۱۳۹۵ شهریور ۲۸, یکشنبه

از یک نبرد انقلابی دهه شصت - خیرنگار ماهی سیاه کوچولو



گزارش خیرنگار ماهی سیاه کوچولو 




 از یک نبرد انقلابی دهه شصت




یه خاطره  قهرمانانه چهار دختر انقلابی گمنام


تابستان است. هوا داغ و تب کرده و خفه است. تب کرده از کُشتاری که بزرگ عمامه داران بر پا کرده است و خفه از خفقانی که خمینی نیامده براه انداخته است.

روزی نیست که رژیمِ ضد انقلاب تازه به قدرت رسانده شده خمینی توسط امپریالیستها انقلابیون را که اکثرأ توسط ساواک شاهنشاهی از قبل شناسایی شده اند تخت تعقیب قرار ندهد و آنان را حتی در محل های کار دستگیر و یا در خیابان ها در جلوی چشمان حیرت زده مردم به قتل نرساند. خمینی جنون آسا میکُشد. حتی به زن باردار رحم نمیکند! زن بارداری را  در باخه تلقن در نزدیگی بیمارستان سوانج و سوختگی تهران به رگبار بسته بود. در مدارس، دانشگاه ها، در بیمارستان ها، در ادارات دسته دسته دستگیر میکند و به زندان میبرد. و در تظاهرات های خیابانی بر علیه رژیم مینی بوس ها را پر میشوذ. 

لب گشودن و مخالفت کردن با سیاست های ارتجاعی و پروامپریالیستی خمینی و دار و دسته او مساوی با دستگیری و شکنجه و زندان و مرگ! به راستی اگر خمینی ضداستکبار جهانی بود پس چرا جوانان وطن را دسته دسته قتل عام میکرد؟ مگر این جوانان چه میگفتند؟ چه میخواستند؟ غیر از آزادی که شاه نیز آنرا از مردم سلب کرده بود. و به همین دلیل بود که مردم انقلاب کردند و تاج و تخت شاه را به زیر کشیدند.

مردم در کوچه و خیابان در صف های طولانی جیره بندی مواد غذایی به دلیل جنایات هولناکی که خمینی مرتکب میشود زمزمه میکنند: "خر همون خره پالونش عوض شده".
تا همین چند سال پیش بود که مزدوران ساواک شاهنشاهی نیروهای ضد سلطنت امپریالیستی را در خانه های تیمی در حیابان در دانشگاه در کارحانجات در مدارس در ادارات در کوه و صحرا دستگیر، به طرز ددمنشانه ای شکنجه و  به قتل میرساندند و یا سر به نیست میکردند. البته نیروهای ضد سلطنت امپریالیستی مانند کمونیست های چریک فدایی خلق  و مجاهدین خلق عرصه را آنچنان بر شاه تنگ کرده بودند، خواب را از چشم او گرفته بودند، که گفته میشود وقتی ساواک خانه های تیمی را مورد هجوم قرار میداد شاه می پرسیده" حمید اشرف چی شد؟" 

رفیق کبیر حمید اشرف کمونیست چریک افسانه ایی، فرمانده هیولایی بود که پنج سال تمام در زیر گوش ساواک آدم کَش به نیرو گیری و سازماندهی برای سازمان پرافتخار چریکهای فدایی خلق مشغول بود و ساواک شاهنشاهی با تمام "قدر قدرتی" اش قادر نشده بود او را پیدا و دستگیر کند، وجود چریکی همچون رفیق کبیر حمید اشرف توانسته بود آنچنان وحشتی در دل شاه ایجاد کند، که برای پیدا کردن  او  و هشت چریک های فدایی خلق جایزه ای به میزان صد هزار تومان آنزمان که مبلغ بسیار هنگفتی بود قرار دهد تا مردم آنان را شناسایی کنند و تجویل ساواک دهند. البته شاه این نوکر دست به سینه امپریالیسم این آرزو را با خود به گور برد! و ساواک آدم کُش او نیز!

اما همکاری برخی از مزدوران ساواک شاه سرنگون شده که نتوانسته بودند مثل جنایتکارهایی همچون ثابتی و فراستی و معتمد و سایر بی همه چیزها، از ایران خارج شوند بنا به ماهیت شغلی شان، مزدوری و خائن به خلق، در خدمت  ماشین سرکوب نظام جدید در آمده بودند و به نیروهای سرکوبگر خمینی کمک میکردند تا ماموریتی را که شاه زمان و موقعیت انچامش را پیدا نکرده بود به پایان برساند. ماموریت کشتار انقلابیونی که تاج و تحت شاه آمریکایی را به قعر زباله دان تاریخ پرتاب کرده بودند. به همین سبب بود که مردم در کوچه و برزن تکرار میکردند: خر همون خره پالونش عوض شده

امروز هم مثل خیلی از روزهای دیگر صبح زود ساعت پنچ  با صدای شلیک گلوله ها از خواب می پریم، صدا بسیار نزدیک است، همدیگر را خبر میکنیم، در خیابان میرازی شیرازی، از طرف کریمخان زند، کوچه پنجم درگیری بین نیروهای انقلابی و مزدوران خمینی است. یکی از بچه ها به پشت بام میرود  تا خبر بیاورد. 

سکوت قبرستان حاکم است، فقط هر چند دقیقه تیراندازی سکوت را میشکند. نیروهای انقلابی که در پشت بام هستند به سرکوبگران خمینی مسلط هستند به همن دلیل آنها هستند که مدام تیراندازی میکنند و مدام نیز محل خود را تغییر میدهند. دشمن انقلاب می خواهد نیروهای انقلابی را زنده دستگیر کند تا بتواند از طریق شکنجه دادن آنها به سایر نیروهای انقلابی و به اطلاعات سازمانی آنها دست پیدا کند به همین  دلیل رژیم تعداد زیادی مزدور مسلح پیاده کرده تا خیابان و کوچه ها را محاصره کنند تا نیروهای انقلابی فرار نکنند. اما با وجود تمام این محاصره ها نیروهای انقلابی توانسته اند چند تن از رفقای خود را از صحنه درگیری خارج کنند. 

از بالای پشت بام چیز زیادی دیده نمیشود ضمن اینکه ممکن است لباس شخصی ها در کمین باشند. چادری به سرمان میکشیم تا شناسایی نشویم، به کوچه میرویم رژیم خمینی این دشمن انقلاب لشکری در خیابان مستفر کرده  است، ماموران رژیم با جلیقه های آمریکایی بر تن در خیابان مثل مور و ملخ پخشند. خمینی تمام "کالاهای استکبارجهانی" را مکارانه حرام اعلام کرده بود و امروز  کالاهای "استکبار جهانی" تن مزدورانش است، همان هایی که جلوی چشم مردم انقلابیون را تعقیب میکنند و به اسم "ضدانقلاب" دستگیر و شکنجه میکردند و بعد هم مقاومین را حلق آویز! این روباه مکار از هیچ خوش خدمتی در جهت منافع اربانان شاه سرنگون شده کوتاهی نمیکند. روزی نیست که چیزی را با آویزان شده به تبصره های پوسیده دین ممنوع نکند تا بتواند اهداف پلید امپریالیستها را به پیش برد.

امروز اما این درگیری هم امانشان را بریده است، به نظر میرسد که خانه تیمی  در کوچه پنجم میرزای شیرزای لو رفته باشد. نیروهای انقلابی از طریق پشت بام ها  در خانه ها جابحا میشوند، به نظر میرسد که آنها با سرگرم کردن مزدوران خمینی که تعداشان زیاد است چند نفر از انقلابیون دیکر را از محل فراری داده اند، تیراندازی از طرف نیروهای انقلابی نزدیک و نزدیک تر میشود، طوری که از ته کوچه پنجم به سر کوچه میرسد. در دو طرف کوچه حدود ده دوازده خانه ویلایی قرار دارد، در گیری در قسمت چپ کوچه است که حیاط ها و درهای گاراژ  که در زیر زمین قرار دارد بسمت کوچه میباشد. گلوله های مزدوران رژیم تمام سنگ های مرمر طوسی رنگ خانه نبش خیابان پنچم پلاک ٧ را سوراخ سوراخ کرده است. کاملا مشخص است که آنها نیروهای انقلابی را زنده میخواهند.
برای مدتی صدای تیراندازی از داخل خانه شنیده نمیشود؛ نیروهای انقلابی تا آخرین گلوله هایشان مقاومت کرده اند.  مزدوران گاز اشک آور به داخل گاراژ خانه میاندازند و بعد از چند دقیقه وارد خانه میشوند، و در  حالیکه جسد چهار دختر انقلابی را روی زمین میکشند به بیرون می آورند، و آنها را در پشت وانت روبازی میاندازند و با پا روی جسد ها میکوبند! 

چه دون مایه اند سرکوبگران که فکر میکنند لگد کردن جسد انقلابیون "مایه افتخار" است! البته این جانیان این حیوان بازی ها را در میآورند تا خادمی خود را هر چه بیشتر به اربابان جهانی شاه که خمینی را جایگزین آن کردند نشان دهند! مزدوران خمینی غاقل از آنند که این دختران انقلابی بودند که افتخار آفرین شدند. ما به نبرد قهرمانانه این دختران انقلابی درود میفرستیم و سرتا پر غرور هستیم که آنان تسلیم دشمن انقلاب نشدند و آرزوی دستگیر شدن را به دل سرکوبگران رژیم خمینی گذاشتند. آنان مانند خیل بی شمار انقلابیون گمنامند. شکی نیست که روزی نام آن چهار دختر انقلابی در تاریخ مبارزه طبقاتی ایران ثبت میشود. 

وقتی جند سال پیش در لیبی مزدوران القاعده و اخوان المسلمین دست پرورده های امپریالیست ها به جان نیروهای انقلابی لیبی افتاده بودند، در خیابان سر آنها را با کادر بیخ تا بیخ میبریدند و جنازه ها را پشت وانت می انداختند، تداعی همان صحنه هایی میشد که مزدوران حزب الهی، دست پرورده جدید امپریالیستها درست پس از پیروزی انقلاب شکوهمند ٥٧ وقتی که شاه سرنگون  شد، با این وصف که این روزها با پیشرفت سریع تکنولوژی چنین صحنه های هولناکی سریعا به سراسر دنیا مخابره میشود ، اما سی و هفت سال پیش وقتی که خمینی سگ دست پرورده شان را امپریالیستها به ایران آوردند یکی از کارهایی که در دستور کار او قرار دادند متوقف کردن استفاده از کامپیوتر بود! نه تنها به عقب راندن جامعه از هر نظر بلکه اطلاع رسانی فوری بود.

چنین به نظر میرسد که دختران انقلابی وقتی آخرین تیرهایشان را به سوی دشمن شلیک میکنند برای حفظ جان سایر رفقایشان و اسرار سازمان یا گروه شان از سیانور استفاده کرده تا زنده به چنگ دشمن انقلاب نیفتند، همین امر مزدوران خمینی را بشدت غضبناک کرده که روی جسدهای آن دلاوران انقلابی با پا میکوبند!

در اوایل انقلاب پرشکوه ٥٧ وقتی که پادگان ها توسط نیروهای انقلابی ضد امپریالیست تسخیر شدند، از طریق رادیو تلویزیونی که  تسخیر کرده بودند مردم را فرا میخوانند که به پادگان ها رفته خود را مسلح کنند، مردم به طرف پادگان ها میروند، و اسلحه برمیدارند. در حالیکه نیروهای انقلابی در سنگرهایی که در خیابان ها درست کرده اند بودند به مردم آموزش کار با سلاح  میدهند.

وقتی این خبر به گوش خمینی جلاد ( بخوان اربابان جهانی) اش میرسد پر واضح است که به او دیکته می شود که چه نشسته ای اسلحه را به هر حیله ای که شده از دست مردم آگاه و دانا بگیر و گر نه اسلحه ها به طرف خودت برگردانده میشود!  خمینی سگ جدید زنجیری امپریالیستها این روباه مکار با حیله گری مردم ناآگاه را خلع سلاح کند، او از مردم میخواهد تا سلاح ها را به پادگان ها برگردانند. البته برخی از مردم چنین میکنند. و نیروهای دانا مثل این چهار دختر انقلابی و سازمانشان سلاح را نه تنها برنمیگردانند بلکه سر تفنگ شان را به طرف خمینی دست نشاده جدید امپریالیستها برمیگردانند!

مبارزه مسلحانه مبارزه ای است که وحشت در دل رژیم و اربابان جهانی شاه و ملا می اندازد. 

آنروز وقتی  مزدوران خمینی ،دشمن انقلاب، نیروهای انقلابی را محاصره کرده بودند، به این فکر میکردم که اگر مردم آگاه سلاح در دست داشتند اجازه نمیدادند که حلوی چشم آنان چنین فجایع هولناکی اتفاق بیفتند! 

انقلابیون زیادی بی نام و نشان با رژیم خمینی عمامه دار آمریکایی جانشین رژیم شاه  تاجدار آمریکایی دلاورانه جنگیدند، چه در زندانهای سراسر ایران با مقاومت و سازش ناپذیری خود در زیر ددمنشانه ترین شکنجه های مزدوران دشمن انقلاب، چه در خیابان ها، خانه های تیمی، در ادارات و کارخانجات. 

به راستی چه قدرتی می توانست به رژیم نوپای خمینی کمک کند که بطور سیستماتیک از ماشین سرکوبی که بر پا کرده بود استفاده کند؟ مگر ارتش شاهنشاهی سرنگون شده، مگر ساواک آدم کُش شاه سرنگون شده. خمینی بر طبل جنگ میکوبید و کیسه مارگیری "تقدیر الهی" اش را بر سر سفره کارگران و زحمتکشان پهن میکرد تا بتواند مو به مو آنچه را که امپریالیستها میخواستند به پیش برد نه آنچه را که مردم میخواستند و بخاطر آن انقلاب کرده بودند و تخت و تاج شاه مزدور را به زباله دانی تاریخ پرتاب کرده بودند.
به همین دلیل هم هست که امروز میبینم که رژیم خمینی مزدوران زیادی را به خارح از کشور فرستاده، لمپن ترین ها را هم فرستاده تا در "قباحت" مبارزه مسلخانه  در کنار همکارانشان، ساواکی های آدم کُش نوحه سرایی کنند و نیروهای انقلابی که تا پای جان با رژیم شاه و شیخ مسلحانه نبرد میکردند را " تروریست" بنامند. تا در کنار ساواکی ها   "ایرج مصداقی" عزیز شده ساواکی ها را "جناب مصداقی" خطاب کنند و از یک طرف این موجود حقیر رذل را بکوبند و از طرفی او را تحسین کنند.
بسیار واضح است که هم ساواک شاه سرنگون شده و هم واواک رژیم اسلامی نیروهای انقلابی که مسلحانه نبردمیکردند را "تروریست" بخوانند. این نمایانگر ادبیات "ضد خلقی " و "ضدانقلابی" آنهاست. اگر این آدم کُش های مزد بگیر  ماشین سرکوب هر دو رژیم شاه و ملا نیروهای انقلابی را " رفیق یا دوست" خطاب کنند آنوقت است که باید تعجب کرد و پرسید که اربابان شاه و شیخ چه دستور العمل دیگری در برنامه این مزدوران  قرار داده اند؟

اما آنچه که آنروز آن چهار دختر قهرمان انقلابی با نبرد تا پای جانشان به مردم آموختند این بود که هرگز روی دشمن خلق حساب باز نکنید و به آنها متکی نباشید، آنان با شلیک گلوله هایشان فریاد برمی آوردند ما نیاز نداریم که دشمن سلاح هایش را به دست ما بدهد و ما را هر طور که میخواهد بچرخاند تا لوله های تفنک را به طرف خلق ستمدیده بگیریم، مثل همان نادان هایی که امروز دست بوس اربابان شاه و خمینی شده اند. این دانایی و آگاهی درست  از شرایط انقلابی میباشد که به ما میگوید با تسخیر پادگان ها که سلاح هایش تمام امپریالیستی است باید به نبرد با دشمن خلق رفت، سلاح ها  را تسخیر کرد و به گفته معروف چریک  دنیا رفیق چه گوارا بر آن تفنگ بوسه زد و آنرا مقدس شمارد، چرا که آن سلاح وقتی سرش به طرف دشمن خلق برگردانده میشود مقدس است! درست مثل سلاح آن چهار دختر انقلابی و سایر نیروهای انقلابی ضدامپریالیست که سر لوله تفنگ شان را به طرف دشمن خلق گرفتند. 

تابستان هزار و سصید و نود و پنج


                               

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر