۱۳۹۵ تیر ۳۱, پنجشنبه

مصاحبه با یک ساواکی و جرم های اشرف دهقانی - نادر ثانی



نادر ثانی

مصاحبه با یک ساواکی و جرمهای اشرف دهقانی

در اوایل خردادماه ۱۳۹۵ ، مطلبی از ایرج مصداقی تحت عنوان "جنگ و گریز ساواک با چریک «افسانه»‌ای حمید اشرف از نگاهی دیگر" در سایت شخصی وی و سایت وابسته به او ، پژواک ایران (۱) و در برخی سایت های دیگر (۲) انتشار یافت. این نوشته بازنویس گفتگویی است که مصداقی به گفته خودش در نوامبر ۲۰۱۳ با پرویز معتمد کرده است. معتمد فردی است که به گفته خودش از خردادماه ۱۳۳۸ در استخدام ساواک بوده، دورههای آموزشی بسیاری در این سازمان گذرانده، پست های حساس چندی در آن داشته، در دستگیری تعداد زیادی از چریک‌های فدایی خلق و مجاهدین خلق و همچنین حمله به خانه‌های تیمی آن‌ها شرکت کرده و از جمله مسئولیت تیم‌های تعقیب و مراقبت و شنود از سوژه‌های مورد نظر کمیته مشترک را عهده دار بوده است. ایرج مصداقی در پیشنوشتی که بر متن نوشتاری این گفتگو آورده از جمله نوشته است:
"برای روشن شدن چگونگی به تور افتادن حمید اشرف و جنگ و گریز مداوم ساواک با او، به گفتگو با پرویز معتمد پرداختم که از نزدیک در جریان تعقیب و مراقبت از حمید اشرف طی سال‌های ۵۴ و ۵۵ بوده است. خواننده این گفتگو می‌تواند از دریچه‌ای دیگر به موضوع بنگرد. موارد مطرحشده را رد یا تأیید کند." (تأکید از من است)

پس از چند روز برخی از خوانندگان این گفتگو از دریچههای دیگری به موضوع نگاه کرده و در رد موارد مطرحشده در این گفتگو نظرات خود را نگاشته و ارائه دادند. یکی از این افراد رفیق اشرف دهقانی بود که نگاهی از دیدگاه خود به این گفتگو کرده و نظرات خود را در قالب نوشتهای به تاریخ ۱۸ خرداد ۱۳۹۵ تحت عنوان "رفیق حمید اشرف در خاطرات یک ساواکی «بی همه چیز!»" ارائه نمود که در سایت خود ایشان و سایت چریکهای فدایی خلق ایران (سیاهکل) درج شد. (۳) این نوشته نیز در سایت هایی چند (۴) بازتاب داشت.

فردای آن روز ، ایرج مصداقی نوشته کوتاهی تحت عنوان "آیا عقلانیتی در اشرف دهقانی هست؟" در سایت خود و سایت پژواک ایران (۵) قرار داد و در آن خواننده را به گفتگویی که در تلویزیون میهن کرده و در همان روز تحت عنوان "چرا اشرف دهقانی همچنان بر دروغ ها پای میفشارد" (۶) در شبکه یوتیوب پخش شده بود ارجاع داد. در این گفتگو (همچنین در نوشته کوتاه) وی در دفاع از معتمد، گفتههای وی و مصاحبه خود با او مبادرت به چنان شیوهای از "پاسخگوئی" علیه اشرف دهقانی نمود که غیر قابلباور به نظر میرسید.

من در این نوشته دو نقطه حرکت دارم:
۱) ایرج مصداقی را به هیچ عنوان ساوامایی، جاسوس، خبرکش و یا لابی جمهوری اسلامی نمیخوانم. شناختی که از چند سال پیش از او از طریق خواندن نوشتهها و شنیدن سخناناش دارم ، به من چنین اجازهای  را نمیدهد. ایرج مصداقی و من در بسیاری از نظرات دارای دو دیدگاه گوناگون هستیم اما من یاد گرفتهام که بدون داشتن مدرک به کسی تهمت نزنم. کتاب های او در مورد زندان های رژیم جمهوری اسلامی و افشاگری های وی در مورد کشتارهای این رژیم، به ویژه کشتار زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷، را هم خوانده و با آن ها آشنا هستم.
 
۲) بر این باورم که گفتگو و نقد در میان صفوف اپوزیسیون باید در جریان باشد اما بر این باورم که هیچگاه نمیبایست اجازه داد که ناسزا و هوچیگری، اتهام و توهین به درون این گفتگوها و نقدها راه یابد چرا که در این صورت این تنها و تنها دشمن مشترک تودهها ـ نظام سرمایهداری و کارگزاران آن ـ خواهند بود که از جایگاه خود به این میدان نگریسته، شاد و خرسند خواهند شد. در ضمن یادآور شوم که ایرج مصداقی دو مصاحبه دیگر خود با پرویز معتمد را منتشر کرده (۷) و گفتگوهایی دیگر با تلویزیون میهن در زمینه پاسخهایی که به ایشان و گفتگوهای شان با پرویز معتمد داده شده بود ، کرد. (۸)

این نوشته را به دو بخش تقسیم میکنم. در بخش نخستین به مصاحبههای ایرج مصداقی با پرویز معتمد پرداخته و اندکی در مورد واژه تاریخ و اهمیت وجود و بهرهوری این دانش با خواننده سخن می گویم و در بخش دوم نگاهی به جرایمی که اشرف دهقانی از دید ایرج مصداقی مرتکب آنان شده و درست از آن رو خشم بیحد او را برانگیخته است خواهم کرد. رسالت این نوشته به هیچ عنوان نگاه به گفتههای پرویز معتمد نبوده و نیست.

اندکی در مورد مصاحبههای ایرج مصداقی با پرویز معتمد

ـ این مصاحبهها در نوامبر و دسامبر سال ۲۰۱۳ انجام گرفتهاند. این دو به گفته هر دوی آنان دو سال پیش از انجام این مصاحبهها با هم در مورد انجام این مصاحبهها گفتگو میکردند. پرویز معتمد در این باره نوشته است:
"من دو سال، شب و روز از آقای مصداقی درخواست کمک می‌کردم که خاطرات من را منتشر کنند. سال ۲۰۱۳ که درخواستم را پذیرفت ، بهترین روز زندگی‌ام بود." (۹)
آری، به هر حال پس از دو سال ایرج مصداقی درخواست معتمد را پذیرفته و با انجام این مصاحبه قبول میکند که کمک کند تا خاطرات معتمد نوشته شده و منتشر گردد.

ـ درست یک سال پس از انجام این مصاحبه، پرویز معتمد در ۸ هفته در ماههای نوامبر و دسامبر سال ۲۰۱۴ در تماس های مستقیم تلفنی (در مجموع حدود ۹ ساعت) بخشی از خاطرات خود را برای سعید قائم مقامی و بینندگان "رادیو صدای مردم" (۱۰) تعریف میکند. این مجموعه خاطرات در برگیرنده آن موضوعی است که ایرج مصداقی در دو بخش از سه مصاحبه منتشرشدهاش با پرویز معتمد به آن پرداخته است. با در نظر داشتن این واقعیت باید نتیجه گرفت که یا پرویز معتمد با دانستن و قبول ایرج مصداقی برای نوشتن خاطراتش دست به چنین کاری زده است و یا نقلقول بالا از ایشان دارای بار لازم از حقیقت نبوده و نشان گر واقعیت نیست.

ـ ایرج مصداقی حدود ۱۸ ماه پس از مصاحبه خود با پرویز معتمد بخش نخست گفتگویش با معتمد را به شکل نوشتاری در اختیار همگان میگذارد.  مصداقی اما همزمان اعلام میدارد که:
" هدف من در این گفتگو شنیدن روایت بود و نمی‌خواستم در مورد مسائلی که راوی مایل به گفتگو در مورد آن‌ها نبود اصرار کنم و یا به چند و چون در مورد مسائل بپردازم. بیشتر شنونده بودم." (۱۱)
پس مصداقی که گویا "برای روشن کردن نکات تاریخ کشورمان به این گفتگو پرداخته" (۱۲) شنونده است، وارد برخی از مسائل نمیشود و هدفش شنیدن روایتهایی است که معتمد برگزیده و در برابر او گذاشته است. اما با درج این نوشتهها مصداقی از "هدف" خود فراتر رفته و روایتهای خودبرگزیده معتمد را با برچسب روایتی از "تاریخ" به مخاطبان خود ارائه میدهد.

تاریخ علمی در محوطه علوم انسانی است که در وسیعترین تعریف خود در پی درک، نگاشتن و ارائه دادن فعالیت های بشری در گذشته تا آن جایی که امروز در مورد آن آگاهی داریم ، میباشد. از این رو تاریخ در پی یافتن "سندها" و "مدارک" گوناگون در مورد پدیدهای که در پی درک آن هستیم، تجزیه و تحلیل این دادهها و جمعبندی از آن ها برای درک واقعیتی که خواستار نوشتن و ارائه آن هستیم ، میباشد. از یاد نبریم که این "سندها" و "مدارک" در بیشتر موارد پرداخته دست بشری بوده و از این رو به خودی خود میتوانند بیان گر واقعیت ها نباشند و درست از اینروست که تجزیه و تحلیل و نقد موشکافانه آنان از اهمیت بسیار برخوردار است. این امر هم در مورد "سندها" و "مدارک" نوشتاری و هم در مورد بهجاماندههای شفاهی صدق میکند.

در طول تاریخ بسیار با این گونه "سند" سازی و "مدارک" جعلی مواجه بودهایم. نمونه بسیار مشخص آن شیوهای است که جمهوری اسلامی و سلف آن رژیم شاهنشاهی پهلوی در ارائه تاریخ به کار بردهاند. چنین "سندها" و "مدارک"ی همواره با بوق و کرنا از جانب قدرت (به ویژه قدرتی قدرقدرت و یا تمامیتگرا) در اختیار همگان قرار گرفتهاند و قرار میگیرند تا درکی بسیار نادرست از "تاریخ" در میان تودههای مردم جای گیرد. بدین گونه است که در دوران امروزی "عبدالله شهبازی"ها، "محمود نادری"ها و "قانعیفرد"ها و حامیان آنان تلاش میکنند تا "تاریخ" دستساز خود را به جای "تاریخ" درست و علمی به من و ما قالب کنند. ایرج مصداقی در این مورد در مطلبی،  خود این امر را پذیرفته و به درستی نوشته است:
"تردیدی نیست که تحریف و مکدر کردن تاریخ میهن‌مان یکی از دغدغه‌های اصلی وزارت اطلاعات و دستگاه‌تبلیغاتی رژیم است. این تلاش تنها از طریق مراجع رسمی نظام جمهوری اسلامی همچون سازمان تبلیغات اسلامی و نهاد‌های وابسته به آن، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی و بنیادهای رنگارنگ وابسته به دستگاه حکومتی و از طریق محققان رسمی و چهره‌های معروف رژیم صورت نمی‌گیرد، بلکه افرادی چون عرفان قانعیفرد با ژست «استقلال» و پژوهش «منصفانه» و «بیطرفانه» و ... بیشتر به کار آن‌ها می‌آیند." (۱۳)

اتفاقا با در نظر گرفتن نقلقول بالا برخورد به آن چه معتمد مطرح کرده و ایرج مصداقی به آن گفتهها  برچسب روایتی از "تاریخ" زده،  از طرف کسانی که گفتههای معتمد را تحریف و مکدر کردن تاریخ میهن‌مان میدانند باید امری طبیعی و مهم تر از آن لازم محسوب شده و اصولاً نمیبایست باعث خشم مصداقی گردد. به ویژه این که خود مصداقی گفته است که وی به عنوان یک شنونده نمی‌خواسته در مورد مسائلی که راوی مایل به گفتگو در مورد آن‌ها نبوده اصرار کرده و به چند و چون در مورد آن مسائل بپردازد و به عبارت دیگر "بیطرف" بوده است.

ـ بدیهی است که سعید قائم مقامی، ایرج مصداقی و یا هر فرد دیگری میتوانند پای صحبتهای پرویز معتمد بنشینند و به حرف های او گوش کنند و خلاصه "شنونده" باشند، اما اگر خواست "مصاحبه" با او و دریافت بخشی از واقعیت رویدادهاست و به ویژه اگر مصاحبهگر میخواهد این گفتگوها را در شکل و قالب "تاریخ" به شنوندگان و خوانندگان عرضه نماید ، نمیتواند ریش و قیچی را دست معتمد داده و تبدیل به ابزاری برای رسیدن او به هدف هایی که حتی شاید سعید قائم مقامی، ایرج مصداقی و دیگر راویها از آنان اطلاعی ندارند گردد.

ـ در متنی که ایرج مصداقی از گفتگویش با پرویز معتمد ارائه داده مشخص است که پرسشگر کیست، پرسشها چیست، پاسخگو کیست و پاسخها چیست ، اما مشخص نیست که آن چه در کروشههای میان پاسخها آمده از کیست و این چه کسی است که پانوشتهایی در زیر متن آورده است. همچنین مشخص نیست که پاسخگو به چه پرسشهایی پاسخ نداده است.

- از طرف دیگر، پرویز معتمد، هم در گفتگوهایش با سعید قائم مقامی و هم در گفتگوهایش با ایرج مصداقی نشان میدهد که حواسش به تمامی در گفتگوهایشان به خط های قرمزی که ساواک و قوانین ساواک برایش تعیین کرده هست و هرگز اسرار سازمانش و سوژههای خود را افشا نخواهد کرد. او چندین بار در گفتگوهایش با سعید قائم مقامی اعلام میکند که خود را از خانواده ساواک دانسته، کارهای ساواک را در خدمت مردم ایران و ایران ارزیابی کرده و بر این گمان است که آنان که ساواک با آنان در میافتاد ، تروریست و قاتل بودند و یا این خطر وجود داشت که اگر ساواک به داد آنان نمیرسید و آنان را از تروریستها و قاتلها جدا نمیکرد خود به آنان پیوسته و از آنان میشدند. بدیهی است که پرویز معتمد میتواند هر چه دلش می خواهد بگوید اما با دادههای بالا باید قبول داشته باشیم که گفتههای او به هیچ شکل نمیتواند بهخودیخود "تاریخ" تلقی شود و این به ویژه مهم است چون که بسیاری از آنان که او در گفتههای خود از آنان یاد میکند در قید حیات نیستند. و از سوی دیگر شنونده یا خواننده در مورد آن چه که معتمد نمیگوید ، نمیتواند کاری بکند. این امر تنها تردید در درستی گفتههای او را فزونی میبخشد. بنابراین برای سنجش درستی و یا نادرسی آن چه معتمد میگوید راهی که میماند آن است که گفتههای او را با چهارچوبی که از ساواک میشناسیم مقایسه کنیم، آنان که معتمد از آنان یاد میکند و زنده هستند و یا آنان که اطلاعات کافی از کار ساواک و یا از جریاناتی که در آن سال ها در حال مبارزهای رویاروی با ساواک بودند (به ویژه آنان که در جبهههای سازمان چریکهای فدایی خلق ایران و سازمان مجاهدین خلق ایران میرزمیدند) نگرشی همهجانبه به گفتههای او کرده و آن را در اختیار همگان قرار دهند ، تا درستی و یا نادرستی آن چه که معتمد می گوید مشخص گردد. در نتیجه اشرف دهقانی، هم به عنوان یک زندانی سیاسی در دورهای که معتمد در ساواک خدمت میکرد و هم به عنوان یک چریک فدائی خلق که در همانزمان در ایران با رژیم شاه و ساواکش مبارزه میکرد و از این رو از کار ساواک مطلع میباشد کاملاً محق بود که به گفتههای معتمد برخورد کرده، از دید و با بهرهوری از دانستهها خود از دریچهای دیگر، درستی و یا نادرستی آن چه که معتمد میگوید را مشخص نموده و اطلاعات خود را در اختیار همگان قرار دهد.   

ـ متنی که مصداقی از گفتگو با معتمد منتشر کرده دارای ۸ پانویس است و مشخص نیست که این پانویسها از مصداقی هستند یا از معتمد. پانویسهای شمارههای ۱، ۳، ۴ و ۸ به گونهای هستند که گویا نقلقول مستقیم از معتمد هستند در حالی که نمیتوان حدس زد پانویسهای شمارههای ۲، ۵ و ۷ از چه کسی هستند. در این جا مرزها کاملاً مغشوش شده است. در پانویس شماره ۳ آمده است:
"رضا رضایی آن گونه که مجاهدین تبلیغ می‌کنند فرار نکرد. او پس از آن که ده‌ها اسلحه سازمان و نارنجک را تحویل داد، با تبدیل قرار آزاد شد.  من یادم هست حاج‌خلیل رضایی در کمیته مشترک التماس می‌کرد که او را آزاد نکنند. او می‌گفت من بچه‌ام را بهتر از شما می‌شناسم. مطمئن هستم دوباره می‌رود و وصل می‌شود. اما عطارپور به گفته‌های او توجه نکرد و گفت دستور است که او را آزاد کنیم و ما نمی‌توانیم مانع شویم. البته یادم هست یک مأمور به نام «بصام راز» با او بود چرا که مدعی شده بود می‌خواهد بقیه سلاح‌ها و برادرش احمد را معرفی کند. یادش به خیر حاج خلیل رضایی آدم خیلی خوب و محترمی بود. هر وقت به کمیته مشترک می‌آمد همه به او احترام می‌گذاشتند. مرد شریفی بود. خدا پدرش را بیامرزد ، خانه‌ای که من در نزدیکی میدان محسنی داشتم و رژیم آن را مصادره کرد به توصیه او خریدم."
با این پانویس مصداقی یا معتمد با نقلقولی که عاقلانه به نظر نمیآید و با شرایط مبارزاتی سال ۱۳۵۰ انطباق ندارد خط بطلان بر فرار یکی از مبارزین انقلابی داده و با انعکاس غیرانتقادی برداشتی از دریچهای دیگر دست به ترویج نادرستی به جای تاریخ زده است.

جرمهایی که اشرف دهقانی مرتکب آنان شده است کدامین هستند؟

در این قسمت سعی میکنم به برخی از جرمهائی که ایرج مصداقی بر اساس آن ها در گفتهها و یا نوشته خود به اشرف دهقانی حمله کرد را معلوم کنم و در این جا نگاهی به این نکتهها میاندازم:

ـ ایرج مصداقی میگوید چرا آنان که امروز به مصاحبهای که او با معتمد کرده برخورد میکنند ۱۸ ماه پیش زمانی که معتمد همین حرفها را در گفتگوهایش با سعید قائم مقامی کرد ، چیزی نگفتند.
من تنها میتوانم پاسخ این پرسش را زمانی که از من بشود بدهم. پاسخ من بسیار ساده است. این که من به گفتگوی مصداقی با معتمد توجه کرده و به گفتگوی او با قائم مقامی توجه نکردم ، دو دلیل داشت: نخست آن که من در این زمینهها شیوه نوشتاری را بیش از شیوه گفتاری میپسندم. دوم آن که مصداقی برای من شناختهشدهتر و قابلاعتمادتر از قائم مقامی بود. من اگر نوشته مصداقی در این زمینه را نخوانده بودم و اگر این جریانات در پس نوشته دهقانی پیش نمیآمد چه بسا که هرگز گفتگوهای معتمد با قائم مقامی را نمیشنیدم. گمان دارم که همین امر (دلایل من) میتواند در مورد بسیاری دیگر از افراد صادق باشد.

ـ ایرج مصداقی از این که اشرف دهقانی در نوشته خود معتمد را "ساواکی بی همه چیز" خوانده در خشم است. البته اشرف دهقانی در نوشته خود متذکر شده که این لقب از سوی تودهها به ساواکیها داده میشد. اما مصداقی در نوشته چندخطی خود تحت عنوان "آیا عقلانیتی در اشرف دهقانی هست؟" (۱۲) به کار بردن واژه فوق برای یک ساواکی از طرف اشرف دهقانی را میکوبد و میگوید که او با به کار بردن واژه فوق "فرهنگ ناب خود را نیز به نمایش می‌گذارد" ولی خود درست با "فرهنگ ناب" علیه اشرف دهقانی هر چه توانسته و در چنته داشته است را بیان می کند. اشرف دهقانی را کسی که گویا از سلامت روانی برخوردار نیست خوانده و در ادامه میگوید "او که روح «امام زمان» درش حلول کرده و به «غیبت صغری رفته»... اشرف دهقانی نه «چریک» است و نه «فدایی خلق»... تا بخواهید لاف در غربت می‌زند و ......" (همان جا)

از نقل گفتههای مصداقی (حتی "برگزیده آن ها") در مصاحبههایش با تلویزیون میهن علیه اشرف دهقانی، که در آن ها مصداقی تمامی مرزهایی را که گویا در دفاع از آنان برافروخته است، میگذرم. اینان به تمامی خود در اختیار خواننده این نوشته هستند. (۶ و ۸)

آیا به راستی اگر فردی که از دیگران میخواهد که یک ساواکی را "بی همه چیز" خطاب نکنند با فرد دیگری (با فردی که مصداقی در همان گفتگو میگوید که سابقه مبارزاتی هم داشته است) این گونه برخورد میکند؟ در این جا من واژههایی را که خود او به درستی در نوشتههای بسیارش در مورد دستاندرکاران جمهوری اسلامی و به ویژه کشتارهای سال های ۱۳۶۰ و تابستان ۱۳۶۷ و ساوامائی ها به کار برده را ذکر نمیکنم. آیا در مورد دستاندرکاران جمهوری اسلامی میتوان هر واژهای را به کار برد ولی در مورد دستاندرکاران ساواک نمیتوان این کار را کرد؟

ـ ایرج مصداقی از این در شگفت است که چرا دهقانی و دیگر معترضین به بخشی از گفتههای معتمد توجه نمیکنند که معتمد بار اتهام کشتن دو کودک را از دوش حمید اشرف برداشته و شهادت میدهد که حمید اشرف پیش از این که گلولهای شلیک بشود از خانهای که این دو کودک در آن زندگی میکردند ، گریخته و نمیتواند قاتل آن دو باشد.  من در شگفتم که از چه رو مصداقی نمیخواهد درک کند که مسئله اصولاً چنین عدم توجهای نبوده و چیز دیگریست!  مصداقی توجه نمیکند که اگر به این امر به شکلی انتزاعی برخورد کنیم در دامی بسیار بزرگ میافتیم.  اگر شهادت معتمد در مورد حمید اشرف را به عنوان "سند"ی برای برائت حمید اشرف در مورد یاوههائی که از جانب پادوهای رژیم جمهوری اسلامی و "سند"های جعلی آن انتشار یافته بپذیریم به دیگر گفتههای معتمد نیز مشروعیتی ضمنی دادهایم و قبول کردهایم که گفتههای او "سند" هستند. در حالی که این گونه نیست.  معتمد خط های قرمزی دارد که از آن ها عبور نمیکند. او حافظ رازهای ساواک است، سازمانی که او هنوز به کار در آن افتخار میکند. او مبارزین انقلابی در مقابل رژیم سراپا دیکتاتوری شاه را قاتل و تروریست میخواند. او ادعا میکند که در زندان های شاه و در گیر و دار "بازجوئی های" ساواک شکنجه وجود نداشت.  او به داشتن همکارانی چون ازغندی، تهرانی، عضدی و منوچهری یعنی افرادی که در زمره شکنجهگران زندانهای شاه و ساواک بودند افتخار میکند. در نتیجه هر کس به فردی چون معتمد مشروعیت دهد اشتباهی بس بزرگ مرتکب شده و این درست آن اشتباهی است که افرادی در مورد برخی از "سند"هایی که در کتاب هایی مانند کتاب های محمود نادری ارائه شدهاند ، میکنند. جالب این جاست که مصداقی که از دهقانی ایراد میگیرد که چرا در یکی از کتابهایش از چند خط از منظومه آرش کمانگیر، سروده سیاوش کسرایی استفاده کرده است، نمیبیند که در این جا انتظار او از همگان این است که آن ها در مقابل دفاع او از یک ساواکی آن هم در مقابل یک کمونیست انقلابی و سازمانی که در حال حاضر رادیکال ترین نیروی جنبش در مقابل رژیم جمهوری اسلامی است، مشروعیتی برای وی قایل شوند.

ـ مصداقی دهقانی را متهم به آن میکند که چهره خود را از تودههای مردم ما پنهان کرده، با "غیبت صغری" خود از خود چهرهای همانند امام زمان غایب ساخته و گویی بدین گونه در این صدد بوده که از خود اسطورهای بسازد. در این جا نیز مصداقی تنها به قاضی رفته است. به گمان من در هر جنبشی معیار درک ما از افراد و سازمان ها، باید موضعگیریها و فعالیتهای آنان باشد. با توجه به چنین معیاری است که اشرف دهقانی همواره مورد احترام همه نیروهای درون صف خلق بوده است. ولی گویا مصداقی که نمیتواند موضعگیریهای نادرستی از جانب دهقانی در تمامی سال های مبارزهاش نشان داده و بر آن ها انگشت بگذارد، دست به دامن نشان دادن علنی چهره در انظار عمومی و یا عدم آن شده است. بیش از هر چیز میخواهم بدانم که این امر که دهقانی چهره خود را به همگان (از جمله دشمنان رنگارنگ تودهها از بسیجیها و جاسوسان جمهوری اسلامی گرفته تا...) نشان دهد چه دردی از مشکلات جنبش کم میکند و سپس میخواهم بدانم که اگر او چهره خود را در کانون دید قرار میداد ، آیا این بار به جرم گسترش دادن به کیش شخصیت محاکمه نمیشد؟ البته مصداقی نباید غیر مطلع باشد که تا به حال چند بار، زمانی که اشرف دهقانی و چریکهای فدایی خلق ایران تشخیص دادهاند، وی در مراسمهای علنی حضور یافته و مستقیم و علنی با دیگران صحبت کرده است.

ـ آن چه جالب است این که در این جا مصداقی دو پدیده اشرف دهقانی و چریکهای فدایی خلق ایران را از هم جدا کرده است چرا که با وجود این که میداند که چریکهای فدایی خلق ایران، فعالین و هواداران آن ها در بسیاری از صحنهها حاضرند از عدم حضور دهقانی سخن میراند و این در حالی است که مواضع اتخاذ شده از طرف چریکهای فدائی خلق که امضای این سازمان را دارد و هر کاری که این سازمان انجام داده است را به نام اشرف دهقانی می خواند.  جالبتر این که مصداقی چریکهای فدایی خلق ایران را یک سازمان نمیداند! شگفتا! پس من از سال ۱۳۵۸ در زمره هواداران سازمانی بودهام که وجود خارجی نداشته است! باور کنید نمیدانم که سازمانی که وجود ندارد چگونه میتواند ۲۰۳ شماره از ارگان خود را چاپ کرده باشد و همواره به مناسبتهای گوناگون در این جا و آن جا مراسمی بگذارد، مراسمی که به گمان نادرست مصداقی گویا تنها برای بزرگداشت صمد بهرنگی (چنین برنامهای یکبار و از جمله در سوئد برگزار شد که آغازگر برنامه پیام اسد بهرنگی برادر صمد بود) و سالگرد سیاهکل صورت گرفته است!!

ـ از دیگر جرم های اشرف دهقانی از نظر مصداقی آن است که عضو چریکهای فدایی خلق ایران (سازمانی که وجود ندارد) بوده و از اینرو چریک فدایی خلق خوانده میشود.  مصداقی بر این باور است که چریک در ایران است، درگیر مبارزه چریکی شهری است، سیانور زیر زبان و عمری ششماهه دارد. بسیار خوب! این تعریف مصداقی است و با این تعریف اشرف دهقانی، چریک نیست. اما واقعیت چیست؟ هیچ کس نگفته که کسی که بیش از ۶ ماه سابقه فعالیت مبارزه پارتیزانی (حتی از نوع چریک شهری با سیانوری زیر زبان در ایران) داشته باشد چریک نیست! این را مصداقی به خوبی میداند. او میداند که حمید اشرف، نسترن آلآقا، بهرام آرام، چهگوارا، مارکوس و ....... همه عمر مبارزاتی چریکی بیش از ۶ ماهه داشتهاند! بیان آن ۶ ماه فرضی از میانگین نسبی عمر یک چریک، آن هم در زمانی که چیزی از آغاز فعالیت های چریکی در ایران نگذشته بود ، میباشد. من هیچ گاه چریک نبودهام اما در بسیاری از مدارک به جای مانده خواندهام که چریک ها در همه موارد، در محیط کار، در خانه و ... سیانور به زیر زبان نداشتند. همچنین میدانم که لازمه چریک بودن در ایران هیچ گاه شهری بودن آن نبود!  اگر چنین گفته شود پس رزمندگان سیاهکل چریک نبودند!!  شهر تا مدتی  مکانی مناسبتر برای فعالیت های چریکی بود ، اما شرطی در این مورد وجود نداشت. مسأله مهم دیگر این است که بدیهی است که برای هر فردی که میخواهد برای آزادی تودههای کشوری مبارزه کند، بودن در آن کشور و محیط آن بسیار مهم است. اما متاسفانه در مواردی مبارزین به دلیل شرایط دیکتاتوری حاکم ناچار میشوند که از آن کشور و محیط جدا شده و به کشور و محیط دیگری بروند. این خواسته یک مبارز نیست اما چه بکند؟  آیا باید در کشور بماند اما به مبارزه پایان دهد؟  کوچ کرده و مبارزه را بوسیده و به کناری بگذارد؟  در کشور بماند و در شرایطی که نمیتوان مبارزه کرد به مبارزه ادامه دهد تا کشته شود؟  به خارج بیاید اما عطای مبارزه را به لقایش نبخشیده، مبارزه را به کنار نگذاشته و در این راه پیگیر باشد؟  میدانیم که در شرایطی زندگی میکنیم که بسیاری به ناچار چنین کردهاند. من و بسیاری دیگر گزینه پایانی را انتخاب کردهایم. چرا اشرف دهقانی نتواند چنین کند؟  آیا او به صرف نام سازماناش (سازمانی که وجود ندارد) باید از مبارزه در راه اهدافی که از آغاز مبارزهاش برگزیده دست بکشد؟  آیا یک سازمان باید دارای تمامی خصوصیت هایی باشد که ایرج مصداقی خواهان آن است و اگر این گونه نبود باید با خشمی بینهایت با آن درافتیم؟

ـ مصداقی اصرار عجیبی دارد که در سخنان خود نام شهر و کشوری را که به گمان او اشرف دهقانی در آن جا زندگی میکند "فاش" نماید. به سخنان او در چهارشنبه ۸ ژوئن گوش کنید و ببینید که در دو دقیقه چند بار گفته و فریاد میزند "لندن" و "انگلستان".  این اصرار برای چه است؟ آیا برای گفتن این که چریکهای فدایی خلق ایران (سازمانی که وجود ندارد) در ایران نیست و اعضای آن در خارج از کشور زندگی میکنند؟  تا آن جا که میدانم از سال ۱۳۶۵، زمانی که اولین شماره دور تازه "پیام فدایی" بیرون آمد ، چریکهای فدایی خلق ایران اعلام کردهاند که در خارج از کشور هستند.  پس این مسئله ۳۰ سال است که از طرف خود آن ها رسما اعلام شده و در گفتههای شفاهی نیز هر جا لازم بوده چنین حرفی زده شده است.  باید دید که آیا آن ها مانند دیگر مبارزان حق ندارند که در خارج از کشور مبارزه خود را ادامه بدهند؟   آیا آنان نیز مانند من و بسیاری دیگر حق ندارند در جایی که در آن زندگی میکنند کار کنند؟  آیا شایسته است که اگر اینتلیجنس سرویس، سیا، ساواک، موساد، ساواما و... یا مأموران ریز و درشت آنان به هر دلیلی نتوانسته باشند مکان زندگی هر یک از آنان را پیدا کنند ، ما این اطلاعات را در اختیار آنان بگذاریم؟  از طرف دیگر، آیا به گفته مصداقی این تنها دهقانی و رجوی هستند که امامزمانان غایبند؟  آیا افراد دیگری نیستند که به هر دلیل که دارند نمیخواهند که آدرس و یا شماره تلفن آنان علنی باشد؟  آیا آنان نیز امامانزمان هستند؟ از همان نوع دهقانی و یا از نوع دیگری؟  دلیل این کنجکاوی را درک نمیکنم.  به راستی چه ضرورتی دارد که بدانم چه کسی در کجا زندگی میکند؟  دانستن این امر کلید گشاینده کدامین قفل مبارزاتی است؟

ـ دیگر جرمی که مصداقی به دهقانی نسبت میدهد ، دروغگو بودن اوست و در این زمینه فریادها میزند. اما کدام دروغها؟  مثالهایش یکی آینهای است که دهقانی نوشته است حمید اشرف به جای نگین در انگشتری که بر یکی از انگشتان خود داشت تا ناچار نباشد برای دیدن پشت سر، رو به عقب کند. مصداقی این حرف را به مسخره گرفته و با مقایسه آن با آینههای ماشین میخواهد نشان بدهد که چنین امری امکان نداشته و بنابراین دهقانی دروغ میگوید.  او آینهای به جای نگین انگشتر را با آینههای ماشین مقایسه میکند بدون آن که خواست و ضریب ایمنی در این و در آن را در نظر بگیرد.  بدیهی است که نگینی آینهوار در یک انگشتر همان ضریب ایمنی را که آینههای ماشین به فرد میدهند به او عرضه نمیکنند اما این جا سخن از میدان مبارزهای دیگر است و چنین مقایسه ای فاقد ارزش می باشد. و دروغی دیگر: گویا اشرف دهقانی گفته است که صمد بهرنگی را فردی به نام حمزه فراهتی کشته است. این گفته واقعیت ندارد. اشرف دهقانی فرد خاصی را قاتل خطاب نکرده است. او در کتاب «"راز" مرگ صمد...!؟» (۱۴) نوشته است که نکاتی شکبرانگیز در گزارشی که در مورد مرگ صمد بهرنگی داده شده است وجود دارند و او خواهان آن است که این نکات پاسخی بگیرند. جالب آن که دهقانی در این باور خود تنها نیست و از جمله مادر و برادر صمد بهرنگی، اسد، نیز بر این باور بودهاند و اسد بهرنگی در کتاب خود "برادرم صمد بهرنگی" (۱۵) به بسیاری از این نکات اشاره کرده است. نکته جالب دیگر این که مصداقی از سویی میخواهد این دروغ را اشاعه دهد که دهقانی و فراهتی دو عضو از یک سازمان هستند و برای همین فراهتی را نیز عضو سازمان چریکهای فدایی خلق ایران قلمداد می کند و البته فراموش میکند که فراهتی تنها عضو سازمان اکثریت بوده و از سوی دیگر بر این اصرار میورزد که فراهتی دوست سعید سلطانپور بوده و دهقانی از سلطانپور با احترام یاد میکند. مصداقی با بیان این دو موضوع میگوید بنابراین یک جای کار نقص دارد که من به راستی این نقص را درک نمیکنم.  دهقانی همواره از سلطانپور به عنوان یک شاعر و هنرمند انقلابی یاد کرده است ، اما این واقعیت نباید مانع آن شود که دهقانی روشنگر و یادآورنده نکات شکبرانگیز گزارش یک مرگ از طرف فراهتی نباشد. و فراموش نکنیم که دروغ دیگر دهقانی، چریکها و چپ ایران و شاید هم جهان آن بوده که در شعری حماسی برای یادآوری و وصف مبارزات رفیق امیرپرویز پویان از حضور ۳۰۰۰ رنجر برای کشتن دو چریک گفته شده است در حالیکه این تعداد رنجر در صحنه حضور نداشتهاند!  اگر این جرم باشد  پس باید فردوسی را هم به محاکمه کشید که چرا تیر آرش را تا مرز ایران و توران فرستاده است و بسیار بیشتر از اینها!

ـ دیگر جرم اشرف دهقانی آن است که به گمان مصداقی او کتاب کاپیتال مارکس را نخوانده و اگر هم خوانده باشد نفهمیده است! بسیار مایل هستم که بدانم مصداقی چنین "اطلاعات جامعی" را در مورد دهقانی از کجا آورده است!  بهراستی آیا این شیوهای مناسب برای گسترش یک گفتگوست؟ در این جا مصداقی وانمود میکند که گویا دهقانی به ترجمههایی که محمد پورهرمزان و دیگر وابستگان به حزب توده از آثار کلاسیک کردهاند پشت میکند چرا که مترجمان تودهای هستند!!!   آخر مصداقی با استفاده از کدام دلیل و مدرک چنین میگوید؟

ـ و جرمی دیگر که مصداقی را به خشم آورده است این که گویا اشرف دهقانی (یا فرد دیگری از چریکهای فدایی خلق ایران یا یکی از هواداران آن ها) برخورد اشرف دهقانی با مصاحبه مصداقی با معتمد را با تیتر دیگری جز تیتر ابتدایی برای "گویا نیوز" و ..... فرستاده است. اگر چنین باشد دلیل این امر باید آن باشد که اشرف دهقانی میداند که "گویا نیوز" نوشته را از این رو درج نمیکند و برای همین چنین تعییر فرصتطلبانهای برای درج مطلب لازم است. اگر این گونه بود سر و کار با جرمی اثباتشده داشتیم.  اما اگر ماجرا این گونه نبود چه؟  اگر "گویا نیوز" و ...  خود تیتر را عوض کرده باشند چه؟  اگر اصولاً "گویا نیوز" و ...  خود نوشته را از جای دیگر برداشته و تیتر دیگری سرلوح آن کرده باشند چه؟  ایرج مصداقی بسیار نوشته است و گمان میکنم خود بتواند شهادت دهد که بسیاری از سایتها نوشتههای او را درج کردهاند بدون آن که او و یا یکی از نزدیکانش آن را به آن جا فرستاده باشند.  نمیدانم چرا ایرج مصداقی در این مورد همواره از این حرکت میکند که این فرض اوست که باید درست باشد و جز آن نیست و نمیتواند باشد!

ـ جرم دیگر آن که گویا اشرف دهقانی که در کتاب خود "در جدال با خاموشی" در مورد پدیده توابها نوشته است ولی از تواب گروه خود، حمید جعفری، که در سال ۱۳۵۹ تواب شده و در ۲۵ خرداد ۱۳۶۰ سعادتی را لو داده، نام نبرده است. جالب این جاست که ایرج مصداقی چند سال پیش در "اندوه ققنوسها" جلد دوم مجموعه خاطرات خود از زندان، "نه زیستن ، نه مرگ" در صفحه ۱۵۲ این گونه نوشته است:
"یکی از افراد شاخص بند فرشید جعفری بود که دچار بیماری روانی پیشرفته ای بود و فکر میکرد "امام زمان" است. وی از هواداران "اشرف دهقانی" بود و به ملاقات برادرش حمید جعفری، یکی از وحشیترین و قدیمیترین زندانیان و توابان رژیم و قزلحصار آمده بود.  حمید وی را در ملاقات لو داده و موجبات دستگیری اش را فراهم کرده بود. حمید جعفری از اولین بریدههای زندان بود و سابقهی بریدنش به دوران پیش از ٣٠ خرداد بر میگشت. او نیز از بیماری روانی رنج میبرد. در دوران حاج داوود، حتا به یک بیمار روانی نیز مسئولیت و قدرت میدادند. به راحتی میتوان حدس زد وی چه جنایاتی را که مرتکب نشده بود.  فرشید به هنگام دستگیری نیز به لحاظ روانی دچار مشکل بود و در عین حال از سادگی بیش از حدی نیز رنج میبرد."

آری در گفتگوی خود با تلویزیون میهن ، ایرج مصداقی جای فرشید (که هوادار چریکهای فدایی خلق بوده) و برادرش حمید (که در ارتباط با چریکها نبوده و به موجب نوشته مصداقی از اولین بریدههای زندان بوده) را با هم عوض میکند تا جرمی دیگر به اشرف دهقانی بسته شود.

ـ و جرمی که من با آوردن آن به این بخش از نوشته پایان میدهم آن است که گویا اشرف دهقانی در مورد شرح فرار خود از زندان در مورد کمک وابستگان به سازمان مجاهدین خلق پردهپوشانی کرده و در حق معصومه شادمانی حقناشناسی کرده است. اما ماجرا چیست؟  اشرف دهقانی پس از فرار خود از زندان در کتاب "حماسه مقاومت" (۱۶)  طبیعتا توضیح مفصلی نداده بود. بدیهی است که در سال ۱۳۵۲، سال انتشار حماسه مقاومت، به دلایل امنیتی نمیشد به وضوح جریان فرار را توضیح داد. اما او در سال ۱۳۸۴ به تفصیل در کتاب "بذرهای ماندگار" چگونگی این فرار را شرح داده و نوشته که در آن فرار، خانوادههای زندانیان سیاسی مجاهد نقش کمکی بزرگی داشتهاند و در همان جا از آن ها قدردانی نموده است. اشرف دهقانی در "بذرهای ماندگار" نوشته است که خوشبختانه هیچیک از وابستگان به مجاهدین در رابطه با فرار او از زندان دستگیر و زندانی نشدند.  او همزمان با یاد کردن از زن مبارز مجاهد معصومه شادمانی، نوشته است که آن زندهیاد در فرار او شرکت نداشته و دستگیری او توسط ساواک رژیم شاه به دلیل ارتباط با سازمان مجاهدین خلق و نه فرار اشرف دهقانی از زندان بوده است.

شاید جرم دهقانی فراتر از اینهاست؟

من بارها به جرمهایی که ایرج مصداقی به دهقانی و چریکهای فدایی خلق ایران نسبت داده است فکر کردهام و دلیلی برای خشم بیحد ایرج مصداقی در آن ها نمیبینم. اگر به جای معتمد ساواکی، پای یکی از ساوامائیهای کتمانکننده جنایات این سازمان مخوف در میان بود و آن ساوامائی آنان را که با گذشت از زندگی و جان خود پنجه در پنجه بازوان خشونت جمهوری اسلامی انداختهاند قاتل و تروریست میخواند و سپس با کمال افتخار خود را ساوامایی میخواند و از "بازجویانی" که مبارزین را زیر وحشیانهترین شکنجهها برده بودند به عنوان دوستان عزیز خود یاد میکرد، دراین صورت آیا می بایست برخوردی غیر از آن میشد که اشرف دهقانی با آن ساواکی کرده است؟  این کار درستی است که دهقانی انجام داده و اگر اشتباهی در این مورد مرتکب شده میتوان آن ها را مطرح کرده و نادرست بودن آن ها را به اثبات رساند.

بر این گمانم که خشم بیپایان ایرج مصداقی از اشرف دهقانی و حمایت او از گفتگویش با پرویز معتمد دلیلی دیگر دارد که امیدوارم در آینده  هر چه بیشتر آشکار شود.

اگر اشرف دهقانی و چریکهای فدایی خلق ایران تنها مرتکب جرم هائی که در بالا آمده نشدهاند پس آنان مرتکب کدام جرم های دیگر شدهاند؟  شاید لیست زیر نماینده برخی از جرم هائی باشد که مصداقی را به خشم آورده است:

ـ اشرف دهقانی و چریکهای فدایی خلق ایران در همان ماه های پس از قیام راه خود را از آنان که آستان بوسان ارتجاع شدند ، جدا کرده و به هنگام اعلام موجودیت چریکهای فدایی خلق ایران در خردادماه ۱۳۵۸، زمانی که بسیاری به دنبال "امام" خود افتاده بودند و او و حکمرانان تازه را "ضدامپریالیست" خطاب میکردند، فریاد برآوردند که ماهیت طبقاتی حکمرانان تغییر نکرده و جمهوری اسلامی یک حکومت ضدخلقی است.

ـ از همان ابتدا علیرغم امکانات محدود خود از مبارزات تودههای تحت ستم ایران در تمامی ایران علیه رژیم حاکم حمایت کرده و به هر شکل که میتوانستند به آن ها یاری رسانده و خواهان برقراری حکومتی مردمی شدند.

ـ در هیچیک از نمایشاتی که به عنوان "انتخابات" در جمهوری اسلامی برگزار شد ، شرکت نکرده، این جناح از رژیم را به آن جناح ترجیح نداده و همواره رژیم را در کلیت آن مورد حمله خود قرار دادند.

ـ به هیچ شکل و در هیچ عنوان به بیعت با امام و دست بوس او نشتافته، از سپاه پاسداران، کمیتهها و ارتش ضدخلقی حمایت نکرده و تحت هیچ عنوانی از مصاف آن ها علیه تودههای مبارز حمایت نکردند.

ـ در جنگ دو دولت ضدخلقی مسلط بر ایران و عراق ، جانب یکی از آن ها را نگرفته و باعث فریب تودهها نشدند.

ـ به هنگام خیمهشببازی گرفتن سفارت آمریکا در دام معرکهگری وابستگان رژیم نیفتاده و هواداران خود را به حمایت ار رژیم فرا نخواندند.

ـ کُردستان را سنگر انقلاب ایران نامیده و با تمامی وجود و امکان در مبارزه مسلحانه تودهای در این منطقه شرکت کردند.

ـ از خاتمی و دیگر "اصلاحطلبان" رژیم حمایت نکرده و نه خود در دام بازی های رژیم افتادند و نه دیگران را به آن سو کشاندند.

و خلاصه در رابطه با رویدادهای بزرگ اجتماعی چه در ایران و چه در سطح جهان تحلیل درست ارائه داده، روشنگری نموده و در عین حال در برخورد به بسیاری از حملات رژیم و جریانات راست به جنبش انقلابی ایران ایستاده و اجازه ندادند که آن ها تماما بر این جنبش مسلط شوند.
و... و...


پایانی بر نوشته:

برخوردهای عصبی و زدن تهمت و افترا نمیتواند جایی در گفتگوهای سازنده داشته باشد. بر این گمانم که میباید "سند"هایی که به تودهها ارائه میدهیم (چه نوشتاری باشند، چه گفتاری) ارزیابی کرده و با توجه به این ارزیابی آن ها را عرضه کرده و به دیگران اجازه دهیم که نظرات خود را در مورد آنان بگویند و بنویسند  حتی اگر این نظرات با آن چه که خود میاندیشیم ، مطابق نباشند. نباید به هر دلیل که داریم به نادرست مدعی شویم که "همونقدی که فرخ نگهدار فاصله داره از حمید اشرف، همونقدر اشرف دهقانی فاصله داره از اون." (۶) و بدین گونه صف خلق و ضدخلق را مخدوش کنیم.

نوشتهام را با جملهای از ایرج مصداقی، جملهای که به تمام به آن باور دارم به پایان میرسانم. باشد که این گونه باشد.

"به هوش باشیم و اجازه ندهیم دستگاه اطلاعاتی و امنیتی نظام و پادوهایش در خارج از کشور، تحت عنوان تاریخ‌نگار و پژوهشگر و فعال سیاسی به چهره‌های خوشنام تاریخ میهن‌مان چنگ بکشند." (۱۷)

استکهلم، سوئد ـ جمعه ۱۸ تیرماه ۱۳۹۵ (۸ ژوئن ۲۰۱۶)


پانوشتها:

6)      https://www.youtube.com/watch?v=HF-RjX0KZqs


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر