۱۳۹۱ آذر ۲۱, سه‌شنبه

اسپاگتی دادخواهی گفتگوهای زندان


اسپاگتی دادخواهی گفتگوهای زندان!

صبا راهی

برخورد کردن و نوشتن  درباره نظرات سیاسی افرادی که مدام از این شاخه به آن شاخه می پرند و دنیایی از توهم را در پشت جملات در هم بر هم خود پراکنده میکنند،کاری بسیار کسل کننده و برخی وقت ها حتی مشمئزکننده است. اما از طرفی بسیار هم ضروری است که در این " جانا روزگار غریبی شده" نظرات این افراد را، که مثلا " مستند نویسی را با "ظهور" امثال خودشان به رسمیت می شناسند، چنان هم زد که بوی گندش بلند شود، تا "شاید" اگر ذره ای شرافت، صداقت و  وجدان در آنان پیدا شد، دماغ شان را نیز بیازارد! قضیه این است که چند روزی است می خواهم در رابطه با مصاحبه تلویزیون دریچه با یکی از زندانیان سیاسی سابق که ریاکارانه پشت نام پرافتخار "همایون ایوانی" یکی از زندان سیاسی مقاوم که بر سر آرمانهای والای کمونیستی خود ایستادگی کرد، و به مرگ لبخند زد بنویسم.  اما همانطور که نوشتم عدم رغبت به نوشتن باعث تاخیر این نوشته شد. دلیل آن را سعی میکنم در سطور زیر توضیح دهم. اما برای اینکه قلمم  را تشویق به نوشتن و افشای ماهیت سیاسی چنین افرادی کنم با این مقدمه شروع میکنم.
  
یک نظر بدرستی می گوید: "زندان و سرکوب سمبل آشتی ناپذیری تضادهای طبقاتی است! هر قدر این تضادها آشتی ناپذیرتر، کینه و نفرت طبقاتی عمیق تر؛ و ابعاد زندان و سرکوب اعمال شده توسط دولت ها وسیع تر و جنایات بارتر می گردد."

 دستگیری، شکنجه، تجاوز ، و کشتار زندانیان سیاسی مختص رژیم سرمایه داری اسلامی وابسته به امپریالیسم نبوده و نیست!مختص رژیم قبلی هم نبود! از زمان شکل گرفتن طبقات در جوامع و پدیده مالکیت خصوصی پدیده های سرکوب، زندان شکنجه و قتل زندانی معمولی و زندانی سیاسی در اشکال و ابعاد مختلف نیز رفته رفته شکل گرفته است تا جایی که قهر تحمیل شده از طرف طبقه ستمگر قهر انقلابی طبقه ستمدیده را نیز بوجود آورده است. طبقه زور گوی دزد و دورغگو و فاسد ستمگر که خود را مالک همه چیز حتی زن و فرزند دیگران می داند برای بقای زالویی خود و تضادهای آشتی ناپذیر طبقاتی که خود عامل آن بوده و هر روز نیز طماعی آن برای سود بیشتر آن تضادها را تشدید میکند، دولت ها را برای برقراری " نظم اجتماعی" ( بخوان سرکوب برای پاسداری از سود سرمایه)روی کار می آورد. همانطور که گفته شد زندان مختص رژیم اسلامی نبود و نیست. رژیم قبلی یعنی رژیم  سلطنتی، همتای رژیم اسلامی نیز چنین بود. به سطری از یک سند در این باره توجه کنیم.

 (نگاهی به اسناد – زندانهای شاهنشاهی، نقل از پیک مبارز ،انجمن محصلین و دانشجویان ایرانی در برلن غربی ،شماره یک، دی ماه ١٣۵۴ در سطری در مورد شکنجه و مقاومت زندانیان سیاسی چنین مینویسد:

".. بعد از به زیر مشت و لگد گرفتن زندانی برای بهم ریختن روحیه او انواع شکنجه های روحی و جسمی که آنقدر زیاد هستند که میشود در مورد آنها تومار نوشت اعمال میشود..ازشکنجه های رایج شلاق سیمی، سوزاندان با اجاق و آتش سیگار، تجاوز و استعمال با بطری داغ و دیگر اشیاء میباشد. رفیق اشرف دهقانی مینویسد: این دفعه از باطوم برقی استفاده کردند، از باطوم برقی قبل از اینکه به طور عمده برای ایجاد درد استفاده کنند برای تضعیف روحیه و اعصاب بکار بردند، کاملا لختم کرده بودند و باطوم برقی را با رکیک ترین فحش ها و متلک ها با نقاط حساس تنم تماس میدادند....  نیک طبع این جانور کثیف و متخصص بی ناموسی در اتاق نبود، وارد اتاق شد و مرا به یک نیمکت بست و بی شرمانه جلوی همکارانش زیپ شلوارش را پایین کشید و روی من خوابید. به اصطلاح تجاوز ناقص بود. من از این رفتار کراهت بار او خشمگین بودم اما تلاش میکردم آنچنان خود را بی تفاوت و خونسرد نشان دهم که عوض من آنها احساس شرم و حقارت کنند.." ( این مامور پَست و جنایتکار بعدها توسط چریکهای فدایی خلق به جزای اعمالش رسید و اعدام انقلابی شد) . رفیق اشرف دهقانی را به تخت بسته بودند و مار را به روی بدن لختش انداختند، سعی کردند مدفوع را با زور در دهانش گذارند وقتی او با یک حرکت ظرف مدفوع را به طرفشان برمیگرداند آنرا به سرو رو و لباسهایش می مالند و او را تا مدتی به آن حال میگذارند..."

جدای اسنادی نظیر آنچه سطری از آن در بالا عینا بازنویسی شد،  مردم ایران در ۲٩ بهمن ١٣۵۲ شاهد یک مستند زنده تاریخی توسط دو تن از قهرمانان مبارزه طبقاتی یعنی خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان در بیدادگاه های فرمایشی شاه سگ زنجیر امپریالیسم بودند! همه شاهد بودند که آن اسطوره های مقاومت، یکی خسرو گلسرخی بود که نه تنها بر سر جانش چانه نزد و بیدادگاه رژیم شاه نوکر امپریالیستها را به افشای جنایات رژیم شاه در حق خلق های تحت ستم تبدیل کرده بود بلکه خون خود را به توده های پابرهنه هدیه کرد. و کرامت دانشیان نیز در جلوی دوربین های تلویزیونی بجای عجز و لابه و یا هر " بهانه " ی دیگری برای زنده ماندن و " خروج " از زندان،   یا درخواست " عفو ملوکانه"، گفت که از خودش دفاعی ندارد و  مبارزه مسلحانه را نیز تایید کرد! چه تجربه مستندی از این مستند تر؟؟؟؟

شکی نیست زندانیان سیاسی قتل عام شده در دهه شصت نیز بدلیل ایستادگی بر سر آرمانهای والای کمونیستی شان نیز همچون خسرو و کرامت و بهروز و شیرین و نابدل و ... رفتار کردند. اما زندانی سیاسی سابق که امروز خود را پشت نام پرافتخار "همایون ایوانی" یکی از آن سرو قامتان پنهان میکند به راستی بر سر آرمانهای والای کمونیستی اش ایستاده بود و است؟؟؟ بدلیل احترام و وفاداری به آرمانهای والای همایون ایوانی از زندانیان سیاسی قتل عام شده دهه شصت،  از نام شهریار برای زندانی سیاسی که با تلویزیون دریچه مصاحبه شده بود در این نوشته استفاده میکنم.

فراموشی عمدی چرا؟

شهریار در مصاحبه با تلویزیون دریچه می فرمایند :" ما یک تشکل یا نهاد به مفهوم کلاسیک  نیستم، بلکه هر کس با افکار مستقل خودش، زندانیان سیاسی،  میان تا تجربه زندان را برای نسل بعدی مستند کنند چیزی که کاستیش در دوره یی که ما به زندان افتادیم به واقع دیده می شد و تجربیات زندان شاه به ما منتقل نشده بود..."

شهریار جان! واقعأ چه مستند دیگری باید نوشته می شد تا " تجارب" به شما منتقل می شد؟ مگر در همان زندانهایی که شما در آنها بودید دسته دسته زندانیان مقاوم و سر موضعی ها با مبارزه شان جلوی چشم شماها ، که در همان زندان بقول خودتان " مستقل" شده بودید، مستند نویسی نمی کردند؟ شما در زندان چه می کردید؟ آیا شما عمدأ فراموش نکردید که زندانیان سیاسی سیاه چالهای سلطنتی در شرایطی از زندان خارج شده بودند که اوج فعالیت سیاسی و سازماندهی مبارزه و درگیری با مدعیان جدید قدرت و به دنبالش گرفتار شدن مجدد در سیاه چالهای ملاهای سرمایه و قتل عام آنها در دهه شصت بود. بنابراین آنها فرصتی به دست نیاورند که در خارج از کشور در خانه های گرم و نرم و ادامه تحصیل در دانشگاه ها خاطراتی را راست و دورغ سر هم بندی کنند و یا مثل بعضی از آنها تجربیات بقیه را به نام خودشان به دیگران قالب کنند. البته باید یادآور شد که محفل گرایان از آن جائی که مسئله شان مبارزه طبقاتی و انقلابی نیست و زندان رفتن را وسیله ای برای بالا کشیدن خود و فرصت فراهم کردن برای آینده خود میدانند، سعی میکنند که حماسه مقاومت را که یک مستند بسیار با ارزش از سیاه چالهای سرمایه داران سلطنتی است از خاطرشان حذف کنند با این خیال که از خاطره جمعی حذف میکنند.

شهریار در ادامه مصاحبه اضافه میکنند:" همونطور که میدونید .یکی از بزرگترین فراز هایی که جنبش ایران داشت در سالهای ۷۸با جنبش دانشجویی و اعتراضی بود که در عرض یک هفته به شعار سرنگونی ج ا انجامید و من خاطرم میاد که متاسفانه ١۵٠٠جوون در حقیقت دستگیر شدن که بخشی شون دانش آموز و بخش دیگری دانشجویان بودند و در حقیقت وارد جنبشی شده بودن که تجربیات ما را نداشتند و اونموقع تازه ایده ایی که ما داشتیم کمک می اومد که چگونه این تجربیات رو منتقل کنیم به رفقای جدیدمون که وارد جنبش انقلابی شدند..."

در سطر اول مصاحبه ایشان مدعی می شوند که " تجربیان زندان شاه به ما منتقل نشده بود" در سطر دوم میفرمایند که " تجربیات ما را نداشتند". کدام تجربه شما را نداشتند؟ شما که اعلام کردید که زمانی که به زندان افتادید بی تجربه بودید چون تجربیات زندان شاه به شما منتقل نشده بود! آیا اسم این دوگانه گویی شیادی سیاسی نیست؟

اما اوج "صداقت" شهریارجان! در جایی از مصاحبه اش مشخص می شود که می فرماید: " ولی به نظر من یک قسمت دیگر در بحث ها کمتر در نظر گرفته میشه، من خودم بعنوان یک زندانی سیاسی که در ارتباط با یک سازمان کمونیستی،سازمان چریکهای فدایی خلق ایران دستگیر شدم  البته الان من مستقلم، از سال۶۴به بعد داخل زندان در حقیقت بعنوان مارکسیست های مستقل خودمون رو می تونیم معرفی بکنیم..."

آیا می شود کسی در رابطه با سازمان پرافتخار چریکهای فدایی خلق ایران دستگیر شده باشد و حماسه مقاومت را نخوانده باشد؟ و مستند تاریخی خسرو  گلسرخی و کرامت دانشیان را در بیدادگاه های امپریالیستی از طریق تلویزیون ستم شاهی ندیده باشد؟ پس نداشتن تجربه یعنی چه؟ آیا غیر از این است که آقای شهریار میخواهند " کاستی" های خودشان را به حساب " منتقل نشدن تجربیات زندانهای شاه" بگذارند؟ واقعا میشود از این هم پلیدانه تر دچار فراموشی عمدی شد؟  آن هم پشت نام پرافتخار یک فدایی پنهان شود؟ یا غیر از این است که ایشان مثل سایر " مارکس  زمانه" ها میخواهد " ظهور" خود را به ما اعلام کند و تفکری که نفی هر آنچه در گذشته بود را با فرمول بندی های بسیار ناشیانه به خورد اطرافیانش دهد؟

آیا نباید به  شهریار گفت که چطور است که الان خودتان را بعنوان مارکسیست های مستقل معرفی میکنند، اگر در زندان خودتان را بعنوان مارکسیست های مستقل اعلام کرده بودید که اعدام می شدید، اگر دز زندان اعلام مارکسیست های مستقل کردید چطور شد که اعدام نشدید؟؟؟ چطور الان اعلام میکنید؟ راستی کمونیست مستقل یعنی چه؟

شهریار می افزایند:" چهره دیگری رو هم داریم که اینجا دیگه شاید توضیح " همایون ایوانی " ولی ترجیح میدم هر دو رو همزمان به پیش ببرم؛ یعنی که نیروهای زیادی که دستگیر شدند مثه خود من، یک کمونیست هستند یک کمونیست بودند به همین دلیل زندان و شکنجه هاشو تحمل کردن که به آرمانهای سوسیالیستی وفادارن..."
شهریار جان! مگر غیر از این است که شما از نام همایون ایوانی استفاده میکنی تا این حرفها را بتوانی با " وجدانی" آسوده تر بیان کنی؟ و گر نه همانطور که گفتم اگر شما به آرمانهای سوسیالیستی وفادار بودید که امروز در خارج از کشور نبودید، بودید؟ مثل همایون ایوانی واقعی رژیم جنایتکاراسلامی شما را نیز به خاطر پای بندی به عقایدتان مثل همایون ایوانی به جوخه های مرگ می فرستاد؛ اینطور نیست؟ لازم به توضیح نیست که منظور من این نیست که چرا شما زنده هستید، هیچکس نباید به خاطر نظر و عقایدش شکنجه و کشته شود! همایون ایوانی زندانی سیاسی که توسط رژیم کشته شد نه از سازمانی که به آن تعلق خاطر سیاسی داشت اعلام انزار کرد و نه از پای بندی به آرمانهای والای کمونیستی اش عدول کرد، شما چطور؟ در مصاحبه تان برای اینکه اعلام انزارتان را از سازمانی که در "رابطه" با آن دستگیر شدید تشدید کنید اعلام میکنید که در همان سال ۶۴ که در زندان بودید " کمونیست مستقل " شدید؟  شما نه تنها اعلام انزار میکنید بلکه بسیار بی شرمانه و عمدأ نیز هر آنچه که مستندی بسیار ارزشمند برای مبارزین انقلابی ایرانی و خاورمیانه بوده است یعنی کتاب حماسه مقاومت را نیز نادیده میگیرید! شهریار جان! به راستی که چه ریاکارانه پشت اسم همایون ایوانی پنهان شده اید! شرم کنید!

دادخواهی از کی؟

در قسمت دوم مصاحبه که مصاحبه کننده سعی میکند حرفهای درهم بر هم این فرد را " کانالیزه" کند از او می پرسد شما بعنوان زندانی سیاسی جان بدر برده چه هدفی را دنبال میکنید، پاسخ میگوید:

"..من فکر میکنم دو قسمت را جدا کنیم. یک بعنوان زندانیان سیاسی بطور عموم طبیعی که ما زندانیان سیاسی ...در پی مستند کردن ، دادخواهی و عدالتی هستیم که جانیان و افرادی که در شکنجه و کشتار و سرکوب مردم در این سالها دست داشتند به سزای اعمالشان برسو نیم."

شهریار در ابتدای مصاحبه که میگوید بچه های زندان که در گفتگوهای زندان جمع شدند هر کدام " مستقل" هستند، اما ایشان مدام از طرف آنها هم نظر میدهد و مثلا جمله هایش را با " من" شروع میکند و با " ما" ختم! البته پرواضح است کسی که شد " کمونیست مستقل" همیشه با معضل " من و ما" روبرو است! از طرفی هم این " کمونیست مستقل" نمی گوید که چگونه میخواهند "جانیان" را به سزای اعمالشان برسانند؟ مگر کمونیست ها از ابراز نظرات خود عار دارند؟ یا اینکه " کمونیست های مستقل" با بورژوازی کارگرکُش رودروایسی دارند؟

به جمله ایشان توجه کنید، ایشان در پی دادخواهی و عدالت هستند، دادخواهی از چه طریقی؟ اما بعد بسیار تردستانه جمله اش را با " به سزای اعمالشان برسانیم" پایان میدهد!!!! چگونه به سزای اعمالشان میرسانید؟ کمونیست ها که نظراتشان را پنهان نمی کنند؟ مگر دادگاه انقلابی کارگران نیست که عدالت را برقرار میکند؟ البته نزدیک بود از قلم بیفتد. این آقای شهریار ما که  بسیار"دل نازک" خودش را معرفی میکند، و این قلم را، که تیغ های گیوتین و چوخه های دار را برای جانیانی که همایون ایوانی های واقعی را بخاطر عقایدشان شکنجه و قتل عام کردند مجازاتی شایسته میداند؛ در یک رابطه کاملا بی ربط به مسایل سیاسی، خشن لقب میدهد، کاملا مشخص است که نوع دادخواهی اش برای جانیان رژیم دست کمی از تریبونال بورژوازی کارگرکُش ندارد! و گرنه اینکه یک مثال " آشپزی" را به مبارزه طبقاتی ربط دهی و مجازات جانیان رژیم را به " طرز تهیه اسپاگتی" تشبیه کنی، کاملا مشخص است که دیدگاه آلوده رفرمیستی شما از کجا سرچشمه میگیرد و تا چه افکار و اهداف خاطره نویسی ات در خدمت آینده بورژوازی کارگر کُش می تواند قرار بگیرد! و اگر بخواهم با زبانی حرف بزنم که شهریار منظورم را درست بفهمد باید از " مثال" خودش استفاده کنم و بگویم اتفاقا این گفتگوهای زندان است که مبارزه طبقاتی، انقلاب و پروسه انقلاب و مجازات جنایتکاران رژیم را به "اسپاگتی گفتگوهای رفرمیستی زندان" تبدیل کرده است! و گرنه مارکسیست های واقعی به نظرات مارکس پای بند هستند که بسیار بر سر درس گرفتن از تجارب کمون پاریس اصرار دارد! همانطور که لنین هم بارها کمونیست ها را به نظرات مارکس در باره کمون پاریس ارجاع میدهد.

جنبش دادخواهی!!!!!

همه چیز شنیده بودیم جز جنبش دادخواهی!که شهریار مبتکر آن است! البته ایشان هرگز حتی مثل سایر زندانیان سیاسی " خاطره نویسی" هم از مدت زندانی اش دز سیاه چالهای رژیم اسلامی وابسته به امپریالیسم نمی کند، بلکه مدام طرز تهیه " اسپاگتی" های مختلف را ارائه میدهد! مثلا میگوید "جنبش دادخواهی یک جنبش طولانی است که هم از جنبه روانشناسانه هم از جنبه حقوقی هم از جنبه غرامت ... به دادخواهی می پردازد..."!!! جنبشی بس بورژوا مآبانه! و اینجاست که واقعا می شود به این پی برد که چرا این فرد سلولهای فکری اش از آشپزی و طرز تهیه " اسپاگتی" فراتر نمی رود و بی ربطی اش به کمونیسم کاملا مشخص می شود! چند سال پیش که تریبونال بورژوازی کارگر کُش اعلام "وجود" کرد، گفتگوهای زندان نیز برای آنکه عقب نماند " اسپاگتی جنبش دادخواهی" اش را " بار گذاشت"! که آنموقع " سرآشپزش" طرز تهیه آنرا هم درست نمی دانست و هنوز هم درست نمی داند.

جان کلام اینکه زندانیان سیاسی مقاومی همچون همایون ایوانی که با پای بندی به آرمانهای والای سیاسی شان در زندان به چوبه دار بوسه زدند عملکرد سیاسی شان برای این نبود که امروز به عمد فراموشکارانی نظیر شهریار افکار ناسالم خود را آنهم بعنوان " کمونیست مستقل" در پشت نام پرافتخار آنها تبلیغ کند!

زندانی سیاسی سابقی از اسم پرافتخار یک فدایی استفاده میکند که عمدأ نقاب فراموشی نزده باشد و طرز تهیه اسپاگتی مسموم کننده رفرمیستی را تبلیغ و ترویج نکند! کسی از اسم پر افتخار همایون ایوانی استفاده میکند که به آرمانهای والای همایون ایوانی واقعی نیز در زندان و بیرون از زندان پای بند باشد نه اینکه به بهانه " رهبری فلان سازمان " فلان بود و بهمان بود و اعلام انزار از سازمانهای کمونیستی بشود " کمونیست مستقل" و " مستقل بودن" که خود پدیده ای انحرافی و مخالف مبارزه طبقاتی است را تبلیغ کند! و تازه با رفتار تهی از هر ایده مارکسیستی هم چنین وانمود کند که خودش هم کمتر از " رهبر" شدن را برازنده خود نمیداند،تازه رهبر از چه نوعی؟ و از همه مهمتر خودش در سایت شان نوشته اینجانب را که خطاب به گفتگوهای زندان نوشتم را، بجای برخورد نظری، زیر تیغ سانسور قرار میدهد!

وقتی امروز شهریار "بسیار دل نازک" مرا خشن خطاب میکند و نظرات مرا به زیر تیغ سانسور می برد، پس فردای به قدرت رسیدن امثال این فرد سرنوشت امثال من چه می شود؟

بيست و يکم آذر ۱۳۹۱ برابر با يازدهم دسامبر ۲۰۱۲

*لینک کتاب حماسه مقاومت 


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر