۱۳۹۵ دی ۲۹, چهارشنبه

در شادمانی مرگ رفسنجانی - صبا راهی



در شادمانی مرگ رفسنجانی 



دشمن قسم خورده کارگران 
و
جاده صاف کن امپریالیسم

ستمگران قلدر با ظلم بی وقفه در حق ستمدیدگان چنین وانمود میکنند که عمر جاوان دارند، اما وقتی مرگ آنان را به مستراح تاریخ پرتاب میکند شاید یکی از لحظات شادمانی و تسکین دردهای ستمدیدگان باشد. ایجاد چنین شادمانی مجددی با مُردن رفسنجانی قاتل چنین عباراتی را از ته دل ستمدیدگان به لبانشان جاری ساخت:  آخی اکبر شاه هم مُرد، به درک که مُرد، از بس ظلم کرد، از بس حق مردم را خورد ترکید، آخی چه خوب که سقط شد، یک خونخوار کمتر، یک گرگ کمتر،و از این قبیل! و هیچ چیز جز مرگ نمی توانست این جانی بالفطره را از ارتکاب به جنایت بیشتر این چنین بازدارد!

 قلب کریه مملو از حرص و طمع او، قلب مملو از عطش قدرت و سرکوب ستمدیدگان آن جانی بالاخره ایست کرد! و هیچ خبری تا به این اندازه این قلم را نیز نمی توانست خوشحال کند. همانطور که به درک پیوستن خمینی جلاد!

 رفسنجانی یجای نشستن روی صندلی دادگاه خلقی و محاکمه ای که خلق شایسته او میداند مُرد،و چنین بود که یکی از موذی ترین تبهکاران رژیم اسلامی نوکر امپریالیسم، یکی از منفورترین دشمنان قسم خورده کارگران و زخمتکشان، یکی از رذل ترین قاتلان بهترین فرزندان ایران در قتل عام های زندانیان سیاسی دهه شصت در سراسر کشور، یکی از شیادترین نوکران امپریالیسم که برای ماندن در قدرت از هیچ پَستی و شارلان بازی دریغ نداشت،یکی از بی اخلاق ترین؛ بی شرافت ترین و بی وجدان ترین مهره های رژیم دست نشانده امپریالیست ها به درک واصل شد!
یکی از صحنه هایی که صورت کریه آن معامله گر مرگ را غیرقابل فراموش شدن میکند زمانی بود که جلوی دوربین های تلویزیونی به خبرنگار سی سی ان روز قبل از انتخاب چند دوره بیش در پاسخ به سوال اینکه آیا شما( رژیم اسلامی) با آمریکا همکاری میکنید گفت البته که همکاری میکنیم اما آمریکا اول حسن نیت خود را به ما نشان دهد، تروریست هایی مثل مجاهدین را به ما تحویل دهد تا ما هم هر گونه همکاری که آمریکا بخواهد را انجام دهیم! 

رفسنجانی "مغز متفکر" رژیم در رابطه با چپاولگری و غارت دسترنج کارگران و زحمتکشان و محرومان، پُر کردن جیب های خود و فرزندان انگلش و نیز اربابان جهانی اش، در رابطه با حاکم کردن ارتجاعی ترین قوانین زنگ زده دینی به جامعه و ستم بر زن، در رابطه با ترور سازمان یافته مخالفین چه در داخل و چه در خارج، هولناک ترین آن مُثله کردن هنرمند روشنفکر فریدون فرخزاد، عطش سیری ناپذیر او برای از سر راه برداشتن مخالفین رژیم در هر لباس و عقیده ای به ویژه کمونیست ها و مجاهدین، و قتل عام زندانیان سیاسی در دهه شصت از خون بارترین کارنامه آخوند رذلی بنام رفسنجانی بود.

وقتی به درک واصل شد، فرزندانش "وا ویلا بابامون مُرد بابامون مُرد" راه انداخته بودند تو گویی که طفلان سه ساله اند و پدر "جوان درستکار" شان مُرده که بی بابا شدیم راه انداخته بودند، گویی که بی "نان شب" مانده بودند که "بی بابا شدیم" راه انداخته بودند، همان نان شبی که پدر خونخوارشان از سر سفره کارگران و محرومان کشیده بود و در حلقوم کثیف خود و اربابانش ریخته بود، میخواستند از او پدر هشتاد و دو ساله شان که بیش از دو برابر بسیار از پدران عمر کرده بود "شهید جوانمرگ" شده بسازند، جوانان مثل برگ درختان پاییزی بر روی زمین میریزند از اعتیاد، از ناامیدی از تنگناهای زندگی، از آلودگی ها، بچه ها از فرط فقر و بی دارویی به آرامی میمیرند، آنوقت میخواستند که این خونخوار این کفتار پیز متعفن هم مثل سایر آخوندهای انگل بیش از صد سال عمر میکرد، و بیشتر خون کارگران و محرومان را می مکید و آنان را قربانی ثروت "از کجا آورده اش" میکرد.
فائزه دختر مثل پدرش هار و مکار، گفته بود پدر ما ثروتش مال قبل از انقلاب است که ٩٠ در صدد آن هم صرف انقلاب شد و ما در خانه ای اجاره ای با اجاره ای اندک زندگی میکنیم، قبل از انقلاب در دزاشیب زندگی میکردیم!" یعنی که "طلبکار" هم شدند! 

البته از آن پدر، که بی شرافتی اخلاقی از سر و روی کریه ش میریخت و از هر انگشتش خون بهترین فرزندان ایران؛ روشنفکران، نویسندگان شاعران و کارگران ایران می چکید، کسی که مثل ارباباش روباه پیر مکارترین شیوه های مردم فریبی را بکار میبُرد، نباید انتظار داشت که فرزندانی درستکار و نیکو رفتار بار بیاید! 

پسرش مهدی که ظاهرآ "زندانی" بود را در موقع مردن پدر قاتلش "آزاد" کرده بودند! در حالیکه در سراسر زندانهای ایران مادران؛ پدران دختران و پسران وقتی عزیزانشان را در بیرون از زندان از دست میدادند  "حق" مرخصی رفتن نداشتند! و از آنهم هولناک تر اینکه وقتی خمینی و  رفسنجانی و میرحسین موسوی " آرشیتکت دوران طلایی امام" و هادی غفاری و خامنه ای و سایر جنایتکاران دست در دست هم کمر به قتل عام زندانیان سیاسی دهه ٦٠بستند نه تنها اجازه ندادند مادران و پدران ، دختران و پسران ، جگر گوشه ها و عزیزان خود را برای آخرین وداع در آغوش کشند بلکه آنان را ظرف چند دقیقه بدون دادگاه بدون وکیل با اینکه دوران محکومیت خود را نیز سپری کرده و در آستانه بیرون آمدن بودند را حلق آویز کرد، در گورهای دسته جمعی بی نام و نشان دفن کردند! آنوقت مهدی خان این انگل، "آخوند زاده " را هنگام به درک واصل شدن پدرش "آزاد" میکنند، "زندانی" که تبر گردنش را نمیرند، از بس که مال مردم را مثل پدر خونخوارش خورده است! 

واکنش هایی که در پی مُردن جانی رفسنجانی نشان داده شد یکبار دیگر ماهیت فرد رذل و تبهکاری مانند ارتجاع نگهدار معروف فرخ نگهدار لو دهنده بسیاری از "هوادارانش" در زندان های رژیم اسلامی و بالا بردن سر آنها بر دار، همانی منفور متعفنی که در دوران شاه جلاد با نوشتن عفو نامه و تایید تمام سیاست جنایتکارانه شاه "تواب "شده بود و با نفوذ در پرافتخارترین سازمان سیاسی نظامی؛ یعنی چریک های فدایی خلق؛ او نیز مثل ارباباش رفسنجانی قاتل، بیشترین خدمت را به اربابان شاه و ملا کرد، به عزاداری نشسته بود، و از طرف "مردم کشورش" غلط زیادی کرده و اظهار "اندوه" نموده، و قلم هایی که عاری از هر گونه مسئولیت و شرافت اخلاقی هستند نیز او را "بی جانشین" ملقب کردند! 

کفتار رفسنجانی بعنوان "رئیس تشخیص مصلحت" هر وقت که "مصلحتش به خطر می افتاد" حکم میراند، از آخرین آنها باید از مجرم شناختن افرادی که دارایی های "سران رژیم" را افشا میکنند نام برد. اگر این ظالم کریه قلب ریگی به نعلینش نداشت چرا از افشای ثروت " از کجا آورده " خود و سایر هم فطاران جانی اش وحشت داشت. بیست و سه چهار سال پیش وقتی مردم در خیابان، مراکز عمومی و تاکسی و خلاصه هر جا  بلند بلند حرف از دزدهای رفسنجانی میردند و میگفتند که خر همان خر است و پالانش عوض شده، درست در همان هنگام نیز از جانب خمینی جلاد "حکمی راند" که هر کس به "انقلابیون اسلامی" تهمت بزند سه سال حبس دارد.

آخوند رفسنجانی چنان ظلم و تاخت و تاز میکرد که مردم  جان به لب آمده از تنگناهای اقتصادی و اجتماعی به کنابه در کوی و برزن میگفتند بس کنید "دنیا به نادر وفا نکرد". 

جاده صاف کن امپریالیسم که بولدوزر را بر روی هر آنچه که بر سر راه منافع خونخوران داخلی و اربابان جهانی شان بود انداخته بود از جان تا مال مردم از ثروت دسترنج کارگران تا زمین و کوه، معادن و صادرات و واردات و برج سازی، که گویی عمر جاودان دارد و تا ابد میتواند به ستمگری ادامه دهد. اما دیدیم که چگونه بی آنکه ذره ای از جنایاتی که مرتکب شده بود پشیمان باشد مُرد. به درک! 

برخی ها حتی اگر وجدانشان را به تعطیلات فرستاده باشند اما لحظاتی در زندگی وجود دارد که وجدان از سفر برمیگردد و گریبان فرد ظالم را میگیرد، اما در مورد جنایتکار منفوری مثل رفسنجانی چنین نبود، او بی وجدان متولد شده بود، طوری که حتی دم مُردن نیز دست از فریبکاری برنداشته بود و فکر میکرد که قلب از کار ایستاده اش درست میشود و او میتواند به ستمگری تبهکارانه اش ادامه دهد، به وزیر بهداشت گفته بود که " نگذارید آرزوهای برآورده نشده محرومان بر زمین بماند."!!! واقعا نباید شادمان بود از به درک واصل شدن این روباه مکار منفور؟

آری دکه متعقن استبداد دینی  ستمگر قلدری بنام رفسنجانی بسته شد، اما دکه های متعفن دیگر استبداد دینی که در خدمت امپریالیسم است هنوز باز است، جناج های مختلف رژیم که دستشان در تمام جنایات رژیم آلوده است سعی در ربودن گوی قدرت دارند، روحانی رئیس جمهور وقت که کارنامه اش کم رنگ تر از "پدر خوانده اش رفسنجانی" نیست عزادار است. خامنه ای حیله گر نیز به تاراج و سرکوب سیستماتیک خود مشغول است. او نیز مانند "اکبر شاه" آنچنان غرق قلدری ست که نمیداند از هر" بیش آمدی" ممکن است بگریزد اما نه از مرگ!  اما روزی شادمانی کامل کارگران و محرومان، و زنان فرا میرسد که رژیم اسلامی و قوانین الهی اش که چیزی جز ابزار سرکوب کارگران و زحمتکشان و محرومان، زنان و دانشجویان، روشنفکران و نویسندگان و شاعران نیست آنهم در راستای حفظ منافع امپریالیستها،  به مستراح تاریخ پرتاب شود، همانگونه که تاج و تخت شاه جلاد توسط توده های ستمدیده پرتاب شد.

انقلاب واقعی را کسی سازماندهی نمیکند ، بلکه سیلی از خشم خروشان ستمدیدگان است که در میبایند که بقول مارکس هیچ چیز جز رنجیرهایشان ندارند که از دست دهند.


سرنگون باد رژیم اسلامی نوکر امپریالیسم با تمام جناح ها و دسته های آن

مرگ بر  ستمگران و هر آنکسی که به ستمدیدگان پشت کند و خادم ستمگران شود

زنده باد بیداری، آگاهی و هشیاری در جهت سرنگونی رژیم جنایت پیشه اسلامی


صبا راهی

دی ماه هزار و سیصد و نود و پنج / ژانویه دوهزار و هفده




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر