۱۳۹۴ دی ۱۱, جمعه

بی عاطفه ها





بی عاطفه ها

در  غریبی غربت
در بی کسی مطلق
آن هنگام که هجوم گرگ های ضدخارجی
تنهایی را میدرید و میدرد
دست کمک دراز کرد
از مدعیان پرادعا
حتی سلامش را
حواب ندادند
به عوض پچ پچ تهمت
شد پرنسیپ شان 

در شگفت ماند
و همچنان
در شگفت
از آن همه بی عاطفگی
از آن همه بی مسئولیتی
از آن همه بی شرمی
از آنهمه ادعا

 دیگر جطور میتوان این جنین خادم سرمایه بود؟
پرمدعیانِ تهی از عاطفه تهی از مسئولیت تهی از شرم
نیز گرگی های در لباس میش
گرگی که در اولین فرصت
میدرند شکم ترا که نقاب از چهره شان برگرفتی



صبا راهی
دسامبر دوهزار و پانزده




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر