۱۳۹۷ مهر ۲۴, سه‌شنبه

مرگ " خاشقجی" و عزاداری ژورنالیستان افغانستان - موسوی



موسوی
15 اکتوبر 2018

مرگ " خاشقجی" و عزاداری ژورنالیستان افغانستان


تا جائی که خود به خاطر می آورم، ما افغانها در هر جائی که بوده ایم چه در داخل و چه در خارج از افغانستان، ضمن آن که همیشه انتظار داشته ایم تا تمام جهان اعم از چپ و راست از ما و جنبش ما در تمام مقاطع دفاع نموده، حتا "منت خانه" برای ما اعمار نمایند، مگر خود کمتر متوجه یک نکته بوده ایم که در مسایل بین المللی روابط بر مبنای شناسائی متقابل، احترام متقابل به امر مبارزاتی طرفهای دیگر و حمایت متقابل می تواند استوار باشد.
به عبارت رساتر در حالی که چپ ما از تمام چپ های جهان زیر نام "انترناسیونالیزم پرولتری" انتظار داشته و دارد تا به خاطر تاریخ مصیبت بار چهار دهۀ اخیر در افغانستان از ما حمایت نمایند و مسلمان ما از تمام جهان اسلام عین انتظار را داشته است و دموکرات و سکولار ما از دموکراتها و همترازان شان چنین انتظاری را حق پدری شان می دانند، مگر در کمتر تظاهراتی به نفع این و یا آن نیروی چپ و انقلابی، این و یا آن کشور اسلامی که مورد تجاوز امپریالیزم وصهیونیزم قرار گرفته، علیه نقض حقوق بشر و استبداد در این و یا آن کشور شرق و غرب، به جز تعداد معدود و انگشت شمار افغان فرد دیگری شرکت نموده باشد، در چنین حالت و جوی وقتی خواندم که اتحادیۀ ژونالیستان افغانستان در کابل، جنایت وحشیانۀ دولت پادشاهی عربستان سعودی در حق یک تن از اتباع آن کشور به نام "جمال خاشقجی" را محکوم نموده اند، اگر بنویسم مطالب متعدد و حتا متناقضی ذهنم را به خود مشغول داشت، مبالغه نکرده ام، زیرا:
*- از یک سو وقتی می خوانم که قلمزنان جامعۀ در خود فرو رفتۀ افغانستان، به مانند جوجه مرغانی که جهت ادامۀ حیات باید پوستۀ تخم و لاکی را که در آن زیست می نمایند، شکسته به تنفس در هوای آزاد شروع می نمایند، باعث خوشنودی و مسرتم می گردد، مگر وقتی می بینم که همین جمع با تمام طول و عرضی که امپریالیزم برای آنها ساخته است، هیچ گاهی در جریان این هفده سال جرأت نکرده اند تا به دفاع از خون خلق ما، علیه تجاوز علنی، غارتگرانه و رهزنانۀ امپریالیزم جنایتگستر امریکا و شرکاء اعلامیه صادر و  زبان قربانیان این تجاوز باشند، حتا برای یکبار جنایات عربستان سعودی در یمن، جنایات اسرائیل در فلسطین، جنایات ترکیه بالای کردها، جنایات تمام دنیای غرب بالای خلقهای سوریه و لیبیا را، پرتو افگنی نکرده اند و نه تنها آنها را محکوم نمی کنند بلکه عده ای از آنها به خود حق می دهند تا گستاخانه مشی حاکم بر پورتال را که مبارزه علیه امپریالیزم وارتجاع را به مثابۀ یک کل در اقصا نقاط جهان تعقیب و افشاء می نماید، مورد انتقاد قرار می دهند و حتا کسانی از آنها که وجدان فروختن را در بارگاه سلطنتی و بعد از آن فرا گرفته اند، نشخوار می نمایند که "ما را به دیگران چه" نمی توانم نفرتم را از چنین طیفی ابراز ندارم.
*- و اما این "جمال خاشقجی" که بود که مرگش بیشتر از زنده ماندنش باعث افشای خاندان جلاد سلطنتی در عربستان سعودی گردید، چه می خواست و چه می گفت که اینهمه از "ترمپ" گرفته تا "ترزامی" و از "اردوخان" تا ژورنالیستهای در لاک فرو رفتۀ ما در نبودش عزاری می نمایند، مسأله ایست قابل دقت. قابل دقت بدان منظور که نکند بیچاره "جوجه" ها قبل از "رسیدن به بال" خود خوراک گربۀ تیز چنگالی بگردند و یا این که داد و فریاد شان به پر کردن جیبهای "ترمپ" و اردوخان" تمام شود.
*- "جمال خاشقجی" یکی از روزنامه نگاران منتقد سیاست های خاندان سعودی به خصوص شخص ولیعهد آن کشور "محمد بن سلمان" بود. باز هم باید تأکید نمایم وی مخالف خاندان سعودی و حاکمیت جبارانه اش نبود، بلکه مخالف سیاستهای چاکر منشانۀ "محمد بن سلمان" در مقابل صهیونیزم و نتانیاهو و غلامی مفرط "بن سلمان" به امریکا به خصوص شخص "ترمپ"بود. چنانچه در آخرین مصاحبه اش با رسانه ها که سپوتنیک با تفصیل کامل آن را منتشر ساخت، رسماً برخورد های چاکر منشانۀ "بن سلمان" را انتقاد نموده، ابراز داشت که "عربستان نیاز ندارد برای تأمین امنیتش به کسی باج بدهد، خودش این توانائی را دارد تا از خود دفاع نماید".
* تذکر چنین جمله ای آنهم درست زمانی که یک هفته قبل از آن "ترمپ" حین سخنرانی برای هوادارانش، علناً و با صراحت اعلام داشت که عربستان سعودی می باید 5 میلیارد دالر به مثابۀ هزینۀ حمایت از آن کشور به امریکا بپردازد.
وقتی به قضیه از دید انگیزۀ جرم به کشته شدن احتمالی "خاشقجی" نظر انداخته می شود، واضح می گردد که دولت امریکا و "شخص ترمپ" و نتانیاهو به همان اندازه انگیزه برای نابودی نامبرده داشتند، که "محمد بن سلمان" داشت.
*- و اما این که امریکا، انگلستان و از همه بیشتر ترکیه در قبال قضیه سر وصدا به راه انداخته اند و می خواهند از آن طریق دولت عربستان را تحت فشار قرار دهند نباید فکر نمود که گویا آنها انسان شده اند و از دیدن ظلم و ستم و یک قتل به گفتۀ سعدی تن شان به لرزه افتاده است. بلکه دلیل سروصدای آنها کاملاً مشخص است که چاپیدن پول و دوشیدن هرچه بیشتر این گاو شیری می باشد.
"ترمپ" با آن که از تمام جریان قضیه آگاه است و می داند چه بر سر "خاشقجی" آمده است و حتا بعید نیست که تمام آنچه بر سر وی آمده به شکلی حتا به صورت ایما و اشاره، با موافقت وی صورت گرفته باشد، مسأله را کش داده منتظر نتیجۀ تحقیق می گردد، در حالی که واقعیت قضیه آن طور نیست. "ترمپ" منتظر واریز شدن 5 میلیارد دالر از جانب عربستان سعودی به مثابۀ هزینۀ حمایت به حساب امریکا است. مطمئناً وقتی انتقال پول صورت گیرد، امپریالیزم امریکا با همان دیده درائی همیشگی برخاسته از سیاست تبلیغاتی امپریالیزم، اعلام خواهد داشت که " نه چرکی بود نه پرکی".
عین این مسأله در مورد "اردوخان" نیز صدق می کند. چه تا جائی که از مطالعۀ جراید بین المللی بر می آید، "اردوخان" نیز قیمت سکوتش را در قبال قضیه مساوی با امریکا و "ترمپ" 5 میلیارد دالر اعلام داشته است.
در این میان می باید به حال اتحادیۀ ژورنالیستان افغانستان متأثر شد. که بیچاره ها بعد از مدتها و چه بسا برای اولین بار خواسته اند موجودیت شان را در سطح منطقه با ابراز نظر در یک زمینه اعلام بدارند، آنهم به خطا رفته، وابستگی اش به امپریالیزم و در بهترین صورت بی خبری اش را از اوضاع جهانی فریاد زده است.
 نوشته بالا عینا از سایت افغانستان آزاد برگرفته شده است.

هفده سال دروغ به نام جنگ علیه تروریسم اسلامی در افغانستان -



ح. بریالی
13 اکتوبر 2018

هفده سال دروغ به نام جنگ علیه تروریسم اسلامی در افغانستان

ناتو، در رأس آن امریکا، هفده سال را به نام جنگ علیه تروریسم در افغانستان سپری نمود. تبلیغات آغازین چنان بود که گویا امریکا با برداشتن رژیم و دستگاه منفور طالبان که با تخریب تندیس های بزرگ بودا به حیث یک نیروی واقعاً وحشی و ویرانگر به تمام جهانیان شناخته شده بود، قصد دارد یک رژیم جدید و دموکراتیک را سازمان دهد. شور وهلهلۀ كذائی عدۀ زیادى در أوائل، بر چنین یك دید و ملاحظۀ ساده انگارانۀ سیاسى استوار بود. موجى از نیروهاى سیاسى خسته در طیف چپ و راستِ افغانستان در پیش بینى ها و استنباط هاى متعدد شان آیندۀ افغانستان را در نبود طالبان و امارت تهدید و استبداد دینى آنها، صحنه ای از رهائی تمام و كمال و پایان جنگ و كشتار و صلح پایدار تصور می­كردند. اما واقعیت پیشروى روند سیاسى و تحولاتِ به وجود آمده از آن، فاكتورهاى دیگرى را عرضه نمود كه درست مقابل آن پیش گوئی ها و نتیجه گیرى هاى ساده لوحانه بود.
جا دارد تا در همین جا و اول موضع گیرى سازمان سوسیالیست­هاى كارگرى را در همان آوان یاد آوری نمود كه تلویحاً به مردم افغانستان بیان كرد و پیام داد كه حملۀ ناتو و امریكا بر طالبان تحت عنوان مبارزه علیه تروریسم اسلامى دروغی بیش نیست و همانطوری كه اینها طالبان را آورده بودند دوباره آنها را برچیدند و در ضمن هردو قطب جنگ به حیث دو قطب تروریستى عمل مى نمایند.
سازمان سوسیالیست­هاى كارگرى افغانستان همان زمان گفت كه این جنگ نه علیه تروریسم اسلامى كه بعد از جنگ سرد در افغانستان به قدرت رسانده شده است می­باشد، بلكه ضمن تأمین هژمونى نظامی ناتو وامریكا و ایجاد درد سر جدید به رقباى جهانى اش در آسیاى میانه، اساساً در خدمت تصفیۀ سیاسى رهبرى اسلام سیاسى در افغانستان از عناصر ضد غربى و ضد امریكائی است و با اصل تروریسم اسلامى كه متوجه چپ وجبهۀ آزادى­خواهى باشد، نه تنها مزاحمت ایجاد نمی­كند بلكه در صدد تقویت دوبارۀ آنها نیز می­شود.
سوسیالیست­ها همان هنگام تأكید نمودند كه این جنگ نه آنچنانی كه توسط ادارۀ بوش عنوان شده بود كه تروریسم اسلامى و القاعده را در تمام افغانستان و منطقه جاروب می­كند و براى برچیدنِ واقعى بساط تروریسم اسلامى طالب و یاران عربى آنها القاعده و پایگاه هاى تعلیم و تربیت آنها در پاكستان به راه انداخته شده، بلكه با بازى نظامى سیاسى جدید، امریكا می خواهد در منطقه حضور دایمى داشته باشد و نیروى مزاحمتِ محكم در برابر روسیه و چین ایجاد نماید.
بناءً سوسیالیست­های کارگری با درک ماهیت واقعی لشکرکشی ناتو و امریکا در همان ۱۷ سال قبل دقیقاً واضح ساخته بودند که تصادم میان این دوقطب ارتجاعی کاملاً تاکتیکی بوده و هیچ گاه ریشه در افتتاح جبهه یا فاز جدید سیاسی کاملاً متفاوت برای مردم افغانستان ندارد.
تجربۀ ۱۷ سالۀ امریکا و ناتو در افغانستان این واقعیت را به عینیه نشان داد که ضمن این که ناتو هیچ گاه نخواست تا جبهۀ منظم جنگی را برای سرکوب گروه تروریستی طالبان باز نماید بلکه با گذشت هرسال از سقوط امارت طالبی در افغانستان رابطه ها و مناسبات غرب و امریکا با این قطبِ تروریستی به ظاهر شکست خوردۀ طالبان بهبود یافته و به خصوص بعد از مرگ بن لادن رسماً اعلام گردید که دیگر با طالبان هیچ دشمنی وجود ندارد و عملاً تمام امکانات چه در داخل و چه خارج به کار بسته شد تا طالبان و حزب اسلامی و دیگر ترورریست ها رسماً جذب حاکمیت های وابستۀ صلح «امریکائی در افغانستان شوند و همان آرزوی آنها برآورده گردد. این برهم خوردن توازن قواء»  ارتجاعی و اتوریته بخشیدن به طالبان تا جائی رسید که حتی وابسته های همین نظام را که زمانی از تأسیس پایگاه های نظامی امریکا در افغانستان زیرنام موافقتنامۀ ستراتیژیک امریکا و افغانستان با جان و دل حمایت و پشتیبانی می کردند وادار به این ساخت تا آن را مورد تجدید نظر قرار دهند و فراخوانِ ملغای آن را فریاد نمایند.
چنین است که مردم افغانستان متأسفانه آشکارا می بینند که ناتو وامریکا به کمک میلیاردرها و شیخ نشین های خلیج [فارس] برای یک کاسه ساختن تمامی ارتجاع اسلامی و قومی با پیشبرد مذاکرات صلح با طالبان، اینها را دوباره به جان مردم افغانستان، به جان آزادیخواهی، به جان زنان و مردان، به جان کوچکترین حقوق و آزادی های مدنی می اندازند. در همین راستا مردم افغانستان دیدند که اینها حزب جنایتکار اسلامی "گلبدین حکمتیار" را با دبدبه و شأن وشوکت و دادن قصرها و امکانات وسیع ، وارد کابل ساختتند و در مقام مشاوریتِ رژیم وابسته توظیف نمودند، اکنون نوبت طالبان و گروه حقانی است که با برنامۀ صلح ارتجاعی، وارد مجلس و دولت و حاکمیت ساخته شوند.
اما جنبش آزادیخواهی در افغانستان به شمول کارگران و زنان و جوانان که زهر و ستم و استبداد همۀ این جریان های تروریستی اسلامی را با گوشت و پوست خود لمس کرده و چشیده اند، راه جدا مسیرِ آزادگی و خلاصی از شرِ این ارتجاع و تروریسم را انتخاب کرده اند. افغانستان با وجود این که سرزمین بیداد و سلاخی آرمانهای انسان های در بند لقب گرفته است؛ اما این تجارب خونین و نسل سوز درس عبرتِ عظیم برای نسلِ بیزار از جنایات تروریسم اسلامی واسلامِ سیاسی در مجموع است. تجربۀ خونینِ چهاردهۀ اخیر در افغانستان، عروج و به قدرت رسانیدن مجاهدین، همکاری با بن لادن و سازمان القاعده، تأمین سلطۀ کپک زدۀ سیاه ترین نیروی مذهبی )طالبان( نشان داد که نظام جهانی سرمایه پیوسته یارِ غار مذهب بوده منافع طبقاتی اش در همکاری و معاشقه با آن نه به عکس در دروغی به نامِ جاروب کردن تروریسم اسلامی در افغانستان، نهفته است.
 نوشته بالا عینا از سایت افغانستان آزاد برگرفته شده است.

اکمل - کابل
14 اکتوبر 2018

جنگ ارتجاعی امریکای جنایتکار در افغانستان اشغالی،
هفده ساله شد
به تاریخ 7 اکتوبر سال 2001 امریکا به بهانۀ «جنگ علیه تروریزم» و در پی فروریزی برج‌های تجارتی جهانی، این را حق خود دانست که با همپیمانانش از زمین و هوا بر افغانستان حمله کند. از زمان یلغار امریکای جنایتکار تاکنون در جنگ ارتجاعی افغانستان نزدیک به دوصد (200) هزار کشته، صد ها هزار زخمی و چیزی در حدود یک تریلیون (1.000.000.000.000) دالر به مصرف رسیده است؛ اما واقعیت اینجاست که نه تنها «تروریزم» نابود نگردیده و هیچ امیدی به پایان جنگ وحشیانۀ جاری دیده نمی شود، بلکه پس از به قدرت رسیدن ترمپ «پیر خرفت» و اعلان ستراتیژی جدید امریکا برای افغانستان و کشور های جنوب آسیا این جنگ گسترش یافته که تروریزم به اشکال جدید آن از جمله داعش ظهور نموده و وحوش طالبی بیشتر از هر زمانی قدرتمند گردیده تا جائی که جنایتکاری به نام محقق از نفوذ طالب به بیشتر از 70 درصد خاک افغانستان نیز پرده برداشته است.
امریکای جنایتکار که دهه ها قبل ستراتیژی آسیائی خود را دیزاین نموده بود و یکی از مهم ترین بخش های آن را ایجاد پایگاه های نظامی و شکم انداختن بر خاک افغانستان تشکیل می داد، به هیچ وجه قصد پایان دادن به جنگ ارتجاعی جاری را ندارد و هر روز با عملی نمودن برنامه های مسخرۀ «صلح» خاک بر چشم جهانیان می پاشد. هزینۀ صد ها میلیارد دالر و ریختن خون هزاران عسکر خالکوبی شده ای امریکائی نه برای نابودی «تروریزم» ساختۀ دست سازمان های جاسوسی امریکا و شرکاء به مصرف رسیده بلکه برای تدوام حضور در این منطقۀ ستراتیژیک آسیا می باشد. 
اخیراً طرح خصوصی سازی جنگ امریکا در افغانستان سر زبان ها افتاده است. اریک پرنس، بنیان گذار شرکت امنیتی امریکائی Blackwater می‌گوید که «امریکا باید به همان ستراتیژی جنگی خود برگردد که در اوایل حملات هوائی بالای طالبان در سال 2001 اتخاذ نموده بود.» وی می افزاید که در آن زمان فقط چند تن از عساکر قوای خاص، سیا و نیروی هوائی محدود توانست طالبان را از افغانستان برانند. به این معنی که حال با 15.000 نیروی امریکائی، 30.000 نیروی قراردادی و 8.000 نیروی ناتو نمی تواند یک ولایت را از طالبان بگیرد. این چنین اظهار نظر ها بیانگر آن است که هدف امپریالیست ها تداوم این جنگ است نه خاتمۀ آن و نباید انتظار داشت که درنده های اشغالگر فرشته های صلح شده و به این کشور جنگ زده صلح می آورند.
در عملیات سال 2001، بسیاری از طالبان کشته و اسیر شدند. از جملۀ اسیران، طالبان پائین رتبه و بیشتر میان رتبه به زندان گوانتانامو و سایر زندان‌ها منتقل شدند، ولی طالبان سرشناس و کارآمد به فرمایش پاکستان به این کشور پناه بردند. به گفتۀ یکی از افسران نظامی فرانسه، اسامه بن لادن زیر هدف شلیک سلاح پیشرفته قرار داشت، اما یکی از افسران امریکائی مانع این کار شد. صدها رویداد امثال آن نشانگر آن است که افغانستان طعمۀ فصل جدید جنگ امریکا خواهد بود که پایان آن به این زودی ها امکان پذیر نیست.
امریکای جنایتکار برای این که تجاوز خود را تدریجاً رسمی ساخته و پایۀ نظامی خود را مستحکم نماید، طی رأی گیری در سال 2002 "کرزی" را که نسبت به "ستار سیرت" رأی کمتر گرفته بود، به خواست خود به قدرت رساند و زمینه را برای حکومت 13 سالۀ آن هموار ساخت، چون کرزی از افراد فرمانبردار امریکا بود. امریکا تمام رهبران جهادی و جنگسالاران پُر قدرت و سرکش را که مبادا علیه حضور آن در افغانستان با رقیبان کنار بیاید، از بین برد. کشته شدن احمد شاه مسعود دو روز قبل از واقعۀ یازدۀ سپتمبر توسط القاعده این امکان را به وجود آورد تا با عبدالله و فهیم در جلسۀ آسیای میانه در بدل 70 میلیون دالر معامله صورت گیرد که با حمله و حضور امریکا مخالفت نکرده و از آن پذیرائی نمایند. امری که با اطمینان می توان نوشت در صورت موجودیت مسعود، عین معامله با خودش صورت می گرفت.
پس از سناریوی یازدۀ سپتمبر به تاریخ 4 اکتوبر سال 2001، کشورهای ناتو به ریاست امریکا مادۀ جدید را درج قانون ناتو نمودند که به نام دفاع جمعی یاد می شود. مطابق این حکم، هر کشور عضو ناتو که مورد حملۀ خصمانه قرار می‌گیرد، سایر اعضاء برای دفاع آن اقدام می‌کنند. این ماده چندی قبل از پلان حمله بالای افغانستان ایجاد گردید، چون امریکا به تنهائی نمی‌توانست مصارف و عساکر کافی برای پیشبرد جنگ در یک کشوری مانند افغانستان  را تأمین کند. از سوی دیگر، حضور کشورهای عضو ناتو به تجاوز افغانستان ظاهراً رنگ قانونی می‌بخشد. در چوکات قانون ناتو، کشورهای عضو مکلف اند که حد اقل 3 درصد تولیدات ناخالص داخلی خویش را برای بودجۀ دفاعی ناتو تخصیص بدهند. وزیر دفاع امریکا جیمس متیز مشهور به سگ دیوانه سال قبل کشورهای عضو ناتو را به دلیل ناتوانی در تخصیص این بودجه مورد انتقاد قرار داد.
اگر اندک مطالعه شود، ساختگی بودن جنگ امریکا خود را بیشتر از هر زمان دیگر نمایان می‌سازد. گروه طالبان در حقیقت هیچ آدرس مشخص یا رهبریت مستقل ندارد که طرف‌های مقابل برای مذاکره و راه حل باهم بنشینند. طالبان فقط از طریق رسانه یگانه شرط خروج امریکائی‌ها را پیش می‌کنند، چیزی که امریکا در عمل نمی‌پذیرد. طراحان پالیسی جنگ توانسته اند که موازنۀ جنگ را به خوبی برقرار کنند. از یک سو اعضای طالبان را از میان این خاک اجیر گرفته و از سوی دیگر اردو و پولیس را تحت حکومت افغانستان تشکیل داده تا جنگ مداوم را به راه بیندازد و عساکر خود را از ساحه خارج و از انتقادات داخلی امریکا مصون نگهدارد. ناگفته پیداست که یکی از عمده ترین عوامل فقر و بیکاری گسترده، همین موضوع سربازگیری دولت پوشالی و وحوش طالبی از میان بیکاران می باشد.
تداوم این جنگ حتی برای اتباع امریکائی که سالها از سوی تبلیغات فریبندۀ رسانه‌های شان در انحراف قرار گرفتند، پذیرفتنی نیست. دولت امریکا می داند که به دلیل مداخلات بیش از حد در امور داخلی کشورهای دیگر، مخالفت‌ها، تبلیغات و انتقادات زیادی درین کشور شکل گرفته و به همین خاطر فعالیت‌های نظارتی و استخباراتی خویش را در برابر اتباع خویش توسعه داده است. این در حالیست که اخیراً بیشتر از 4000 خانوادۀ عساکر امریکائی علیه جنگ اعتراضات به راه انداخته اند. آنان می‌گویند که ما مخالف اشغال افغانستان و عراق هستیم. این خانواده‌ها می‌گویند که ما نزدیک به دو دهه اولادها، پدرها و اعضای خانوادۀ خویش را دفن می‌کنیم.
به همین ترتیب، سروی جدید افکار عامه نشان می‌دهد که 57 درصد امریکائی‌ها خواهان اخراج عساکر خویش از افغانستان می باشند. در همین حال، مخالفت عساکر متقاعد امریکائی علیه جنگ افغانستان نیز افزایش یافته است. در حدود 69 درصد عساکر متقاعد طرفدار خروج عساکر از افغانستان می باشد. در کُل، 70 درصد امریکائی‌ها به این باور اند که امریکا در افغانستان هیچ هدف روشن و مشخص ندارند. مخالفت این تعداد علیه جنگ افغانستان به خاطری حیرت آور است که امریکا هیچ گاه نگذاشته اخبار حقیقی از جنگ افغانستان و عراق به سمع مخاطبان این کشور برسد و از همین رو تمام رسانه‌های بزرگ این کشور را در گرو خود گرفته است.
 نوشته بالا عینا از سایت افغانستان آزاد برگرفته شده است.

 -----------------------------------------------------------------------


صبا راهی

آمریکا و شرکایش با جنگ افروزی هایشان با حاکمیت رژیم های دست نشانده شان برای اکثر کشورها در جهان و غارتگری منابع آن کشورها از طریق رژیم های نوکرشان ثابت کرده اند که هرگز دلسوز هیچ ملتی نبوده و نیستند بلکه غارتگرانی جنگ ساز و خانماسوزند. دو مطلب زیر که از سایت افغانستان آزاد گرفته شده ما را در درک بیشتر این موضوع یاری میکند تا دریابیم که سرنگونی رژیم اسلامی در ایران رژیم دست پرورده امپریالیستها با تمام جناح و دسته های جنایتکار آن  تنها به همت کارگران و زحمتکشان محرومان و خلق های ستمدیده  مسیر میباشد نه با "تغییر رژیم" توسط آمریکا و شرکا و یا بمب های مملو از اورانیوم آنها، بمب هایی همانند آنهایی که سقف های گلی محرومان را در افغانستان بر سرشان ویران کرد و انواع نقض عضوهای مادزادی و سرطان را در آن کشور سبب شد. و نیز ارتجاع که بخش لاینفک امپریالیسم است طبق آنچه که در نوشته های زیر ملاحظه میشود را "گسترش" داد و "ارمغان دموکراسی" ببار نیاورد!
ننگ ابدی بر پروامپریالیستهای نوکر صفت که در لباس "چپ مدرن" به بهانه " دفاع از دموکراسی در جنگ با "اسلامی سیاسی" از حمله ارتش امپریالیستهای خونخوار دفاع کردند.