۱۳۹۱ بهمن ۷, شنبه

غرامت یعنی ختم دعوی!


غرامت یعنی ختم دعوی!
(در برخورد به نوشته "*علیه معافیت از مجازات")

این مطلب در دو قسمت نوشته شده است قسمت اول

صبا راهی

مقدمه ای کلی

امروزه و در اصل در تمامی دوران مبارزه طبقاتی نمی توان از ظلم و ستم و نابرابری و سرکوب مخالفین و دگراندیشان سخن گفت اما از برپاکنندگان اصلی و ریشه های ستم و بیدادگری آنها حرفی به میان نیآرود! نمیتوان از رژیم های شاه و شیخ و صدام و مبارک و اسد و ...سخن گفت اما چشم ها را به روی ماهیت وابستگی آنها بست! نمیتوان از آزادی و رهایی و برابری زن و مرد سخن گفت اما به عامل اصلی این نابرابری زن و مرد، یعنی مالکیت خصوصی که امروزه به سرمایه داری انحصاری جهانی تبدیل گردیده نپرداخت! نمیتوان در مورد مسایل جهانی و منطقه ای سخن گفت اما به پدیده ای خون آشامی بنام امپریالیسم که دموکراسی را برای جهانیان دیکته و اجرا میکند حتی نظری کوچک هم نداشت!

به عبارتی دیگر نمیشود از شکنجه و تجاوز و قتل زندانیان سیاسی سخن گفت اما با برپا کنندگان اصلی این بساط، یعنی امپریالیستها، در کشورهایی مثل ایران، سوریه، مصر، عراق و افغانستان و تونس .... کاری نداشت و از آنها چیزی نگفت و نقش آنها در به قدرت رساندن رژیم های دیکتاتوری را برای توده های ستمدیده ترسیم ننمود، مگر اینکه این عده ثابت کنند که این رژیم ها دیکتاتوری ها "خودبخودی" بر سر قدرت آمده اند! نمیشود که از بعد از سرنگونی رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی سخن گفت و از سیاست های جنایتکارانه اربابان جهانی این رژیم چیزی نگفت! برخی ها با کنایه و با رفتارهای ارزان وقتی که از آنها میخواهی که موضعی در قبال امپریالیسم داشته باشند به راحتی میگویند " ما کاری به امپریالیسم نداریم"! که البته به این " نوابغ " باید گفت شما کاری با امپریالیسم ندارید اما او با من و شما و همه ما کار داشته و خواهد داشت! نمیشود از " منع اعدام" سخن گفت اما قتل های دولتی که هر روزه شاهد آن هستیم را محکوم نکرد! نمیشود از اعدام و شکنجه و اختناق سخن گفت اما دهان مخالف نظری را به " هر دلیلی" بست و بعد هم با یک شیوه نخ نما شده او را به " مزدوری با برنامه " محکوم کرد! نمیشود از منع اعدام روز و شب با اطلاعیه های کیلویی گوش مردم را کَر کرد اما از قتل بن لادن مزدورِ خودِ امپریالیستها هلهله برپا کرد! نمیشود مدعی "صدای آزاد" بود اما از امپریالیستها را که تا دیروز با واژه " غرب" بکار میبردند را امروز با عنوان " کشورهای صنعتی جهان" معرفی کنند و در همان "صدای آزاد" طرح سوال داشت اما به دعوت کننده اجازه این را نداد که مقدمه ای برای توضیح نظراتش در ابتدای برنامه به شنودگان ارائه دهد! و نمیتوان از مبارزه مسلحانه در صدای مثلا" آزاد" حرف زد اما وارد کردن اسلحه توسط دلال های امپریالیستها را با ورود اسلحه از "خارج" بسنده کرد! این گونه نظرات ، نظراتی لیبرال موابانه است که تنها در خدمت طبقه سرکوبگر و غارتگر بکار برده میشود و معمولا نیز توسط تبه کارانی که حقایق را انکار میکنند تبلیغ میشودو آخر عاقبت تمام اینها افتادن به دامن همان امپریالیستهای "( کشورهای صنعتی جهان)" خون آشام است که امروزه با قلدری تمام " دموکراسی حقوق بشری جهانی" را بر ما دیکته میکنند و ما هم مثل بز اخوش به دلیل فقدان یک حزب و یا سازمان و یا تشکل کمونیستی ضدامپریالیستی  منسجم که بتواند در مقابل قلدری آنها توده ها را بسیج کند و ارتش سرخ تشکیل دهد جیک مان هم در نمیاید!

 و خلاصه اینکه چطور میشود که وقتی مطرح میشود که آموزشهای آموزگاران پرولتاریا راه مجازات جنایتکاران را پیش روی ما میگذارد آن آموزشهای میشود " دیکته" اما دیکته های هر لحظه خون آشامی به اسم امپریالیسم آمریکا و سایر قلدرهای سرمایه داری جهانی دیده نمی شود؟ اما حالا که آن حزب، سازمان یا تشکیلات کمونیستی ضدامپریالیستی واقعی وجود ندارد آیا قلم ها را هم باید زمین گذاشت و میدان را برای ضدکارگرها باز گذاشت؟  با این مقدمه کوتاه این نوشته تصمیم دارد که به نوشته "علیه معافیت مجازات" نوشته مژده ارسی یکی از بازماندگان زندانیان سیاسی دهه شصت و نیز به سخنرانی ایشان در پالتاک به تاریخ 29 ماه می 2011 پرداخته و نسبت به موضع سیاسی ایشان بطور مختصر برخورد نماید.

شاید لازم باشد که بازهم یادآور شد که آنچه که بر بازماندگان زندانیان سیاسی دهه شصت در زندانهای رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی و رژیم وابسته به امپریالیسم شاه توسط مزدوران رژیم رفته است راه نفس کشیدن را تنگ میکند. اما بناید هم فراموش شود که برای هر رهایی از سلطه دیکتاتوری رژیم های وابسته به امپریالیستها قدم گذاشتن در این راه یعنی گذشتن از همه چیز حتی جانهای شیرین! و این راهی ست که تمام رهروان راه رهایی از سلطه امپریالیستها به ما نشان دادند! فراموش نشود که زندان و شکنجه و کشتار جزء لاینفک رژیم های وابسته به امپریالیسم است و کسانی که در راه رهایی از این سلطه قدم میگذارند بی شک بدلیل موضع طبقاتی شان است که همه چیز را به جان میخرند! و زمانی بساط شکنجه و تجاوز و کشتار جمع میشود که دست امپریالیستهای قلدر و خون آشام را از جنبش های مبارزاتی مان کوتاه کنیم، تا بتوان در یک مسیر سالم جنبشهای اعتراضی را با آگاهی و سازماندهی جنبش کارگری به سمت یک انقلاب واقعی سوق داد! و این میسر نمیشود مگر با کار و کوشش و تلاش خستگی ناپذیر تمام دلسوزان جنبش کارگری ضدامپریالیستی و در ظرفی سازمان یافته، مدافع منافع اکثریت جامعه یعنی کارگران و زحمتکشان، بنام حزب کمونیستی!

صرف نظر از مجازات یا خیر!

نوشته علیه معافیت ازمجازات، در انتهای بخش مقدمه نوشته می گوید: "....این سوال مطرح بوده است که چگونه می بایستی با گذشته برخورد کرد و به بیان دیگر، بر گذشته غلبه کردآیا بایستی مجرمین محاکمه شوند و یا باید از محاکمه آنان صرف نظر کرد."
به نظر این قلم پاسخ به این سوال دقیقا به مواضع طبقاتی طراحان سوال برمیگردد و پیدا نمودن ریشه ستم طبقاتی!

هیچکس در این جهان نمیتواند خود را "بیطرف طبقاتی" لقب دهد و یا بی تفاوت به آنچه که امروزه به طور عریان امپریالیستها برای تقسم جهان بر مردم محرومان جوامع اعمال میکنند باشد! 

موضع طبقاتی داشتن در تمام حرکات ریز و درشت روزانه اجتماعی ما فوران میزند! و اینکه ما تا چه میزان در جامعه مصرف زده سرمایه داری و شعارهای توخالی و فریب دهنده آن حل نشده باشیم دیدگاه های سیاسی ما را نسبت به مبارزه بی امان برای سرنگونی سرمایه داری خونخوار تقویت میکند.  به عبادت ساده تر اینکه اساسا تا جامعه سرمایه داری برپاست زندان و شکنجه و قتل های " دولتی" هم هست و مجرمین به طرق مختلف نیز بازتولید میشوند. به همین دلیل است که بسیار اهمیت دارد که ما وقتی نظری در چنین مواردی میدهیم مشخص سازیم که چه نوع سیستم حکومتی برای بعد از سرنگونی رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی مَد نظرمان است که بر اساس آن چنین پیشنهادهایی ارائه داده میشود. به ویژه اینکه ایشان (مژده ارسی) بر روی حقوق بشر تکیه دارند! و حقوق بشر در ذهن من و کاربرد جهانی آن چیزی که امروزه همه شاهد هستیم  نمی تواند چیزی جز بمب های مملو از اورانیوم ارتش وحشی امپریالیسم آمریکا بر روی محرومان افغانستان، عراق و لیبی، عراق و ... نیست! حقوق بشری که طبق سیاستهای جنایتکارانه آمریکا که امروز اوباما آنرا در پشت اسم " نیروهای ناتو" به پیش میبرد، نیروهای ناتویی که  از یک سو در افغانستان خانه و کاشانه محرومان را به بهانه " پیداکردن دارو و دسته مزدورشان بن لادن" ویران میکنند و شهروندان بی دفاع و بی سلاح را کشتار میکنند و از طرفی هم همین نیروهای ناتو زمنیهای زیر کشت خشخاش را توسعه داده تا بتوانند " مواد مخدر" جهان را تامین کنند! و این بخشی از وظایف"حقوق بشر " است! و موضع طبقاتی این حقوق بشر نیز باز بنا به جنایاتی که در باره مردم محروم توسط امپریالیستها و رژیم های وابسته به آن هر روزه در گوشه های چهان شاهد هستیم مدافع منافع غارتگران است! تا زمانی که چنین است زندان و شکنجه و کشتار مخالفین شیوه هایش ممکن است فرق کند، و گرنه مدام بازتولید میشود! از همه مهمتر مژده ارسی و سایر بازماندگان زندانیان سیاسی دهه شصت بنا به دلیل موضع طبقاتی که داشتند توسط مزدوران رژیم ددمنش ج ا دستگیر و به بند کشیده شدند، حتی وقتی که رژیم خیلی از این عزیزان را به دلیل یک اعلامیه سازمانی دستگیر کرد، فرد دستگیر شده به خاطر در دست داشتن برگه ای که در آن موضع طبقاتی مشخصی ارائه داده شده بود به بند کشیده میشد، و نه بخاطر سن و سال یا جنیست!

راه کارهای پیشنهادی!

نوشته " علیه معافیت مجازات" در ادامه نوشته خود راه کاری برای بعد از سرنگونی ج ا ( سرنگونی جمهوری اسلامی چگونه را هم توضیح نمیدهد و در جایی هم تنها به "برکناری آن" اشاره دارد) میدهد و آنرا تحت عنوان " در برخورد به جنایت علیه بشریت" چنین فرموله میکند:
یک " رویداد کیفری... که صرفا از دیدگاه و مفهوم کیفری به محاکمه عادلانه مجرمین نگاه میکند و به " جنایت علیه بشریت" از دید حقوقی – قضایی میپردازند.."
قاعدتن از دید حقوقی هر واژه ای بار معین حقوقی خود را داراست همانطور که در علم کمونیسم هر واژه ای بار معین علمی خود را دارا میباشد! اما باید دید که این دید حقوقی – قضایی در راستای منافع اکثریت جامعه تدوین شده است؟ چه کسانی این قوانین حقوقی – قضایی را تدوین کرده اند؟ بنا به تعریف نوشته علیه معافیت مجازات، خب رژیم ددمنش سرمایه داری اسلامی هم با دید حقوقی – قضایی خود جنایاتش را در مورد اکثریت جامعه به پیش برده و میبرد! اگر جنایات رژیم کنونی از دید کیفری ، یعنی همان دید حقوقی – قضایی مجامع بین المللی نقض حقوق بشر بود که این رژیم سی و دو سال از جانب صاحبان آن دیدگاه های حقوقی – قضایی حمایت نمیشد، میشد؟

یک مثال واقعی برای روشن تر شدن موضوع، چطور است که وقتی ندا آقا سلطان توسط مزدورهای امپریالیستها کشته میشود رژیم جنایتکار اسلامی از آن تاریخ از دید " اوباما"، رهبر قلدران دنیا، ناقض حقوق بشر جهانی میشود و نه از تاریخی که مژده ارسی ها به بند کشیده شدند؟  بنابراین باز هم اینکه  "مجازات جنایتکاران را به  رویداد کیفری که صرفا از دیدگاه مفهوم کیفری به محاکمه عادلانه مجرمین نگاه میکند.."، محول کرد و دادگاه های خلقی که اتفاقا با رای مردم و با تصمیم خانواده های زندانیان سیاسی که عزیزانشان بعد از سخت ترین شکنحه و انواع تجاوزها به قتل گاه برده شدند را دادگاه های " دیکته ای" نامید چیزی جز متوهم بودن به دستگاه کیفری بورژازی نیست که آنهم باز به جدیت موضع طبقاتی و قبل از آن به جدیت موضع ضدامپریالیستی برمیگردد!

بازسازی مجدد جنایتکار چگونه؟

مژده ارسی در نوشته خود( علیه معافعیت مجازات) می نویسد:."درحالی که فاشیست¬ها و یا نئو نازیست¬های آلمان در شوراها و یا در پارلمان¬های محلی نفوذ می¬کنند و در خیابان های آلمان رژه می روند. اما این تنها جنایتکاران آلمان نازی نیستند که در دهه¬های اخیر بدون مجازات ماندند و دست به بازسازی مجدد خود زدند، بلکه در بسیاری از کشورهای دیگر نیز این اتفاق افتاده است"

بنا به گفته ایشان جنایتکارانِ بدون مجازات مانده دست به بازسای مجدد خود زده اند... ایشان چون هیچ توضیحی در مورد بازسازی مجدد خود این جنایتکاران نداده اند ناچارن باید گفت اولا از نظر علمی این حرف ایشان درست نیست چرا که جنایتکار خود به خودی نمیتواند دست به بازی سازی جنایت خود بزند، تا یک سیستم فکری و اقتصادی پشت آن جنایتکاران نباشد آنان نمی توانند بازی سازی یشوند. بطور مثال آیا شعبان جعفری ها(شعبان بی مُخها)  خود بخودی بازسازی شدند و میشوند که دیروز در صفوف کارگران زن و مرد را با باتوم لت و پار میکردند و در ملاء عام میکشتند و امروز هم راه ادامه دارد پونز بر پیشانی زنان فرو میکردند(پاسدار گنجی ) و یا اسید به روی زنان می پاشند و در خیابانها نوجوانان را به باد کتک میگیرند و بعد هم مانیفست  نویس" دموکراسی" می شوند؟ و این بازسازی جنایتکار چیزی نیست مگر گسترده تر شدن سلطه جنایتکارانه و ستمگرانه سود سرمایه و هار تر شدن دستگاه سرکوب آن. و از همین منظر است که نظر مژده ارسی خام به نظر میرسد. نوشته ای که هدفش مطرح نمودن موضوعات معتددی ست اما پاسخ های علمی آنرا نیافته است، علت آنهم مشخص است زیرا که ایشان حاضر نیست هیچگونه توجهی به پدیده ای بنام امپریالیسم داشته باشد.

امپریالیستها و "آزادی" ما!

 سرمایه داری انحصاری جهانی برای سرکوب منظم و سیستماتیک و در جهت تحت کنترل درآوردن هر حرکت مخالفین خود یعنی تعقیب و دستگیری، شکنجه و کشتار آنها اقدام به ساختن سازمانهای مخوفی چون سی آی ای، ساواک ، موساد ... نموده است. با دایر کردن چنین سازمانهایی سرمایه داری جهانی ضمن ایجاد رعب و وحشت در جامعه برای جلوگیری از خشم سازمان یافته مخالفینش قدرت بیدادگری خود را بیشتر میکند. اما این تمام ماجرا نیست! در کنار این سازمانها، نهاد های " بشری" هم برای مرحم گذاشتن بر روی زخم جان بدر بردگان از ستم و بیدادگری آن و پرداخت غرامت هایی بعنوان کمک برای زندگی نیز پرداخت میکند! بی آنکه هرگز این نهادها این سوال را در افکار عمومی بسط دهند که "چرا" باید مخالف یا دگر اندیش را " شکنجه" کرد یا به قتلگاه برد!  بودجه این نهادها از کجا تامین میشود؟ وقتی از نهادها پرس و جو میکنی تمامی آنها بلا استثنا " خیریه" یی هستند و میگویند که از " این جا" و " آنجا" کمک میگیرند.. اساسن تمام این خیریه ها سوپاپ اطمینانی برای جوامع سرمایه داری هستند تا با " کمک های بسیار اندک شان" مرحمی بر زخم ها درمان ناپذیز مخالفین رژیم های مستبد بگذراند! در حالیکه مخالفین دولتهای خود این نهاده مانند آمریکا و انگلیس را به کشورهایی مانند سوریه و مصر... برای شکنجه منتقل میکردند تا بیشتر در بوق و کرنای " دموکراسی و حقوق بشر" شان بدمند! استفان گری: گوانتاناموبی تنها 4% از زندانیانی را در خود جا داده بقیه 96% از زندانیانی که در کشورشان نمیتوانند شکنجه شوند توسط پلیس مخفی آمریکا در کشورهایی که " شکنجه در آنجا اعمال میشود مثل سوریه، لیبی ، الجزیره، ازبکستان که زندانیان را در آبجوش قرار میدهد ... در حال پرواز هستند.استفان گری اسنادی را منتشر نموده که نشان میدهد سازمان سیا آمریکا ( سی آی ای) پروازهایی را تخت عنوان پروازهای شکنجه از طریق فرودگاه های مختلفی از جمله فردوگاه های انگلیس  به مقصد کشورهایی که در آنجا شکنجه اعمال میشود ترتیب میدهد و برای اینکار برای سوختگیری بصورت مداوم از فرودگاه های انگلیس استفاده میکند.در این زمینه توصیه میشود که به دو لینک زیر جهت آگاهی بیشتر در این زمینه مراجعه شود.


دفاع از  منافع چه طبقه ایی؟

مژده ارسی در بخشی از سخنرانی خود در پالتاک تحت عنوان(علیه معافیت مجارات) میگوید در یکی از شهرهای شمال در ابتدای انقلاب 57 مردم یک ساواکی را به دو ماشین در جهت مخالف هم بسته و او را از وسط جر داده اند. ضمن اینکه کسی این مطلب را هرگز نشنیده و یا در جایی منعکس نشده است، اما مسئله اصلی اینجاست که باید از ایشان پرسید که شما از جان حیوان های ساواک دفاع میکنید یا از جان زندانیان سیاسی که به دلیل تسلیم ناپذیریشان زیر شکنجه های حیوانهای بنام ساواکی و همکاران امروز آنها واوامایی ها بخاطر پای بندی به آرمانهای والای انسانی شان کشته شدند مانند رفیق شهید بهروز دهقانی! یا بعبارت علمی تر شما از منافع مزدوران طبقه سرکوبگر و غارتگر دفاع میکنید یا از منافع حامیان طبقه ستمدیده اسثتمارشده؟ آیا شما میتوانید جلوی خشم مردمی که عزیزان، جگر گوشه هایشان، هم محلی هایشان، همکلاسی هایشان، دوستانشان که بعد از شکنجه و تجاوز به قتلگاه برده شدند را بگیرید؟  شما که میگویید نباید چیزی را دیکته کرد، آیا میتوانید به مردمی که شعار میدهد می کُشم میکشم آنکه برادرم کشت را بگیرید و به آنها دیکته کنید که از خشونت نسبت به جنایتکارانی که در سلولهای زندان بدون هیچ وسیله دفاعی حتی یک وکیل جانهای شیرین شان را بخاطر پای بندی به آرمانهای والای انسانی شان به مسلخ بردند خوداری کنند؟ آن جنایتکاران که بودند؟ مگر خود به خودی جنایت میکردند؟ داستان آن ساواکی "جرداده شده" را بنده به شخصه اولین باری بود که می شنیدم، در همان اتاق پالتاکی هم کسی این داستان را نشینده بود،  در تهران مردم یک نفر را که شباهت چهره ای با نصیری، همان حیوانی که رئیس ساواک بود، داشته را به زیر مشت و لگد گرفته بودند، اما بعد وقتی که نصیری را جلوی دروبین های تلویزیونی آوردند با سرو صورت باند پیچی شده معلوم شد که مردم " شبیه" را زیر رگبار خشم خود نگرفته بودند و او همان نصیری یعنی رئیس ساواک بوده، آیا باید جلوی این خشم را  باید گرفت؟ چرا باید جلوی خشم توده های ستمدیده گرفته شود؟ اگر امروز رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی با شعار " چشم در برابر چشم" مردم ستمدیده را رو در روی هم قرار میدهد،دلیل آن نمیشود که برخی ها بدون هیچ پشتوانه علمی فورن مجازات اعدام انقلابی که تنها مجازات شایسته جنایتکاران علیه منافع اکثریت جامعه است را با آن مقایسه میکنند! در حالیکه همه دیگر امروز میدانند که رژیم موجود در ایران بخاطر منافع غارتگران است که " چشم را در مقابل چشم" قرار میدهد! این رژیم ددمنش و خادم منافع امپریالیستها اگر قرار بود که در راستای منافع اکثریت جامعه ایران عمل کند وقتی که مردم  در ابتدای انقلاب پرشکوه 57 به پادگان ها برای مصادر اسلحه ها رفتند و سلاح در دست مردم قرار گرفت آنها را مجبور به پس دادن اسلحه ها به کمیته های سرکوگر مردم نمی نمود، و بسیج و سپاه را برای سرکوب هر گونه مخالف رژیم سازماندهی نمیکرد! و سلاح را در دسته عده ای معین برای دفاع از منافع غارتگران داخلی و جهانی قرار نمیداد! از همین جاست که میتوان به ماهیت وابستگی  خمینی جلاد و رژیم آن به امپریالیستها و تداوم رژیم قبلی به شکل عمامه پی برد، اگر چه در زمانهای قبل از به قدرت رسیدن خمینی نیز کسی نه شنیده بود و نه دیده بود که این جلاد رذل نظری در مورد " می کشم می کشم آنکه برادرم کشت" داشته باشد! 
ادامه مطلب در قسمت دوم..

غرامت یعنی ختم دعوی!
(در برخورد به نوشته "*علیه معافیت از مجازات")

 قسمت دوم


*جمله آنان را که چون زالو مکندت خون بریز
وندر آن خون دست و پایی کُن خضاب ای رنجبر!
(پروین اعتصامی)
کشتار زندانیان سیاسی دهه شصت جلوگیری از پیوند نسل آفتابکاران با نسل دوران انقلاب بود. نسلی که با شجاعت، آگاه از ستم طبقاتی و دشمن خلق، در یک مبارزه مسلحانه که برای متحقق شدن آرمانهای والای کمونیستی سازش و تسلیم ناپذیر با مبارزه بی امان خود در صف مقدم مبارزه در میدان دشمن طبقاتی از همه چیز حتی جان شیرین خود میگذشت تا با خون خود مسیر انقلاب و مبارزه طبقاتی و رهایی از سلطه امپریالیستی را به ما نشان دهد! نسلی که خواب را از چشم امپریالیستهای خون آشام ربوده بود!
تاریخ نسل ما ادامه آن تاریخ مملو از آموزشهای انقلابی، افتخارآفرین و انکار ناپذیر مبارزاتی ست که به دشمنِ ضربه ناپذیر ضربه های مداوم وارد نموده بود! همانطور که نسلهای قبل از ما و نسل های بعد از ما ادامه تاریخ مبارزه طبقاتی هستند، چرا که مبارزه جدی طبقاتی راهی طولانی ست که از نسلی به نسل دیگر، سیقل تر یافته تر و با جدیت هر چه بیشتر منتقل میشود، و گسستن پیوند با مبارزه طبقاتی به ضرر توده های زحمتکش و محرومان است، به همین دلیل حقایق تاریخی را نادیده گرفتن نه برخورد درست و صادقانه ایست و نه در راستای منافع اکثریت جامعه!
اگر چه تاریخ مبارزه طبقاتی را دشمنان رنگارنگ طبقه کارگر به ویژه دشمنان در لباس " چپ "مدرن" پروامپریالیست" مخدوش نموده و هر روز با بی شرمی وصف ناپذیر در صدد سرقت یکی از همان سمبل های جاودانی و آموزنده مبارزه طبقاتی هستند تا با چسباندن "چهره مسموم سیاسی" خود که مملو از سازش و تسلیم پذیری ، مطیع بودن و پیشبرد منافع غارتگر و  مروج تواب پروری در برابر دستگاه سرکوب رژیم میباشد را از طریق رسانه هایشان رنگارنگانش در میان ناآگاهان که متاسفانه کم هم نیستند اشاعه دهند، اما بخشی از این بلبشویی مبارزه طبقاتی مسئولیتش به عهده آنانی ست که قلم ها را زمین نهاده و میدان را برای دشمنان کارگران باز گذاشته اند. بطور مثال امروز یکی از وظایف گفتگوهای زندان که زندانیان سیاسی واقعی سابق آنرا تشکیل میدهند و سایر گروه های از این دست این است که کسانی که با فریبکاری و دورغ خود را "زندانی سیاسی سابق" جا زده اند برخورد نموده و توده های ناآگاه در این برهه حساس که امپریالیستها به دنبال خادمین "خام" هستند از "خدمات" آنها در راستای دشمنی با زحمتکشان و محرومان جلوگیری شود. با این مقدمه کوتاه به بخش دوم مطلب پرداخته میشود.

 یکی دیگر از مواردی که بسیار لازم است مورد بحث قرار گیرد این است که نسل ما در ادامه مبارزه و فداکاریهای پیشاهنگان انقلاب مشخصآ چریکهای فدایی خلق و مجاهدین خلق بود که در یک مبارزه منسجم و سازمان یافته به خیابانها ریخت و میلیونها انسان زحمتکش و محروم را با خود به خیابانها آورد تا رژیم ظالم و سرکوبگر شاه سگ زنجیر امپریالیسم که توسط آمریکا و انگلیس و با کارگردانی  سی آی ای به تخت شاهی نشسته بود را به زیر کشد و مطالبات کارگران و زحمتکشان، اکثریت جامعه، که تمام خواسته های روشنفکران را نیز در بر میگرفت یعنی آزادی بیان و اندیشه را متحقق سازد و از سلطه امپریالیستها محرومان و زحمتکشان و منابع ایران را رها نماید! آیا چنین شد؟ چرا نشد؟ چطور شد که انقلاب دزدیده شد؟ آیا یکی از دلایل کشتار زندانیان سیاسی دهه شصت این نبود که رژیم وابسته به امپریالیسم خمینی از پیوند نسل آفتابکاران، همان نسلی که سرود انقلابی شان که بدلیل فداکاری های انقلابی آنها در راه رهایی از سلطه امپریالیستی از محبوبیت جاودانی برخوردار است را امروز منفورترین جنایتکاران "سبز"بی شرمانه به سرقت میبرند، با نسلی که در ابتدای انقلاب در حال رشد بود پیوند بخورد و دست امپریالیستها را از ایران و منابع زمینی و انسانی کوتاه نماید؟  آخوندها که خود مواجب بگیر شاه جلاد بودند و دست شاه جلاد بر سرشان بود، آنها که تاریخن نه برای برابری حقوق زن و مرد مبارزه میکردند و نه برابری از بین رفتن فاصله طبقاتی! خمینی جلاد که مشکلش با شاه جلاد بر سر "حجاب" زنها بود و نه نان شب محرومان و بی کسان! آنان بنا به ماهیت طبقاتی که دین از طریق " احکام الهی" به آن ها منتقل کرده بود ، و خدای دورغین پیغمبرشان محمد به آنها گفته "برخی ها را از برخی های دیگر برتر آفریده"، همین را که تا دیروز برای بقای طبقه غارتگر در رژیم قبلی به مردم استثمارشده فریبکارانه بالای منبر "روضه خوانی" میکردند، امروز سرهای استثمارشدگان معترض به این " ظلم خداوند مستکبرپرور" و دزدیدن انقلاب  را بالای دار میبرند، چگونه میتوانستند انقلاب قهرآمیز داشته باشند؟ چطور میتوانستند مخالف طبقه غارتگر جهانی و داخلی باشند؟ اگر آنها بر علیه قهر امپریالیستها که از طریق ماشین آدم کشی ساواک مخالفان رژیم دیکتاتوری شاه سگ امپریالیستها مبارزه میکردند که خمینی دستور خلاء سلاح مردم را صادر نمیکرد، اسلحه ها را از دست مردم نمیگرفتند و در دست مزدورانشان برای سرکوب استثمارشدگان و مخالفان رژیم بکار نمیبردند!

اینکه مطرح میشود برای زندانی سیاسی جان بدر برده از زندانهای سرمایه داری درخواست غرامت نمود، چندین وجه میتواند داشته باشد. یکم توهم داشتن به علل بر پا کردن زندان و شکنجه و کشتار  و یا عدم درک درست و مارکسیستی از یکی از خواسته های اکثریت جامعه یعنی برابری حقوقی زن و مرد میباشد. و یا عبارتی اعتماد کردن به سیستم زالوصفتی که تضادهای طبقاتی جوامعش بیدادگرانه عمیق تر میشود! اگر بپذیریم که زندان سمبل تضادها و جنگ ها و کینه های طبقاتی ست، و هر قدر هم که این تضادها عمیق تر و آشتی ناپذیرتر به همان نسبت زندان وسیع تر، و غیر قابل تحمل تر و اعمال قهر عده ای قلیل از جامعه بر اکثریت جامعه از طریق این زندانها ، شکنجه و تجاوز و کشتار دسته جمعی بر زندانیان سیاسی شدید تر اعمال میشود.  به همین دلیل هم می بینیم که ماشین سرکوب و آدم کُشی رژیم منفور کنونی در ادامه ماشین سرکوب و آدم کُشی رژیم منفور قبلی و تضادهای طبقاتی حاکم بر جامعه بساط زندان و شکنجه و کشتار را نه تنها بر نمیچیند بلکه بر شمار زندانها نیز اضافه میکند! بنابراین اینکه فکر کنیم در بعد از سرنگونی رژیم فعلی با یک حکومت غیروابسته به امپریالیسم روبرو هستیم که " نان و فقر " را به تساوی بین مردم تقسیم میکند و بساط زندان و سرکوب را جمع میکند، دیدگاهی غیرعلمی و غیر مارکسیستی میباشد. مگر آنکه این رژیم در پروسه یک انقلاب واقعی و به دست مردم و توده های پیشرو انقلابی به زیر کشیده شود و نه از نوع " انقلاب های حقوق بشری" که میخواهد "حقوق بشر را جهانی" نماید! مارکس به ما می آموزاند که: "کمونیست ها ننگ دارند نظرات و اهدافشان را پنهان کنند و آنها را آشکارا بیان نکنند. رسیدن به اهدافشان تنها با سرنگونی قهرآمیز همه ی شرایط اجتماعی موجود ممکن است. بگذار طبقات حاکم از انقلاب کمونیستی بر خود برلرزند...."

بازسازی جنایات و جانیان!

ثابتی این حیوان ساواک آدم کُش شاه جلاد جایش را به لاجوردی حیوانی مانند ثابتی میدهد، چرا که هر دوی این حیوانهای رذل از منافع زورگویان، ظالمان، استثمارگران، دورغگویان و ریاکاران و در یک کلام بخاطر پاسداری از منافع جنایتکاران چنین " شغل " های ننگینی را بعهده گرفتند!  و خمینی نیز همان موضع طبقاتی را داشت که شاه داشت! در اصل این دو تضاد طبقاتی با هم نداشتند، بلکه بر سر خادمی امپریالیستها بود و رواج هر بیشتر ارتجاع در جامعه بخاطر پرکردن جیب زالو صفتان داخلی و جهانی بود که با هم اختلاف  نظر فقهی داشتند! بنابراین اینکه بگوییم " آنچه شیخ کرد شاه  نکرد" چه به لحاظ کیفی و چه به لحاظ تعداد، یا دچار فراموشی تاریخی شده ایم، یا اینکه نظراتمان منطبق با یک نظر علمی و درست مبارزه جدی طبقاتی نیست و یا درک و شناخت درست از ماهیت امپریالیستها نداریم! چرا که مبارزه جدی طبقاتی تنها به تعداد قتل های دولتی بسنده نمیکند بلکه تداوم ماشین سرکوب دولتی ملاک اصلی محک او برای نشان دادن ماهیت طبقاتی رژیم موجود است. ضمن اینکه مگر رژیم شاه با زندانیان سیاسی که پیشاهنگ انقلاب شده بودند و دیوار اختناق را با مبارزه مسلحانه خود شکسته بودند و جزیزه آرامش شاه ظالم و صاحبان جهانی او را بر هم زده بودند رفتاری " مهربانانه" داشت؟ همان چریکهای فدایی که زندانهای امپریالیستها را در ایران به مرکز آموزشهای کمونیستی تبدیل کرده بودند. مبارزه همان چریکهایی فدایی سازش ناپذیر که از یک سو عشق و امید به رهایی از سلطه استثمار و وابستگی به امپریالیسم در دلشان روشن ساخته بود و از سوی دیگر آنچنان وحشتی در دل امپریالیستها بخاطر از دست دادن منافع غارتگرانه و سلطه گرانه شان  برپا کرده بود که امروز شاهدیم که "مزدبگیران"  رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی درست مانند مزدبگیران سی آی ای برای منحرف کردن افکار عمومی شیادانه دست به تحریف تاریخ چریکهای فدایی خلق ایران میزنند!

برای آنکه نقبی به دل زندانهای شاه سگ دست آموز امپریالیستها برای آگاهی نسل جوان خواننده این نوشته ها زده باشیم  و نیز برای مرور تاریخی آن دسته از کسانی که میگویند" آنچه که شیخ کرد شاه نکرد" بخشی های از  یک نوشته تحت عنوان *نگاهی به اسناد - زندانهای شاهنشاهی نوشته انجمن محصلین و دانشجویان ایران در برلن غربی- به نقل از پیک مبارز شماره یک دی ماه 1350" را برای شما در زیر عینا با حفظ امانت داری بازنویسی نمودم.
...زندان عمومی قزل قلعه 250 سلول انفرادی و همگی پُر، اوین دیگر جا ندارد لذا ساختمان انفرادی این زندان با 25 سلول برپا میشود، و هنوز خشک نشده 4 برابر ظرفیتش به زور در خود جای میدهد، ولی باز هم جا کم است، و بالاخره در حیاط زندان اوین چاد زده میشود و عده ای درون چادرها پذیرایی میشود.... با این وجود شاه جلاد با رذالت تمام در مصاحبه های خود میگوید ما زندانی سیاسی نداریم و آن عده که در زندانها هستند مارکسیست ها و تروریست ها هستند!.... زندان امروز یعنی ادامه نبرد آزادی بخش...دانشگاهی انقلابی برای پرورش ایمان انقلابی! کم نیستند آن انقلابیونی که در زندان پرورش یافته و پس از آزادی شان تبدیل  به مبارزین حرفه گشته اند. رفیق ایرج سپهری میگوید: " زندان برایم آموزشگاهی بزرگ بود، در آنجا بود که با خلق پیمان بستم که تا آخرین قطره خونی که در بدن دارم، در هر کجای دنیا در راه آرمانهایم مبارزه کنم." ساقی این حیوان کثیف سازمان امنیت این امر را دریافته بود و میگوید:" گاو میاری اینجا چریک میفرستند بیرون، بابا اینها را بزنید و ول کنید دیگر زندان نیاورید و چیز یادشان ندهید." زیاد بودند دانشجویانی که آگاهی دموکراتیک داشتند که در تظاهرات دانشگاهی به زندان افکنده شدند و وقتی بیرون میرفتند به مبارزه جدی تر دست زده و پاسداران رژیم را به زوره می انداختند.."

همین نوشته(نگاهی به اسناد – زندانهای شاهنشاهی) در سطری دیگر در مورد شکنجه و مقاومت زندانیان سیاسی چنین مینویسد: " .. بعد از به زیر مشت و لگد گرفتن زندانی برای بهم ریختن روحیه او انواع شکنجه های روحی و جسمی که آنقدر زیاد هستند که میشود در مورد آنها تومار نوشت اعمال میشود..ازشکنجه های رایج شلاق سیمی، سوزاندان با اجاق و آتش سیگار، تجاوز و استعمال با بطری داغ و دیگر اشیاء میباشد. رفیق اشرف دهقانی مینویسد: این دفعه از باطوم برقی استفاده کردند، از باطوم برقی قبل از اینکه به طور عمده برای ایجاد درد استفاده کنند برای تضعیف روحیه و اعصاب بکار بردند، کاملا لختم کرده بودند و باطوم برقی را با رکیک ترین فحش ها و متلک ها با نقاط حساس تنم تماس میدادند....  نیک طبع این جانور کثیف و متخصص بی ناموسی در اتاق نبود، وارد اتاق شد و مرا به یک نیمکت بست و بی شرمانه جلوی همکارانش زیپ شلوارش را پایین کشید و روی من خوابید. به اصطلاح تجاوز ناقص بود. من از این رفتار کراهت بار او خشمگین بودم اما تلاش میکردم آنچنان خود را بی تفاوت و خونسرد نشان دهم که عوض من آنها احساس شرم و حقارت کنند.." ( این مامور پست و جنایتکار بعدها توسط چریکهای فدایی خلق به جزای اعمالش رسید و اعدام انقلابی شد) . رفیق اشرف دهقانی را به تخت بسته بودند و مار را به روی بدن لختش انداختند، سعی کردند مدفوع را با زور در دهانش گذارند وقتی او با یک حرکت ظرف مدفوع را به طرفشان برمیگرداند آنرا به سرو رو و لباسهایش می مالند و او را تا مدتی به آن حال میگذارند...ثابتی این حیوان کثیف که در نمایشات تلویزیونی با نام "مامور امنیتی" ظاهر میشد با آلت تناسلی خود در دهان رفیق شهید مهدی رضایی ادرار کرد... رفیق مسعود احمدزاده را با اجاق برقی چنان سوزانده بودند که مجبور شدند او را بیست بار برای عمل جراحی ببرند، رفیق شهید کتیرایی را آنقدر شلاق زده بودند که گوشت کف پایش ریخت و استخوانهایش نمایان شد. به رفیق شهید مفتاحی تجاوز کردند، بی خوابی های مداوم، شکنجه با شوکهای الکتریکی، وادار کردن به راه رفتن پس از ضربات مداوم شلاق سیمی که به پا زده میشود و صدها شکنجه دیگر که توسط اربابان آمریکاییی شان کشف و با تجربیات جدید تکمیل میشود. تجاوز به زن و بچه و خواهر و پدر زندانی در مقابل مبارز یکی از شکنجه های روحی است...."

موضوع اصلی این است که آیا دستگاه سرکوب و  آدم کُشی رژیم قبلی از بین رفت؟ چرا از بین نرفت؟ چند بار از زبان خمینی و سایر جنایتکاران شنیدیم  که آنهایی که در زندانها هستند خرابکار، و محارب با خدا هستند؟ چند بار از جانیان هر دو رژیم شنیدیم که آنهایی که در زندانهای هستند "اخلالگر" و بر هم زننده "نظم اجتماعی" هستند؟ این "نظم اجتماعی" مگر چیزی جز نظم سودسرمایه داری  انحصاری جهانی ست که توسط جانیان هر دو رژیم از آن پاسداری میشد و میشود؟
با مروری بسیار کوتاه در بالا به گوشه ای از جنایات امپریالیسم از طریق سگ زنجیرش شاه و ماشین سرکوب و آدم کُشی آن ساواک اگر دچار تنگ نظری سیاسی نشویم و باز هم جدیت موضع طبقاتی مان راهنمای درست فکر ما باشد و حس بشردوستانه انسانهای کار  نیز به کمکمان بیاید باید گفت که نوع مبارزه مسلحانه کمونیستها یعنی  چریکهای فدایی خلق سازش ناپذیر و نیروهای مجاهدین خلق در زمان رژیم شاهِ امپریالیستها بود که هراس را در دل امپریالیستها بوجود آورده بود و ادامه همان هراس است که امروز شاهدیم که امپریالیستها از طریق خادمین رنگارنگشان نه تنها تاریخ پرافتخار و پرشکوه چریکهای فدایی خلق را تحریف کرده بلکه خادمانش در لباس "چپ مدرنی که اسراییل سرکوبگر و تروریست پیشه را به رسمیت میشناسد و در کنار رضا پهلوی دزد دسترنج کارگران ایران نیز از حقوق بشر امپریالیستها دفاع میکنند برای جلب توجه اربابان جهانی خمینی " به آن مبارزه برحق که قهر انقلابی را در برابر قهر ضدانقلاب قرار میداد نیز تعرض می نمایند! همان مبارزه ای که آنچنان منافع امپریالیستهای سلطه گر را به خطر انداخته بود که با سوار کردن مرتجع دیگری بنام خمینی که تمام مشغله ذهنی اش حول محور مسایل شکم و اطراف شکم دور میزد را بر دوش انقلاب واقعی و پرشکوه 57 که در ایران در حال شکل گرفتن بود نمود. و هرگز نباید نقش دلال خبری بی بی سی بلندگوی امپریالیسم انگلیس را در اشاعه خرافات برای " مردمی کردن" خمینی سگ دست آموز جدیدشان که عکس او را در ماه کرده بود و توسط قلم زنهای حقوق بگیرش منتشر میکرد، مسیر انقلاب را به انحراف کشاند و توسط خادمین دیگرشان مانند فرخ نگهدار جنایتکار و سایر مزدوران امپریالیستها بر سرکوب تدادم و زندان و شکنجه و کشتار تداوم بخشید!

موضوع غرامت یا خسارت!

اصولا چرا این پیشنهاد ،"غرامت یا خسارت"، مطرح میشود؟ جهان " گل و بلبلی" شده؟ چه شده چه اتفاقی افتاده که این تفکر پشت این پیشنهاد " مبارزه بس است" را میخواهد تعمیم دهد؟ چه " اصلاحات امیدوارانه" در ذات سرکوبگرانه سرمایه داری انحصاری جهان صورت گرفته که این پیشنهاد مطرح میشود؟ چه افق "روشنی" را این پیشنهاد برای آینده توده های زحمتکش ترسیم میکند که پیشنهاد "شکستن تابو"ی غرامت را دارد؟ مگر در هیچ دوره مبارزات طبقاتی زندانیان سیاسی برای گرفتن غرامت مبارزه میکردند؟ مگر زندانیان سیاسی مبارزه خود را به مزایده میگذارند؟  بله! این کدام  موضع طبقاتی ست که فکر میکند پیشنهاد "تابو شکن" میتواند مرحم  زخمهای درمان ناپذیر زندانیان سیاسی جان بدر برده از کشتار دهه شصت گردد؟! مگر یک موضع لیبرال موابانه! مگر دنیا و از جمله ایران حکومت های غیروابسته به سرمایه داری انحصاری جهانی برپا شده که حالا اداعای غرامت  میشود؟ رک و پوست کنده باید گفت که پیشنهاد " شکستن تابوی غرامت" تنها توهم داشتن و ترویج این توهم به ماهیت فریبکارانه قلدرهایی مانند اوباما و امپریالیستی ست که این جنایتکار و هم قطارانش آنرا نمایندگی میکنند و اهداف ضدکارگری و ضد محرومان را گسترده تر از هر زمان دیگر به پیش میبرند! و "سنت غرامت گرفتن" را جاانداختن چیزی جز  کمک کردن به تداوم دستگاه سرکوب طبقه ظالم نمی تواند باشد.

سال پیش بود که فردی با برنامه و مواضع سیاسی ضدکارگری مدعی شده بود که زندانی سیاسی سابق است، اینکه کدام زندان و کدام شهر و کدام همبندی چیزی گفته نمیشد، یا " شعر" میگفت، یا اینکه مثلا از اسامی کوچک " همبندانش" استفاده میکرد. این فرد یک کلیپ یوتوپ هم ساخته بود که در آن "خاطرات زندان" را میگفت و بنا به موضع طبقاتی اش از اینکه هیجده سالگی اش مثل جوانان غربی در حال "جوانی" کردن نبوده ( نقل به معنا متاسفانه این کلیپ هم مانند برخی از اسناد دیگر حزب آن خانم خمیر شده و قابل دسترس نیست، حتی به لینکی که در سایت کانون زندانیان سیاسی در تبعید مراجعه میشود میگوید که صاحب کلیپ کلیپ را برداشته). بهرو راستش در جایی که اکثریت جامعه در زیر چرخدندانه های کار و "بیکاری" و بی "حقوقی" له شده، سرمایه داری آنقدر قلدرتر شده که حقوق شان را ماه ها به تعویق میاندازد و بالا میکشد اینکه یک "زندانی سیاسی سابق" از حسرت " جوانی نکردن" برای جوانها بگوید چیزی جز ترویج همان لات و الاتی نیست که روز و شب حقوق بشر اوباما و رسانه های امپریالیستی در سریالهای تلویزیونی مانند " سکس در شهر" در گوش مردم میخواند نمی تواند باشد، و چیزی جز اشاعه تسلیم طلبی در برابر اتفاقا نابرابری های ظالمانه سرمایه داری جهانی نیست! چرا که حداقل این سی و دو سال به این خادمین منافع غارتگران که در پشت اسم کمونیزم و کارگر از منافع بورژازی جهانی دفاع میکنند باید ثابت کرده باشد که با " صلح و مسالمت و توابگری و تسلیم پذیری" هیچ نابرابری در هیچ کجای دنیا از بین نرفته و نمیرود! بهرو این زندانی سیاسی "قلابی" سابق در حال جمع کردن اسامی زندانیان سیاسی دهه شصت و ارسال آنه به " سازمان ملل" و سایر نهادهایی ست که هیچ قدرتی مگر هموارتر کردن مسیر جنایات امپریالیستها را ندارند، و گرنه امروزه برای آنان که خواهان آگاه شدن هستند روشن گردیده که تمام این نهادها و سازمانهای از جنایات بخوبی خبردارند و این خودشان در این جنایات کلی شریک و سهیم هستند! ضمن اینکه مگر این " نهاد های امپریالیستی" از جنایات رژیم های خودشان در کشورهای ما خبر ندارند؟

از طرفی از دید حقوقی در جوامع طبقاتی اساسن وقتی موضوع درخواست غرامت یا خسارت به میان میاید به معنای خاتمه دادن به دعوی و بستن پرونده میباشد، که البته پرونده تا مدت معینی باز می ماند و پس از آن برای همیشه بسته میشود! اما هدف از غرامت گرفتن از حاکمانی که منافع طبقه غارتگر را نمایندگی میکنند چیست؟ آیا کسانی که امروز پیشنهاد شکستن تابوی غرامت را دارند این موضوع را هم مطرح میکنند به این فکر کرده اند که  هیچ چیز مانند درخواست غرامت نمیتوانند دستگاه سرکوب و جنایتکاران را به اندازه محاکمه شدن در دادگاه های بین المللی بورژازی و درخواست غرامت از طرف قربانیان یا جان بدربردگان آن جنایات خوشحال کند و آنان را از مجازات در دادگاه های خلقی نجات دهد؟! در مبارزه طبقاتی هم غرامت خواستن به معنای پایان مبارزه طبقاتی و اعلان برقراری " عدالت اجتماعی" میباشد و محو طبقات، آیا چنین شرایطی در جامعه بوجود آمده و یا میاید؟

تداوم جنایت با وجود پرداخت غرامت!

برای روشن تر ساختن ماهیت تداوم سرکوب ماشین سرمایه داری انحصاری جهانی لازم میدانم مثالی عینی را در ادامه استدلاتی که در بالا و در نوشته قبلی ارائه شد در این جا مطرح سازم. اگر چه این مثال عینی مثال از زندانی سیاسی نیست اما نشانگر ماهیت "غرامت پردازی" همان دستگاه سرکوبی ست که "صاحب" تفکر دستگاه سرکوب هر دو رژیم قبلی و فعلی در ایران میباشد!

در سال 2005 در " بمب گذاری های لندن" که بعضا یک سری تحقیقات توسط نیروهای مترقی و پیشرو داشت ثابت میکرد که بمبگذاری 7 جولای کار پلیس اطلاعاتی انگلیس بوده اما جلوی آن تحقیقات هم گرفته شد، پلیس هار امپریالیسم انگلیس یک زحمتکش 27 ساله برزیلی که پناهنده هم نبود و با مجوز کار و تنها برای کار " ارزان" به لندن آمده بود تا برای مادر و پدرش نیز هزینه زندگی تامین کند و برای آینده خود نیز، بعنوان شبیه بودن به یک" تروریست" مورد ظن پلیس قرار میگیرد و ایب ین بلر که عملیات " ضدتروریستی" آنروز را به عهده داشته فرمان قتل چارلز دمنه زز را صادره کرده و زحمتکش برزیلی با اصابت هفت گلوله سربی پلیس به سرش و یک گلوله هم به گردن او در کف یکی از کوپه های قطار مترو در خون خود؛ به بهانه " مبارزه با تروریسم"،  میغلطد. این زحمتکش نه سیاسی بود و نه فعالیت سیاسی داشت،نه هیچ پرونده " جنایی"، درست! ؟

ابتدا، طبق معمول، پلیس زیر بار جنایتش نمیرفت و میخواست با جو " مبارزه با تروریستی " که بوجود آورده بود که هنوز هم ادامه دارد احمق ها و گوسفندان جامعه را به " دفاع از شهروندان و خطر تروریسم" هدایت کند، و تیراندازی و قتل زحمتکش برزیلی را نیز جزو " افتخارات" آدم کشی خود به آنها قالب کند درست مثل " قتل بن لادن" و هلهله های " نوابغ" عالم!  خوشبختانه روشنفکران واقعی و نیروهای مترقی چپ دنبال این قضیه را هم گرفتند، و راست های مذهبی هم به تشویق دریافت غرامت و بخشش از جنایت مشغول! اما از همه مهمتر برخورد مادر و پدر او بود که پلیس پس از فشارهایی اعتراضی شدید نسبت به قتل ددمنشانه پسرشان تصمیم گرفت که پدر و مادر چارلز دمنه زز را از طریق همان نیروهای راست مذهبی " بخرد" و به آنها غرامت پرداخت کند تا دست از افشاگری جنایت پلیس امپریالیسم انگلیس به " بهانه مبارزه با تروریسم" بردارند، چرا که شکایت و اعتراض خانواده چارلز دمنه زز افشا میکرد که تروریست واقعی خود دولت انگلیس است و تروریست ها را هم خود این دولتها تعلیم میدهند! از طرفی دولت انگلیس میخواست " اجازه شلیک با گلوله سربی" را نیز با جنایت برنامه ریزی شده ای که مرتکب شده بود را نیز باز هم به بهانه "مبارزه با تروریسم" به مجلس ببرد! کارگر برزیلی از منزلش تا ایستگاه قطار که در مسیر یک اتوبوس هم عوض کرده تحت تعقیب پلیس بود بدلیل " شباهت به یک تروریست" . پلیس سر تا پا مسلح انگلیس در تمام این مسیر او را تعییب مینموده ، اما او را " دستگیر" نکرده، بلکه با او وارد کوپه قطار میشود و در آنجا با شلیک هشت گلوله او را به قتل میرساند! دقت کنید " مشکوک" بوده، و پلیس بلافاصله دستور شلیک صادر کرده، اما آیا رسیدگی به پرونده قتل او او به همین سرعت در دادگاهی کیفری بررسی شد؟ ویا " محاکمه عادلانه" ایی صورت گرفت؟

پدر و مارد زحمتکش برزیلی اعلام کردند که آنها غرامت نمیخواهند، آنها میخواهند که آن لایجه( مجوز شلیک با گلوله سربی) در مجلس انگلیس به تصویب نرسد، لایجه حق شکلیک با گلوله سربی، و اینکه فرمانده عملیات روز هفتم جولای " سِر ایی ین بلر،  که فرمان شلیک هشت گلوله به بدن پسر 27 ساله اشان را صادر کرده بود نیز متهم به قتل شناخته شده و بهمراه پلیسی که فرمان شلیک را به اجرا درآورده  به مجازات برسد! پلیسی که فرمان شلیک را به اجرا در آورد که به هیچ وجه هویتش فاش نشد! دادگاه کیفری رای به بیگناهی پلیس را صادر کرد و دلیل آنرا هم حراست در جهت " ایجاد فضای امن و بی خطر برای جامعه" نامید! فرمانده پلیس ایی ین بلر به دریافت نشان " سِر" از"ملکه" انگلیس میشود!
پس از 5 سال دوندگی و پیگیری مدام و داشتن وکلایی که با سیاستهای جنایتکارانه امپریالیسم نیز مخالف بودند اما دادگاه کیفری انگلیس تنها پلیس را به مبلغ175,000 پوند انگلیس جریمه کرد و هئیت ژوری رای به بیگناهی پلیس داد. اما آیا این قتل که پلیس زیر بار آن نمیرفت و پرداخت غرامت باعث شد که پلیس انگلیس برای حفظ منافع طبقه غارتگر دیگر دست به جنایت نزند؟ یا اینکه آیا آن هئیت ژوری واقعا " منصف" بودند؟ آیا از منافع زحمتکشان دفاع میکردند؟ آیا آن دادگاه کیفری واقعا " عادلانه" تر از این میتوانست رفتار کند و فرمانده پلیسی که ملکه اش به او نشان افتخار هم اعطاء کرده را پشت میله های همان زندانی بفرستد که مردم بدبخت بیچاره فقر را به جرم دزدی و قرض به آنجا میبرند؟ آیا آن غرامت از جنایت بعدی جلوگیری کرد؟

خیر! درست در تظاهرات بر علیه نشست سران غارتگران جهان در انگلیس در سال 2009 بود بود که باز هم پلیس هار و آدم کُش انگلیس یک کارگر را که در یک دکه روزنامه فروشی کار میکرد و از سر کار برگشته بود و به منزل میرفت و تصادفا مسیر هر روزه اش در مسیر تظاهرات ضدسرمایه داری در لندن بود توسط پلیس با هل دادن و ضربه باتوم به قتل میرسد!
نتیجه این مثال: پرداخت غرامت توسط "دادگاه های کیفری بورژازی" نمیتواند از جنایات بعدی هم جلوگیری نمیتواند بکند! چرا که اساسن این دادگاه ها بر اساس منافع طبقه سرکوبگر تدوین شده اند. آیا رای این دادگاه توانست در راستای به تصویب  نرسیدن مجوز شلیک با گلوله سربی در انگلیس شود؟  خیر! در حالی که این نوشته ادامه پیدا میکند دولت انگلیس هم بیش از 3 هزار پلیس را مجهز با اسلحه با گلوله های سربی " برای دفاع از شهروندان" می نماید که گلوله هایش آمریکایی ست و همان گلوله هایی ست که در لیبی سینه محرومان را تا به امروز شکافته است.
لازم به یادآوری ست که پس از بمب گذاری های هفتم جولای در لندن و به قتل رساندن چارلز دمنه زز توسط پلیس،همان "چپ مدرن پروامپریالیست" که از تمام مواضع ضدکارگری امپریالیستها دفاع میکند، یعنی همان حزب حکمت اطلاعیه مبنی بر " محکومیت بمب گذاری توسط تروریست ها" را کیلویی صادر کرد بدون اینکه ترور دولتی کارگر برزیلی را توسط پلیس امپریالیسم انگلیس محکوم کند و یا حتی به آن قتل دولتی هیچ گونه اشاره ای داشته باشد! که باز هم همین موضع گیری نشان از موضع طبقاتی آن " چپ مدرن پروامپریالیستی" دارد که  شیادانه در پشت اسم کارگر و کمونیسم برای فریب کارگران و زحمتکشان پنهان گردیده است!
چه "غرامتی" برای زندانیان سیاسی مقاوم  قتل عام شده؟

اگر امروز برای جنایاتی که به وحشیانه ترین شکل در حق زندانیان سیاسی دهه شصت اعمال شد درخواست غرامت میشود، مژده ارسی و سایر همفکران ایشان که قصد شکستن " تابوی غرامت" را دارند لازم است پاسخ دهند کدام "غرامت" میتواند بطور مثال جایگزین جان شیرین آن زندانی سیاسی باشد که هفت سال " محکومیت" خود را زیر سخت ترین شکنجه ها گذرانده بود و آماده " آزادشدن" بود، اما برای آزاد شدن از  او وثیقه مالی کلان خواسته بودند و خانواده او آن پول را نداشت و  تمام خانواده های ما هم آن پول را نداشتند و از همه مهمتر خودش هم نمی خواست با وثیقه آزاد شود، که به همراه خیل عظیمی مانند خودش به مسلخ برده شد و پدرش وقتی ساک او را در منزلش تحویل گرفت، از خانه بیرون رفت، سر به بیابان گذاشت و جسد او در بیابان بیدادگری سرمایه پیدا شد؟ خانواده او مانند تمام خانواده های قتل عام شدگان از شغلهای دولتی از رفتن به دانشگاه و هر شکل اجتماعی دیگر محروم شدند..ضمنا مگر تنها عزیزان جان بدر برده از زندان هستند که از زندگی محروم شدند، چندین هزار انسان کار از کارشان اخراج شدند؟ چند هزار نفر مخفی زندگی کردند؟ چند صد نفر در راه گریز در کوهها، در لای برفهای زمستان از سرما جان خود را از دست دادند؟ آیا این درست است که امروز برای زندانیان سیاسی سابق درخواست "غرامت" شود؟ آیا این جدا سازی نیست؟ جداشدن از صف مبارزه طبقاتی!

 اساسا تا زمانی که امپریالیسم  هست ماشین سرکوب آن از کار ایستادنی نیست که ما باید " تابوی غرامت" را بشکنیم؟ غرامت یعنی ختم دعوی! به زبان حقوقی یعنی گذشت از آنچه که هرگز جبران پذیر نیست اما با دریافت " غرامت" آن جنایت به لحاظ حقوقی نوعی چشم پوشی از جنایات با دریافت غرامت تعمیم میابد که بی شک در راستای "فراموشی" میتواند بکار برده شود تا تدام مبارزه طبقاتی! چرا که مبارزین راه رهایی از سلطه امپریالیستها مبارزه شان را که به خرید و فروش نمیگذارند که حالا ادعای خسارت و غرامت کنند، این مبارزه صدها سال است که ادامه دارد، و درخواست غرامت پس فردا " گنجی" های جنایتکار را هم " مدعی خسارت" میکند . تازه این غرامت از جیب چه کسی جز زحمتکشان تامین میشود؟

امپریالیسم اعتماد " میخرد"!

امپریالیسم برای سرپوش گذاشتن بر روی جنایاتش اعتماد " میخرد"! حتی یک دیدی که به مارکسیسم مسلح نباشد میتواند امروز با دنبال کردن حتی همین اخباری که از رسانه های امپریالیستی حقنه میشود دریابد که امپریالیستها در راس آن امپریالیسم خون آشام آمریکا با همکاری تنگاتنگ امپریالیسم مکار انگلیس در خال رخنه در صفوف جنبش های مبارزاتی هستند.اگر کمونیست ها بر مجازات جنایتکاران در دادگاه های خلقی اصرار دارند به صدها دلیل است.

اول:  آنکه این جنایتکاران بدون اعمال هر گونه شکنجه بر آنها لازم است که رو در روی استثمارشوندگان باید بگویند که از کجا دستور میگرفته اند تا ماهیت وابستگی آنها به امپریالیستها از زبان خودشان نیز برای آنها که مسایل را با دیدگاه های مارکسیسی نگاه و پیگیری نمیکنند ثابت شود.

دو : استثمارشوندگان و  محرومان سرکوب شده به ماهیت جنایتکارانه و غارتگرانه امپریالیستهای خون آشام که این دیکتاتورها را بر آنان حاکم میکنند پی ببرند.

سه: وقتی استثمارشدگان در تمام قشرهای اجتماعی از زبان خود جنایتکاران مانند میرحسین موسوی و احمدی نژاد و رفسنجانی به نوکری آنان برای امپریالیستها پی بردند سبب میگردد تا دیگر هرگز به امپریالیستها اعتماد نکنند و این عدم اعتماد سینه به سینه منتقل میشود تا نسلهای بعد نیز فریب " دلسوزی" های جنایتکارانی مثل اوباما و شرکایش را نخورند که امروزه نیروهای " ناتو" به " انقلابیون دست ساز سی آی ای" به کمک " مردم لیبی" شتافته است! و از همه مهمتر استثمارشدگان و خانواده های زندانیان قتل عام شده رای میدهند که چه مجازاتی " شایسته" جنایتکارانی ست که هزاران هزار نفر از مبارزین و دلسوزان جنبش کارگری و رهایی از سلطه استثمارگرانه امپریالیستها را قتل عام کردند. و در اصل زندانیان سیاسی واقعی، و نه قلابی، که از قتل گاه رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی به هر دلیل جان بدر برده اند پرچمدار پایمال نشدن حقوق آنان که به کشتارگاه رژیم برده شدند باشند! همانان که با این عزیزان در یک بند در یک سلول بودند و امروز در کنارشان نیستند! و اجازه ندهند که بی آبروهای سیاسی که منافع بورژازی را به پیش میبرند خود را " زندانی سیاسی سابق " قالب کنند و صدای مسموم شان " صدای زندانیان سیاسی قتل عام شده" شود!
دوستان ، رفقا و دلسوزان  واقعی جنبش کارگری! مبارزه بر علیه ظلم و بیداد و ستم نابرابری طبقاتی هزینه دارد! اما نه هزینه مادی!  بسیار طبیعی است که در سیستم سرمایه داری که سود سرمایه آن مقدم بر همه چیز حتی جان و زندگی شیرین انسانهای کار میباشد مخالفین نابرابری طبقاتی را با چای و شیرینی پذیرایی نمیکنند، مگر آنهایی که از در همکاری و آشتی با دستگاه سرکوب سرمایه در میایند که تازه از خود آنها نیز بعنوان بازوی سرکوب زندانی سیاسی چه در درون جامعه زندان و چه در بیرون از زندان استفاده میگردد مانند توابین همکار شکنجه گر که باز هم نمونه بارز آن تواب همکار شکنجه گری بنام زییا معمار نوبری میباشد. اینکه امروز مطرح میشود که پرداخت غرامت زندانیان سیاسی و خانواده های زندانیان " شکستن تابو" ست سخنی بس تهی از بار مبارزه جدی طبقاتی ست که در خدمت منافع طبقه غارتگر بکار گرفته میشود.

سرمایه داری انحصاری جهانی هر لحظه هارتر میشود،  کنترل و سرکوب بیشتر آن هر لحظه بیشتر میشود، ناپدید شدن مبارزین به غیر از تعقیب و دستگیری و شکنجه و زندان، بیشتر میشود، نمونه بارز آن هم "تعداد کشتار زندانیان سیاسی مقاوم" نسبت به رژیم وابسته قبلی در ایران؛ و امپریالیستها ها قلدری و زور گویی خود را عریان نموده اند، اوباما- کامرون- سرگوزی..: "مبارک باید برود"! و ما باید " حس انسان دوستانه" در برابر مجازات جنایتکاران که رژیم در پی رژیم برای ما " به ارمغان" میاورند بخرخ دهیم؟ کدام انسان؟ انسان کار استثمارشده؟ یا انسان استثماگر و سرکوبگر؟ و از بردن سرهای این جنایتکاران به زیر تیغ گیوتین و یا اعدام های انقلابی، و یا جوخه های دادگاه های خلقی " احساس غیر انسادوستی" داشته باشم؟ آیا شواهدامر این را نشان نمیدهد که  امپریالیستها مدام نوکران خود را با خیال آسوده که هیچ "مجازات جانی" از طرف استثمارشدگان در انتظار آنها نیست را بر افکار عمومی "حکمفرما" کنند و جامعه را" مسیح" وار برای بردن طرف دیگر صورت خود برای سیلی بعدی آماده میکنند؟

اگر هیچ حرکت انقلابی سازمان یافته ای نیست که بتوانیم خود را در آن ظرف ببینیم، آیا افشای لحظه به لحظه ماهیت جنایتکارانه، استثمارگرانه و سلطه گرایانه امپریالیستها برای آگاهی توده های ناآگاه هم از دست ما برنمیآید؟

کلام نهایی آنکه پیشنهاد مجازات سرکوبگران و جنایتکارانِ پاسدار سود سرمایه داری انحصاری جهانی در دادگاه های امپریالیستها حتی اگر وکیل هم "چپ" باشد و درخواست غرامت نمی تواند هدفی جز فراهم آوردن زمینه های اعلام پایان مبارزات طبقاتی و ترویج "آشتی طبقاتی" داشته باشد. به ویژه آنکه پشتوانه فکری آن حقوق بشر باشد! حقوق بشری که استثمار نیروی کار انسان را به رسمیت نمی شناسد و اینگونه حقوق بشر  استعماری – استثماری است.  استعماری – استثماری بودن این جقوق بشر را هم در به وضوح در وقایع جنایتکارانه ای که در شمال آفریقا و خاورمیانه توسط قلدران دنیا، یعنی امپریالیستهای خون آشام با پیاده کردن نیروهای ناتو دید،که خود اثبات نظر این قلم میباشد. که اگر در جذابیت های گول زننده جوامع سرمایه داری حل نشده باشیم در خود همین جوامع امپریالیستی که در آنها زندگی میکنیم میتوان شکلهای مختلف جنایاتی که در پیشبرد اهداف جقوق بشر به بهانه " مبارزه با تروریسم" و " دفاع از جان شهروندان" اعمال میشود، درنمونه دو مثال واقعی که در بالا به آن اشاره شد، به وضوح دید!

صبا راهی  هفدهم خرداد ماه 1389 -  هفتم ماه جون 2011
*نگاهی به اسناد – زندان های شاهنشاهی
لینک سروده انقلابی " ای رنجبر" از پروین اعتصامی
لینک نوشته  "علیه معافیت از مجازات "

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر