمایی دانشگاه جرج تاون
رضا پهلوی: "...این فقط محدود به
ایران نیست در کشورهای دیگه هم میتونینم ملاحظه بکنیم اصولا من در جهان دو دسته یا
کتهگوری ی افراد رو میبنیم . دسته اول کسانی هستند که همچنان کینه دارند همچنان
نفرت دارند همچنان جزیی از مشکل هستند و مقاومت میکنند از دیدگاه های
خودشون، برای هر نوع هماهنگی، من به اونها کاری ندارم"
سطر بالا مقدمه حرف های بچه ی شاه قاتل در گرد همایی دانشگاه جرج تاون است.
اجازه دهید که جمله به جمله آنرا با یک دیدگاه طبقاتی نگاه کنیم نه با احساسات
" همه با هم"ی که موجب ساز هرج و مرج سیاسی میگردد.
رضا پهلوی میگوید:" دسته اول کسانی هستند که همچنان کینه دارند."
سوال: کینه به چه چیز دارند؟ به چه کس دارند؟ قبل از هر چیز آیا نباید به این
شخص یادآور شد که اگر کینه بد است چرا خودت از قیام پرشکوه بهمن 57 با عنوان
" قیام شوم بهمن" یاد میکنی؟ پس کینه یک احساس واقعی ست، کینه وجود
دارد،آنهم کینه طبقاتی! همانطور که خود تو از انقلاب پرشکوه بهمن 57 کینه داری,
چرا که بساط مفتخوری تو و خاندان دزد و جانی ات را برچید و سلطنت را به مستراح تاریخ
ریخت. بنابراین سعی مذبوحانه نکن که مخالفان سلطنت سرنگون شده را " کینه
" ایی قلمداد کنی و ژشت "بی کینه" بخودت بگیری!
اما، کسانی که همچنان کینه دارند،کینه شان از جنایاتی ست که پدر قاتل
تو در طی استبداد شاهنشاهی اش بر قلم ها، بر زبان ها، بر قوم ها با ستم مضاعف،
و از همه مهمتر بر محرومان ایران روا داشت. تهیدست را تهیدست تر کرد و فرادست را
پروار.
کسانی که همچنان کینه دارند، بدلیل آن است که پدر قاتل تو هر اندیشه ی
آزادیخواهانه ایی را " اغتشاشگر و بر هم زننده نظم ملی" قلمداد میکرد،
درست مثل همین ملاهای جانی، تا به این وسیله بتواند آنها را پس از شکنجه های قرون
وسطایی توسط ساواکی های بی همه چیزش به چوبه اعدام بسپارد. مگر پدرت خودش شخصا
دستور ترور جزنی و هشت آزادیخواه دیگر که اتفاقا در بیدادگاه هایش شاهنشاهی محکومیت
گرفته بودند را در تپه های اوین به رگبار مسلسل نبست؟ مگر میشود این جنایات را بخشید
و فراموش کرد؟ ملتی که چنین کند اشتباه محض میکند. آخر مگر کمونیست ها چه میگفتند؟
مگر چه میگویند؟ وجدان های آگاه و بیدار آنها از بیداد نابرابری طبقاتی که پدر
قاتلت برپا کرده بود بدرد میآمد، اما پدر قاتل که نوکر چشم آبی ها بود خود عامل این نابرابری
طبقاتی بود، جیب های خود و اربابانش را پر میکرد، حتی نیم نگاهی هم به زندگی کسانی
که در محرومیت و فقر بدنیا میآمدند و می مردند نداشت، تازه آنانی که این درد را
به چشم جهانیان پدیدار میکردند را به چوبه مرگ می بست! خب این کینه طبقاتی
همواره تا زمانی که سرمایه داری خونخوار نوکرانی چون پدر قاتل تو و خود دارد ادامه
خواهد داشت، چرا گمان میبری که مفت بخوری، مفت بخوابی، در کاخ زندگی کنی و دسترنج
کارگران و زحمتکشان و محرومان را چپاول کنی و بقیه تو را " ستایش" کنند
و به تو عشق بورزند؟ اساسا کسی مثل تو که دستش را دراز میکند تا عده ای "
چاکر مسلک " ببوسند، برایش " نُرم" است که عده ای در فقر زندگی
کنند! و گرنه همه میدانند که در ایران بنا به گفته آمار و ارقام ملاها، شانزده میلیون
زیر خط فقر زندگی میکنند، که رقم درست قاعدتا بیش از اینهاست، تو و امثال تو نه
تنها کک تان نمیگزد بلکه از این حفره های طبقاتی "سود" هم میبرید! چون
در دوران استبداد پدر تو نیز چنین بود.
رضا پهلوی میگوید: "..همچنان نفرت دارند."
به راستی این بچه دیکتاتور انتظار دارد که مردم خاندان جنایتکار او را ببخشند
و او را " دوست " داشته باشند؟ چه چیزی چه عاملی سبب ساز این انگیزه شده
است؟ خب، برخی اینجا و آنجا مثل آن فیلمساز " ملکه و من" و یا افراد دیگر
عملکردهایشان نشان داد که مبارزه طبقاتی برایشان امری جدی نبوده، مثل خیلی ها به
لفت و لیس افتادند، کم هم نیستند این افراد، اما واقعا کسانی که عزیرانشان را شاه
قاتل زیر شکنجه کُشت، که تازه آن سازش ناپذیران تنها عزیران یک یا چند خانواده در
ایران نبودند، عزیزان طبقه ستمدیده بودند که با مبارزه شان در قلب آنان حک شده
اند، حالا ایشان انتظار دارد که شاه قاتل سرنگون شده و خاندان دزد و جانی او را
" دوست " داشته باشند؟ واقعا که وقاحت را این بچه شاه قاتل حتی از ملا
های وقیح هم بدر برده است.اساسا اقوام کرد و بلوچ و لر و عرب و ترک که پدر قاتل تو
مدام به آنها انگ تجزیه طلب میزد تا بتواند دردست مثل امروز آنها را که خواهان
برابری قومی بودند را سرکوب و کشتار کند میتوانند " دوستدار " سلطنت
باشند؟ مگر گوش کرت نمیشنود که زاهدان و کردستان و آذربایجان و لر و اهواز و تهران
... فریاد میزنند مرگ بر ستمگر چه شاه باشه چه رهبر
اما بخش جنایی حرف های بچه دیکتاتور
لای پر قو بزرگ شده به این دسته میگوید: " آنها جزیی از مشکل هستند؟"
دقت کنید هنوز نه به بار و نه دار، این جانی مفتخور چنین شاخ و شانه میکشد! خب
جناب بچه دیکتاتور میخواهی با این "جزیی از مشکل" ها چه بکنی؟ زندان اوین
دیگری بسازی؟ به افتحارات پدر قاتلت اضافه کنی؟ و " عشق " به خاندان دزد
و جانی پهلوی را بیشتر کنی؟ "این جزیی از مشکل هستند" از همان کینه
" قیام بهمن شوم" تو ناشی نمیشود؟ دقت کنید همسرش " زهرا
خانم" پهلوی فتوای مرگ مجاهد و چپی را صادر میکند، و خودش ...
به آلودگی و تعفن لجن
کسی چون بچه ی شاه جلاد که عاری از هر گونه عواطف انسانی ست و نه وجدان بیدار دارد و نه آگاه است از آنچه که محرومان از آن محروم. و بی شرافتی سیاسی و سرکوب آیین سلطنت شان است که اگر شرافتی در کار بود با سرقت ثروت مردم ایران زندگی " اشرافی" نمیداشت، اشکال اما تنها از نداشتن های اخلاقی بچه شاه نیست، اشکال از مردوران خرد و کلان است، مثلا اشکال از آن مزدور به آلودگی لجنی ست که دست های پدرش را که آغشته به خون هزاران زن و مرد و کودک آزادیخواه است را غسل داد وقتی در همان ابتدای مصاحبه اش با او گفت که "ما را بخاطر پدرانمان قضاوت کرده اند".. آن بی سر و پای سیاسی که یک روز زیر عبای خاتمی خود را پنهان میکرد و یک روز از لجنزار سبز سر در میاورد، که دیروز هم در کنفرانس او را " لانسه " میکند و میگوید ... ایشان که از خاندان بزرگ پهلوی میآیند و برای همه سرشناس هستند..."
مزدور تازه به دوران رسیده ایی که آنچنان شیفته نئون های نیویورک شده است که تن به هر آلودگی و بی شرافتی سیاسی میدهد، خب این لجن ها، تازه بدوران های " سیاسی" در بارگاه بورژوازی در نیویورک هستند، اینها نه از گذشته مبارزه طبقاتی چیزی میدانند و میآموزند و نه از حال!
نیویورکی که روزی پل سایمون وقتی کنسرت داشت معمولا در محاصره پلیس کنسرت اجرا میکرد، چرا که لایه های ستم طبقاتی را در برخی از ترانه هایش عریان میساخت و ترانه باگسر او ، که تکرار میکند، که تغییر و تغییر اما زندگی ما همچنان ترانه ایی که تا همین امروز حکایت از درد و نابرابری طبقاتی دارد، ترانه ای که نئون های نیویورک را " برجسته" نمیکند، بلکه فقر و سرمای خانمانسور نیویورک را برحسته میکند " که تغییرات پس از تغییرات اما ما کم و بیش مثل همیشه هستیم.." نه! مزدور لجنی چون معصومه علینژاد قمی، سواد روزنامه نگاری اش حتی تا همین امروز هم کفایت اینرا ندارد که موضوع فقر را بفهمد، آنچه فهمیده " فرار از فقر" است و پناه بردن به دامن بورژازی فقرآفرین! این است که تهوع آور است. او هر چقدر هم که سعی رذیلانه داشته باشد که از واژه " کارگر و دانشجو و معلم" در حرفهای کسل کننده و طولانی اش که حتی حوصله حامد خان را هم سر برده بود، استفاده کند. باز هم بوی تعفن لجن از حرفهایش میآید، بوی تعفنی که از فرط عقب ماندگی فکری به ریسمان سلطنت سرنگون شده خود را آویزان کرده است. ننگ و نفرت بر تمام بی شرف هایی که نان خود را در خون مبارزین راه آزادی و رهایی از یوغ استثمار و بندگی میزنند. ننگ و نفرت بر تمام مزدوران بی شرفی که امروز تحت عنوان " دموکراسی و گذار" به بچه ی شاه قاتل کمک میکنند تا اهداف شوم اربابان پدرش را به جلو برد.
هر کار کنید رضا پهلوی بچه ی شاه قاتل است و رویای دیکتاتوری در سر دارد او
مملو از کینه طبقاتی ست، کینه بورژازی فقر آفرین. همانطور که ستمدیدگان لبریز از
کینه طبقاتی نسبت به حاندان سلطنت سرنگون شده هستند که جز محرومیت و فقر و زندان
اوین و کشتار دلسوزانشان "هنر" دیگری نداشت.
اما زهی خیال باطل که سراسر ایران فریاد میزنند:
مرگ بر ستمگر چه شاه باشه چه رهبر
صبا راهی
بیست و دو بهمن هزار و چهارصدو یک
لینک اجرای زنده ترانه باگسر اثر پل سایمون در پارک مرکزی نیویورک
Simon &
Garfunkel - The Boxer (from The Concert in Central Park) - YouTube
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر