چرا راه سوم؟
مطلب زیر(
بانویی که دو راه بیشتر نداشت...) را در سایت گزارشگران خواندم عین آنرا در زیر
کپی کردم و یادداشتی زیر آن نوشتم. اگر شما هم راه حل دیگری به نظرتان میرسد می
توانید به آن اضافه کنید.
دریافتی: بانویی که دو راه بیشتر نداشت "راه سوم یعنی
سخت ترین راه را انتخاب کرد!
بانو پروین غفارخانی
معاون آموزش دانشگاه علوم پزشکی زرگنده (قلهک) در اردیبهشت ماه سال 1390 برای شکایت
از یک مزاحم تلفنی به دادگاه در خیابان خارک مراجعه کرد که با پیشنهاد بی شرمانه قاضی دادگاه (قاضی خاکپور) مواجه شد که
به او گفت در قبال با او بودن به این پرونده رسیدگی خواهد کرد . خانم پروین غفارخانی
در مقابل این بی شرمی ساکت نماند و قاضی خاکپور پرونده ای بر علیه خانم غفارخانی با
اتهاماتی چون (توهین به رهبری"اغتشاش در اماکن دولتی"اتهام به نظام مقدس.....)
درست کرد و او را روانه زندان اوین کرد بانو غفار خانی که از بیماری ام اس خفیف رنج
میبرد از استرس زیاد در عرض یک هفته در زندان اوین فلج شد به طوری که در اخر هفته هفته
با ویلچر وبا وثیقه 30 میلیون بیرون امد. او بعد از معالجه در 20 دی ماه 1390 دوباره
به دادگاه مراجعه کرد و از قاضی خاکپور خواست تا از پرونده او صرف نظر کند که قاضی
خاکپور دوباره پیشنهاد بیشرمانه خود را تکرار کرد بانو غفارخانی دو راه بیشتر نداشت
یا باید پیشنهاد قاضی خاکپور را قبول میکرد و یا به زندانی که در عرض یک هفته فلج شده
بود بر میگشت و او سخترین راه را انتخاب کرد " بنزین خرید و به دادگاه رفت به
قاضی خاکپور گفت یا مشکلی که برایم ساختی را درست کن یا خودم را آتش خواهم . ولی باز
هم قاضی خاکپور قبول نکرد و گفت تنها راه رهایی پیشنهاد بی شرمانه اش است و بانو غفارخانی خود را اتش
زد
"
14
ماه است که او در این حال زندگی میکند 13 بار عمل جراحی شده که نزدیک به 18 میلیون
هزینه برای خانواده داشته است و در بیهوشی های پی درپی 50% از حافظه خود را از دست
داده و از سخن گفتن محروم شده و هر دو دست او از کار افتاده است و بعد از این همه اتفاق
هنوز هم وزارت اطلاعات سند وثیقه او را ازاد نمیکند تا این خانواده بتواند با فروش
این ملک به درمان این بانو ادامه دهد.
یادداشت:
خواننده محترم
واقعا مشکل این خانم فقط دو راه داشت که ایشان راه بشدت غیرعاقلانه سوم را انتخاب
کرده است؟ اگر بپذیریم که هر مشکلی چندین راه دارد بنابراین این خانم تحصیل کرده میتوانست:
یک – شماره تلفن
ش را عوض کند، و از شرکت تلفن بخواهد که شماره جدیداش را در دفتر تلفن یا 118 قرار
ندهد.
دو – میتوانست
ازشکایت صرف نظر کند
سه- می توانست
بر علیه بی عدالتی مبارزه کند
چهار- می
توانست از شرکت تلفن بخواهد که مزاحم را رد یابی کنند. اینکار با پشرفت تکنولوژی
مدرن کاملا امکان پذیراست. همانطور که در سالن های مخابرات در ایران و در تمام
جهان تلفن ها را کنترل و شنود میکنند میتوانند مزاحمین تلفنی را نیز ردیابی کنند
منتهی سرمایه داری خونخوار برای رفع مشکلات مردم از این دستگاه ها استفاده نمیکند
بلکه برای ردیابی افراد سیاسی آنها را بکار میگرد.
پنج – این خانم
تحصیل کرده می توانست یک ضبط صوت که امروز در اشکال و حجم های بسیار کوچک قابل
دسترس است تهیه کند و از آن سرگردنه بگیر فاسد که اسم خود را قاضی گذاشته مدرک بی
شرافتی داشته باشد تا او نتواند برایش پرونده سازی کند
شش – چرا خودش
را به آتش کشید، می توانست بنزین را روی آن حیوان رذل بریزد و او را به آتش بکشید.
هفت - اگر واقعا تلفن برایش مزاخمت ساز بود از خیر داشتن تلفن میگذشت.
چرا خودتان را
به آتش میکشید، دردی که دوا نمیشود بلکه درد سوزناک و هولناکی هم بر خودتان هم بر
اطرافیانتان وارد میشود. خودسوزی به هر دلیلی بسیار دلخراش است و آنقدر در جامعه ما تکرار شده که مسئولان دزد و جانی تازه از اینکه مردم خودشان را از بین میبرند خوشحال هم میشوند.
هر وقت خواستید از دست مسئولان اخلاق فاسد شکایت کنید راه
به جایی نمیبرید. بدنبال راه چاره برای مبارزه با این بی عدالتی باشید. اگر توان
فکری اینکار را ندارید چرا خودتان را از بین میبرید آنها را نابود کنید. تا برقرار
شدن جاده عدالت بسیار راه و فاصله قرار دارد پس حداقل این گرگ های رذل را از بین
برد. یک گرگ کمتر! انساندوست های دو آتشه عزیز و گرامی هم میتوانند برای گرگ ها هر شب جمعه اشک مفصل
بریزند.
در رژیم شاه
قاتل، افسر قلدری بود که هر روز صبح که مردم با عجله بسر کار میرفتند سر چهار راه
اسلامبول که یکی از شلوغ ترین چهار راه بود می ایستاد و راه و بیراه رانندگان را
بیمورد جریمه میکرد، و خیلی وقتها هم رانندگان را به باد کتک میگرفت بالاخره روزی یک نفر دخل این قلدر که جان همه را به
لبشان رسانده بوده در آورد و او را به درک واصل کرد. دیگر افسری قلدری جرات نکرد سر چهار راه بایستد و سرگردنه بگیری کند. انساندوست های دو آتشه
میتوانند برای آن افسر راهنمایی قلدر و ظالم هم دو قطره اشک بریزند.
صبا راهی
مهر ماه 1394
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر