۱۳۹۵ خرداد ۱۲, چهارشنبه

پیشاهنگ پرولتری از نگاهِ امیر پرویز پویان - شباهنگ راد





پیشاهنگ پرولتری از نگاهِ امیر پرویز پویان

٢١مه ٢٠١٦
  
شباهنگ راد 

(بمناسبت جانباخته گان سّوم خرداد ٥٠)

نه ظاهراً بلکه باطناً، دو نگاه پیرامون عکس العمل و نقش آفرینی کمونیستی، در تقابل با نظام های سرمایه داری وجود دارد. ادعاها، رفتار و کردار، همطراز با برنامه ها و وظایفِ چیده شده نیست. به هدر رفتن عمرِ کمونیستی را می توان، در ادامۀ رکود و سکون نیروهای درون آن، به عینه مشاهده نمودُ در عوض، سرمایه علیرغم بُحران و علیرغم تضادهای درونی اش، همچنان در رویارویی با طبقۀ مخالف خود، دست بالا را داردُ، یکه تاز میادین طبقاتی ست. حضور دائمی دستجات سرمایه و به تبع آنها، دست درازی به جان و مال کارگران و زحمت کشان در اقصی نقاط جهان، توسط نظام های حاکم، تأئید کنندۀ این نظر است که، گفتمان های غیر مستقیم و دورادورِ مدافعین جنبش های اعتراضی، تضمین کنندۀ پیشرفت و دلگرمی پائینی ها نیست.

چرا که نشانه و رمزِ موفقیتِ آرمان کمونیستی، در خدمت به نظریۀ پاسخگوئی به نیازمندی های عملی طبقۀ کارگر و دیگر اقشار تحت ستم است. هم چنین اقرار به این موضوع است که آرمان کمونیستی، آرمانِ حایشه ای، و یا آرمانِ بی تکلیفی در تقابل با سرمایه و رخدادهای اعتراضی نیست. در حقیقت انجماد و دنباله روئی، با منش کمونیستی، سر سازگاری ندارد و در تخالف با اعمال باورمندان عملی پیشقراولان انقلاب است؛ به دنباله نمادِ بُرندگی کمونیست ها، با بلوغ سیاسی و با صراحت انقلابی در هم آمیخته شده است و در ستیز با، در انتظار ایجاد «شرایط  مناسب و مطلوب»، بمنظور انجام وظایف انقلابی ست. به این ترتیب ادای پیشاهنگِ طبقۀ کارگر را نمی توان، در آورد و در مقابل، سیاست دُوری از جنبش های اعتراضی را انتخاب نمود؛ چنین منش و متدی، مغایر با سخت کوشی، کنش گری و تلاش گری کمونیست های متحول گراست؛ مورد و یا مواردی که متأسفانه همچون خوابی ناراحت کننده و غم افزا، بر بدنۀ جنبش کمونیستی ایران سایه انداخته است.

دهه هاست که مقولۀ پیشاهنگ و انجامِ وظایف کمونیستی، در تقابل با رژیم سراپا مسلح و خشن جمهوری اسلامی، از درون تهی شده استُ در این مدت، سردمداران هار و وحشی نظام، هر آنچه را که تاکنون صلاح دانسته اند، به توده ها تحمیل، و هر آنچه را که بدان باور داشته اند، عمل نموده اند و بر بدبختی ها و بر زندگی محنت بار میلیون ها انسان دردمند و محروم افزوده اند. به میزانی که تاریخِ رژیم جمهوری اسلامی در بر گیرندۀ تعرض به زیردستان است، به میزانی بسیار گسترده تر، تاریخ نیروهای درونِ جنبش کمونیستی ایران، خالی از عکس العمل های مناسب، و خالی از تعرض و سازماندهیِ جنبش های اعتراضی توده های ستم دیدۀ ایران علیۀ ارگان های سرکوبگر نظام می باشد. عدم پاسخگوئی به نیازهای اولیۀ سیاسی – عملی توده ها، و همچنین فلج شدن نیروهای مدافع جنبش های اعتراضی را می توان، در صحن جامعه به عینه مشاهده نمودُ، شوربختانه، در تعابیر و تفاسیر کمونیستی، کج فهمی بسیار دردناکی وجود دارد و به یقین می توان گفت که، تغییر آن، در چنین فضا و با مختصات کنونی سازمان ها و احزاب کهنِ تمرکز یافته در خارج از کشور، ناممکن می باشد. بر مبنای چنین حقایق تلخی ست، که جنبش کمونیستی، شاهدِ پُر باری، شور و شوق و جذب عناصر جوان نیست؛ چرا که پشت های اعتراضی و میدان، خالی از حضور، حمایت و پشت گرمی های عملی نمایندگان سیاسی اقشار متفاوت انقلابی ستُ، به همین دلیل می توان گفت که در عمل، فصل مشترکی و یا عکس العملِ هم زمانی ای، مابین اعتراضات کارگری – توده ای با نمایندگان سیاسی شان در صحن جامعه وجود ندارد. به خاطر اینکه نظریۀ رد تئوری بقاء و «برای اینکه باقی بمانیم، مجبوریم تعرض کنیم»، جای خود را به تئوری «بقاء» و «تعرض نکنیم، تا باقی بمانیم» داده است. منش و اندیشه ای که با افکار رفقای جانباختۀ سّوم خرداد 50، همچون امیرپرویز پویان، اسکندر صاقی نژاد و رحمت الله پیرونذیری، در تضاد می باشد.

مضافاً می توان بر این موضوع اصرار داشت که، نگاهِ کمونیست های اواخر و اوائل دهۀ چهل و پنجاه، با نگاهِ تمامی مدعیان رهائی کارگران و زحمت کشان زمانه، گونه گونه است. آن رفقا با نقد عملی و در تقابل با بی وظیفه گی حرافان و تسلیم طلبان، قد علم نمودند و سنت و منطق تازه تر و شفاف تری، از آرمان کمونیستی به جامعۀ سراسر ظلم ستم شاهنشاهی ارائه دادند؛ آن رفقا، بلندی ها و بر آمده های مبارزاتی را بر شمردند و عملاً پا پیش گذاشتند، تا رکود و خمود جنبش کمونیستی را، از فضای جامعه بر کنند. تغییر فضای جامعه و انجمادی جنبش کمونیستیِ بعد از به میدان آمدن، تفکر شادابِ کمونیست های نوین و عمل گرا را، نمی توان انکار نمود و خط بی اعتباری بر آنها کشید. در حقیقت بر آمد و تکانِ جنبش های اعتراضی و همچنین کمونیستی را می شد، پس از قدعلم نمودن نظریۀ «برای اینکه باقی بمانیم، مجبوریم تعرض کنیم»، را در سطوح جامعه دید؛ انتخاب و روی آوری تجمعات و دسته های متفاوت انقلابی و آنهم یکی پس از دیگری، به سمت مبارزۀ انتخابی چریکهای فدائی خلق، نمایانگر این حقیقت بود که، خصلت رشد یابندۀ جنبش های اعتراضی، در رد سیاست های تسلیم طلبانه است؛ نمایانگر این مرام بود که، هیچ انقلاب و جنبشی، بدون پا در میانی عملی کمونیست ها و آنهم در تقابل با رژیم های دیکتاتوری و خشن به پیش نخواهد رفت.

به طور قطع، پاسخ پیشاهنگ آنزمان، پاسُخ به نیازمندی های جامعه، پاسُخ به رکود و خمود، و پاسُخ به کز کردگی نیروهای به اصطلاح کمونیستی بود؛ در پاسُخ به نیروهایی که به پرستش سیاست های سرمایه می پرداختند و سر تعظیم به فرامین شاهنشاهی همچون «با من کنار بیآیید تا باقی بمانید، سلطه من را بپذیرید تا از یورش مرگبار من در امان باشید» بود. رفتار و کرداری که با ذائقۀ پیشروان انقلاب همخوانی نداشت و بیهوده نبود که در دُوران اختناق، و در دُوران بی امکانی و در دُوران ترس و وحشت، پیشتازان انقلابِ ضد امپریالیستی، ارگان های سد کنندۀ جنبش های حق طلبانه را به مصاف طلبیدند و با اعمال انقلابی شان، زمینه های بیان و بروز مطالبات کارگری – توده ای را فراهم نمودند. سُخن سر راست اینکه، تئوری رد بقاء و «برای اینکه باقی بمانیم، مجبوریم تعرض کنیم»، حاملِ پیام و پیغام چند گانه بود. پیام به رژیم شاهنشاهی و سرکوبگری بود که هر روزه و هر لحظه، در کالبد نحیف خود می دمید که ایران را بعنوان یگانه نظام مقتدر و به «جزیرۀ ثبات و آرامش» سرمایه داران تبدیل نموده است، و پیغامی تازه و نوین به جنبش کمونیستی بود، مبنی بر اینکه، زمانی می توان، نشانِ کمونیستی را بر پیشانی خود چساند، که در عمل، یار و یاور کارگران و زحمت کشان بود و پیشاپیش اعتراضات میلیون ها انسان دردمند و آنهم در تقابل با دم و دستگاه های فاسد نظام های امپریالیستی قرار گرفت.

آری، آن رفقا بر خلافِ بی عملان و کرنش گران، از خطوط تعیین شده و قرمزِ نظام عبور نمودندُ، ناملایمات و نقصان های سیاسی – سازمانی را کنار زدند تا بر وظایفِ کمونیستی شان جامۀ عمل بپوشانند. بی دلیل نبود که جنبش کمونیستی آنزمان، علیرغم کمی نیرو، جنبش سر زنده و جنبش مطرح و تأثیرگذار بود، در حالیکه جنبش کنونی، جنبشی مُرده، بی ثمر و هدر شده به حساب می آید. چرا که مفهوم پیشاهنگ بنابه تفکر آن رفقا، نه واژۀ بی مسماء و خالی از محتوا، بل حاملِ بار سیاسی – عملی مبارزاتی، و آنهم در تقابل با نظام وابستۀ سراپا مسلح شاهنشاهی بوده است. منش و کرداری که کمونیست های زمانه، فاقد آنند و بی جهت نیست که جنبش های اعتراضی طبقۀ کارگر و دیگر توده های ستم دیده، محروم از دستآوردها و پیشرفت های لازمه، در برابر رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی اند.

بنابراین، جای دارد تا جدا از گرامی داشت جانباخته گان سّوم خرداد ماه سال 50، – رفقا امیرپرویز پویان، اسکندر صادقی نژاد و رحمت الله پیرونذیری، که در نبردی نابرابر و در خانه های تیمی، تا آخرین لحظه ایستادند و جان شانرا وثیقۀ انقلاب رهائی بخش خلق های ایران نمودند -، بار دیگر بر این نظریه تاکید گردد که زمانی می توان، دشمن را، از جان و مال کارگران و زحمت کشان پس زد که سازمان انقلابی و کمونیستی مسلح را، در تقابل با ارگان های سرکوب گر و حافظ بقای امپریالیستی علم نمود؛ زمانی می توان ادعای پیشاهنگیِ جنبش های اعتراضی ایران را داشت، که همراه با آنان بود، و راه های بالنده و تمام کننده را در مقابل شان قرار داد؛ زمانی می توان به خصلت های رشد یابندۀ جنبش های انقلابی توجه نشان داد، که از خط مشی تسلیم طلبانه و به انتظار نشستن «شرایط مطلوب» و «لحظه مناسب» به دُور شد. خلاصه ناباوری به پیش شرط های پیشروندۀ مبارزه، چیزی جز به هرز بُردن بیش از اینِ انرژی های باقی مانده و مهمتر از آن، تحریف نقش پیشاهنگی مبارزات اعتراضی کارگران و زحمت کشان، علیۀ رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی و آنهم از منظر مارکسیست – لنینیست ها نیست.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر