۱۳۹۵ دی ۱, چهارشنبه

دنیای مجازی و جایگاهِ وظایف کمونیستی- شباهنگ راد



اول ماه مه

لنین 

رفقای کارگر!

اول ماه مه در راه است، روزی که کارگران تمام سرزمین ها بیداری شدن شان را برای تشکیل یک زندگی طبقاتی ، همبستگی آنها در جهت مبارزه بر علیه تمامی اجبارها و تهدیدها و بیداد و ستم انسان بر انسان، مبارزه برای رهایی میلیون ها زحمتکشان سخت کوش از گرسنگی، فقر، و تحقیر را جشن میگیرند. در این نبرد عظیم دو جهان در مقابل یکدیگر می ایستند: یکی جهانِ سرمایه ودیگری جهانِ کار، یکی جهانِ استثمار و بردگی و دیگری جهانِ آزادی و برادری.

در یک سو مُشتی از ثروتمندان خون آشام ایستاده اند. آنها کارخانه ها و تولیدی ها، ابزار آلات و لوازمات ماشینی را به کنترل و تملک خود در آورده اند، میلیونها هکتار از زمین و پول های هنگفت را تبدیل به املاک خصوصی خود تبدیل نموده اند. آنان از دولت و ارتش نوکرانی برای خویش درست نموده اند، سگ هایی تعلیم دیده وفادار نسبت به دارایی که آنان تلنبار کرده اند.

در سوی دیگر میلیون ها نفر از ثروت محروم شدگان قرار دارند. کسانی که مجبورشان کرده اند تا به افراد ثروتمند برای اجازه کار التماس کنند تا که برایشان کار کنند. با کارشان آنها تمام ثروت ها را خلق میکنند؛ در حالیکه خودسان در تمام طول عمرشان مجبورند برای یک تکه نان خشک مشقت بکشند، برای اینکه کاری به آنها داده شود مثل صدقه  گرفتن باید التماس کنند، عصاره جانشان بوسیله کار پرزحمت کمر شکن کشیده شود، و در کلبه های محقر در روستاها یا در انبار زمین ساختمان ها و اتاق های زیر شیروانی در شهرهای بزرگ گرسنگی بکشند.

اما امروز این زحمتکشان محروم شده از ثروت به ثروتمندان و استثمارکنندگان اعلان جنگ داده اند. کارگران تمام سرزمین ها برای رهایی کار از دستمزد بردگی، از فقر و فقدان می رزمند. آنان برای رسیدن به یک سیستم اجتماعی یی نبرد میکنند که در آن ثروت خلق شده بوسیله کار مشترک در جهت منافع نه یک مشت افراد ثروتمند ، بلکه در راستای منافع تمامی آنانی که کار میکنند صرف شود. آنان میخواهند کارخانه ها، کارگاه های تولیدی، ابزار و ماشین آلات کار، دارایی های مشترک تمام زحمتکشان باشند. آنان میخواهند از طبقه بندی شدن به فقیر و ثروتمند خلاص شوند، میخواهند ثمره کار به جیب خود کارگران برود، و تمام دست آوردهای فکری بشر، تمام توسعه ها در جهت شیوه های کار کردن، برای ارتقاء تعداد کثیری از انسان هایی که کار میکننند باشد، و نه بعنوان روش هایی برای ستم بر آنان مورد استفاده قرار گیرند.

پیکار عظیم کار علیه سرمایه برای تمام کارگران کشورها هزینه هایی به بهای فداکاری های شجاعانه در این مسیر در برداشته است. آنان بابت برخوداری از حقِ یک زندگی بهتر و آزادی واقعی رودهایی از روان ساخته اند. آنانی که برای پیشبرد جنبش کارگری مبارزه میکنند توسط دولتها در معرض خطرِ آزارو اذیت، و شکنجه آشکار نشده قرار گرفتند. اما با وجود تمام آزار و شکنجه ها همبستگی کارگران جهان در حال رشد و قدرتمند شدن است. کارگران در احزاب سوسیالیستی هرچه بیشتر دوستانه با هم متحد میشوند، هواداران این احزاب متشکل در حال ارتقاء به میلیونها نفر میباشند که با استواری، قدم به قدم، در جهت پیروزی کامل بر طبقه سرمایه دار استثمار کننده جنبش کارگری را به جلو میبرند.

پرولتاریای روسیه ، نیز، برای داشتن یک زندگی بهتر بیدار گردیده است. آن نیز به پیکار عظیم پیوسته است. گذشت آن روزهایی که کارگر ما مطیع وار برده میشدند، نه راه گریزی از وضعیتی که هر گونه آزادی عمل در آن سلب شده بود و تمام حرکاتش تحت کنترل بود میدید، نه سوسویی از روشنایی در زندگی تلخ خود. سوسیالیسم به او راه برون رفت را نشان داد، هزاران هزار مبارز برای گرفتن پرچم های سرخ هجوم آورده اند، درست مثل ستاره راهنمای مسیر راه. اعتصاب به کارگران قدرت اتحاد را نشان داده است، به آنها آموخته است که حمله را با حمله پاسخ دهند، ثابت کرده است چگونه یک تشکلِ کارگری سازمان یافته می تواند برای سرمایه ترسناک باشد. کارگران مشاهده نموده اند که از قَبَل کار آنان است که سرمایه داران و دولتها  زنده هستند و فربه میشوند. کارگران با روحیه ایی که از مبارزه متحدانه کسب نموده اند آتش خشم شان شعله ور شده، با الهام گرفتن برای آزادی و برای سوسیالیسم. کارگران تشخیص داده اند که حکومت مطلق امپراطوری تزار چه حکومت تاریک و مخوفی از زورگویی مطلق است. کارگران برای مبارزه طبقاتی شان نیاز به آزادی دارند، اما دولت تزار دست و پای آنها را می بندد. کارگران به آزادی برای تشکیل جلسات گروهی، به آزادی برای سازماندهی تشکل شان، به آزادی برای درج روزنامه ها و کتاب ها دارند، اما دولت تزار با گیرانداختن آنها، زندانی کردنی آنها، و با زور سرنیزه، هر گونه تلاش برای آزادی را در هم میشکند. فریادِ " مرگ بر حکومت مطلقه!" هر نقطه از روسیه را در نوردیده، اغلب در خیابانها بیشتر و بیشتر ، و در گردهم آیی های عظیم کارگران نیز شنیده شده است. تابستان گذشته دهها هزار نفر از کارگران در جنوب روسیه برای نبرد برای یک زندگی بهتر ، برای رها شدن از ظلم و ستم اعمال شده از جانب پلیس به پاخاست. بورژازی(سرمایه داری) و دولت از دیدن ارتش سرسخت کارگران که در یک اعتصاب که زندگی صنعتی در شهرهای بزرگ را متوقف ساخت برخود لرزید. گروه های مبارز جنبش کارگری مورد اصابت گلوله های سربازهایی که حکومت تزار برای مقابله با دشمن داخلی گسیل داشته بود قرار گرفتند و کشته شدند.

اما نیرویی که بتواند این دشمن داخلی که طبقه حاکم و دولت تنها با نیروی کار آن  زنده هستند را شکست دهد وجود ندارد. هیچ نیرویی بر روی کره زمین که بتواند میلیونها کارگر را شکست دهد وجود ندارد، کارگرانی که بیشتر و بیشتر رشد آگاهی طبقاتی کسب نموده و بیشتر و بیشتر متحد وسازمانیافته میشوند. هر  شکستی که کارگران به طبقه حاکم و دولت تحمیل کنند نیروهای مبارز بیشتری را جذب  جنبش نموده،  جمعیت وسیع تری را به روی زندگی جدید بیدار نموده و آنان را آماده مبارزه ات تازه نفس می نمایند.

و رویدادهایی که در حال حاضر در حال روسیه از سر میگذراند بشکلی هستند که این بیداری ی خیل عظیم کارگر را ملزم به حتی سریع تر و گسترده تر شدن آن می نماید، و ما بایستی بیشترین تلاشهای ممکن را برای متحد ساختن صفوف طبقه کارگر بکار برده و حتی آن را برای مبارزه یی مصمم تر آماده نماییم. این نبرد حتی سبب میگردد تا عقب مانده ترین بخشهای طبقه کارگر نسبت به مسایل و رویدادهای سیاسی جاری علاقه مند واکنش نشان دهد. این نبرد حتی روشن تر و شفاف تر بطور کامل گندیدگی فرامین حکومت مطلقه، جنایتکار بودن پلیس بطور کامل و باند مافیایی دستگاه قضایی که برای روسیه تصمصم گیری میکند را به نمایش در میاورد. مردم ما در منزل(روسیه) از سرما و گرسنگی میلرزند – در حالیکه آنان را به یک جنگ بی معنا و ویرانگر برای متحدان خاکهایی که در فرسنگهای دور قرار دارند و توسط نژادهای خارجی در آنجا زندگی میکنند، کشانده اند. مردم ما در ریر فشارهای بردگی سیاسی لِه شده اند – در حالیکه دارند آنانرا به یک جنگ که هدفش برده ساختن سایر مردم میباشد، می کشانند. مردم ما خواهان یک دگرگونی در تصمیم گیری ها در منزل(روسیه) هستند _  درحالیکه چنین خواسته شده که توجه آنها بوسیله غرش سلاح های کشتار جمعی به طرف دیگر دنیا برگردانده شود. اما دولت تزار در قُمار خود ، در برباد دادن جنایتکارانه ثروت ملت و  روانه کردن مردان جوان برای کشته شدن در کناره های اقیانوس پاسیفیک، راه دور رفته است. هر جنگی روی مردم فشار وارد میکند، و جنگِ سخت علیه ژاپن تحصیل کرده و آزاد یک فشار رعب آور برای مردم روسیه است. و این فشار در یک زمان به مردم وارد میشود که بنای پلیس استبداد در حال حاضر در زیر منفجر شدن آگاهی طبقه کارگر با ترس و لرز شروع به رفتن از این سو به آن سو نموده است. این جنگ تمام نقاط ضعف دولت را عریان نموده است، این جنگ تمام  لباسهای مبدلی که این دولت می پوشیده تا شناخته نشود را پاره میکند، این جنگ تمام بوی تعفن داخلی را  افشا میکند؛ این جنگ دیوانگی محض حکومت مطلقه تزار را برای همه آشکار نموده و برای هر فرد سکرات مرگ روسیه ی قدیم را به نمایش میگذارد، روسیه جایی که مردم  حق انتخاب آزاد را ندارند، به رسمیت شناخته نشدند، و روحیه آنها تضعیف گردیده، روسیه یی که هنوز در آن زارع بر زمین و فقیر در کنترل پلیس دولت قرار دارد.

روسیه قدیم در حال مُردن است، یک روسیه آزاد دارد میآید تا جای آنرا بگیرد. نیروهای سیاه که ازحکومت مطلقه تزار محافظت میکنند در حال غرق شدن هستند. اما تنها آگاهی مبارزه طبقاتی و سازمان یافتگی طبقه گارگر میتواند مرگ آنان را حتمی سازد. تنها آگاهی مبارزه طبقاتی و سازمان یافتگی طبقه کارگر میتواند پیروزی ی آزادی ی واقعی، نه آزادی ی تقلبی، را برای مردم کسب نماید. تنها طبقه آگاه و سازمان بافته کارگر میتواند هر گونه سعی برای فریب دادن مردم، به قصد محدود نمودن حقوق شان، و تبدیل نمودن مردم بعنوان تنها یک وسیله در دست بورژازی(سرمایه داری) را در نطفه خفه کند. 

رفقای کارگر! به ما اجازه دهید با انرژی ی دوچندان شده برای نبردِ قطعی که دَم دست ماست آماده شویم. اجازه دهید صفوف طبقه کارگر سوسیال دموکرات هر چه منسجم تر بهم نزدیک شوند. بگذارید پیام شان هر چه وسیع تر در دشت و صحرا منعکس گردد! بگذارید کمپین خواسته های کارگران همیشه شجاعانه تر ادامه یابد. بگذارید پایکوبی ی روز اول ماه می هزاران مبارز تازه نفس به جنبش ما را تسخیر باشد و نیروهای ما را برای نبرد عظیم برای آزادی تمام مردم، برای آزاد ساختن تمام کسانی که زحمت میکشند از یوغ سرمایه افزون نماید!

زنده باد هشت ساعت در روز!
زنده باد انقلاب سوسیال دموکراسی جهانی
مرگ بر حکومت  مطلقه جنایتکار و غارتگر تزار

ترجمه شده از انگلیسی به فارسی: صبا راهی


.

۱۳۹۵ آذر ۱۹, جمعه

خُزعبلاتی از برزخ - فریبرز سنجری




    فریبرز سنجری

    خُزعبلاتی از برزخ


    نشریه "اندیشه پویا" که چند سالی است در رژیم دار و شکنجه جمهوری اسلامی منتشر می شود ، اخیرا در شماره ٣٦ خود (مرداد ماه ١٣٩٥) مقاله دیگری در تخطئه چریکهای فدائی خلق و رفیق کبیر حمید اشرف درج نموده است.  عنوان این مقاله که "به بهانه چهلمین سالمرگ" رفیق حمید اشرف به قلم فردی به نام  "جلال توکلیان" نوشته شده است "خاطراتی از برزخ" می باشد.  مطالعه این مطلب سخیف نشان می دهد که چه نویسنده و چه نشریه مزبور که همواره علیه مارکسیست ها و آزادی خواهان سم پاشی کرده اند ، چگونه چهلمین سالگرد مرگ رفیق کبیر حمید اشرف، که همه زندگی اش را فدای آزادی مردمش نمود را بهانه قرار داده اند تا یک بار دیگر علیه چریکهای فدائی خلق لجن پراکنی کرده و تحلیل ها ، تئوری ها و ارزش های مبارزاتی که آن ها در جریان مبارزات خود علیه رژیم وابسته به امپریالیسم شاه آفریدند و همچنین شخصیت های شناخته شده شان که به اعتبار مبارزات و آرمان ها و پایداری شان در قلب مردم ما جا دارند را مورد تخطئه قرار دهند.

    در مقاله "خاطراتی از برزخ" که از قضا سبک نگارش و حال و هوای آن، حال "برزخی" نویسنده در زمان نگارش نوشته را منعکس می کند، نویسنده برای جذب خواننده با یک "نوآوری" به شکلی ابلهانه و متقلبانه، خود را به جای رفیق حمید اشرف گذاشته و به نام  وی ، علیه وی نوشته و مدعی شده است که: "ناصر مجروح و یک رفیق دختر را خودم به رگبار بستم. و شرح عمل به این دستور سازمانی را بی هیچ شرمساری در ٤٣ روزی که بعد از این واقعه زنده بودم، به چند تن از رفقا گفتم." پیش از پرداختن به این جعلیات باید گفت صرف کاربرد این سبک در نوشتن، یعنی جازدن خود به اسم حمید اشرف، پیش از هر چیز ابتذال ادبی قلمزن نان آلوده خوری را به نمایش می گذارد که با چنین ترفندی قصد دارد دروغ هایش را بیشتر به خواننده قالب کند. همچنین چنین سبک نگارشی نشان می دهد که چنین قلم به مزدانی ، به خوبی می دانند که خروارها نوشته های سابق خودشان و همکاران شان در مورد مذکور ، تاثیر دلخواه دشمنان رفیق حمید اشرف و یارانش را بر روی ذهن جوانان پویا و مبارز بر جای نگذارده، پس حقیرانه می اندیشند که شاید این "نوآوری" در سبک، یعنی نشاندن قلم دروغ و ریا به جای زبان رفیق حمید اشرف ، کمکی به گرم تر شدن کسب و کار حقیر و رسوای امثال نویسنده بنماید. با در نظر گرفتن این نکته اکنون می توان به این پرداخت که بنا به ادعایی که جناب جلال توکلیان ، نویسنده این مطلب سراسر افترا و توهین مطرح می کند، رفیق حمید اشرف در زمان فرار از خانه "تهران نو، خیابان خیام" رفیق ناصر شایگان را همراه با رفیق دختری به گلوله بسته و کشته است. نامبرده برای سندیت دادن به خُزعبلات خود تاکید کرده که حمید اشرف این ماجرا را به یکی از رفقا گفته که او هم شرح ماجرا را در "نشریه داخلی شماره ٢٢چریک ها - به تاریخ دی ماه ١٣٥٥ - منتشر کرده" است. گرچه نویسنده کوشیده تا برای به خورد مخاطب دادن دروغ هایش ظاهرا "نشریه داخلی" چریکهای فدایی خلق را منبع استناد جعلیات خویش اعلام کند ، اما واقعیت این است که خود این استناد نیز یک جعل اندر جعل آشکار است. در حقیقت منبع اصلی این دروغ، محمود نادری یکی از همکاران ارشد نویسنده در نهاد های منتسب به وزارت اطلاعات رژیم می باشد که وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در کتاب خود به نام "چریکهای فدایی خلق از اولین کنش ها تا بهمن ١٣٥٧" را به نام وی منتشر نمود.

    تمامی کسانی که این کتاب را خوانده و مباحثات در رابطه با آن را تعقیب کرده اند ، می دانند که در کتاب مزبور نویسنده با وقاحت خود ویژه اش و بدون ذکر هیچ منبع و سندی مدعی شده بود که رفیق حمید اشرف در ٢٦ اردیبهشت سال ٥٥ هنگامی که از خانه "تهران نو، خیابان خیام" که مورد "یورش" نیرو های شاه قرار گرفته بود فرار می نمود دچار "رفتار هولناکی" شده و دو رفیق جوان یعنی رفقا ناصر و ارژنگ شایان شام اسبی را با دست خود و با "شلیک گلوله هائی به سرشان" به قتل رساند. عین جملات درج شده در صفحه ٦٤٥ آن کتاب چنین است: "در همین خانه بود که رفتار هولناکی از حمید اشرف سر زد. او در آخرین لحظات پیش از فرار، ارژنگ و ناصر شایگان شام اسبی را با شلیک گلوله هائی به سرشان کُشت؛ تا مبادا "زنده" گرفتار شوند و از طریق آن دو کودک١٢ و ١٣ ساله، اطلاعاتی به دست ساواک و کمیته مشترک بیفتد."

    می دانیم که این دروغ وقیحانه در زمان انتشار آن کتاب با افشاگری های گوناگونی مواجه شد. و هر فرد و نیروی سیاسی از زاویه ای و با تکیه بر تجربیاتی که از شیوه کار ساواک و حمله ساواک به پایگاه های سازمان چریکهای فدائی خلق ایران وجود داشت به تحلیل آن پرداخته و نادرستی آن را بر ملا نمود. از همه مهمتر رفیق مادر، فاطمه سعیدی، مادر رفقا ناصر و ارژنگ در مطلبی تحت عنوان "برای فرزندان من اشک تمساح نریزید" که به صورت نامه سرگشاده ای به تاریخ ١١  آبان ١٣٨٧ منتشر شد با استناد به واقعیت های عینی، رسوائی دروغ پردازی های ماموران وزارت اطلاعات را به شکلی عمیق و از زبان مادری درد دیده عیان ساخت.

    اما محمود نادری پس از آن که ادعای رذیلانه وی در مورد کشتن ارژنگ و ناصر شایگان شام اسبی توسط رفیق حمید اشرف با افشاگری های کوبنده و گوناگون رسوا شد ، در پاسخ به این افشاگری ها به شگرد شیادانه دیگری دست یازید.  وی در مطلبی تحت عنوان "خیال‌اندیشی و ردّ حقیقت" به تاریخ اول مهر ١٣٨٨ که آن را: "تأملی در نقد کتاب "چریک‌های فدایی خلق" " جلوه می داد، در مورد دروغی که در کتاب خود در رابطه با کشته شدن رفقا ناصر و ارژنگ به دست رفیق حمید اشرف نوشته بود به شگرد جدیدی متوسل شده و مدعی شد که این مسئله را از "صفحات ٣٥ الی ٣٩ " نشریه درونی شماره ٢٢ سازمان چریکهای فدائی به تاریخ دی ماه ١٣٥٥  اخذ نموده است. به این ترتیب کسی که در زمان انتشار کتاب مزبور لازم ندیده بود تا هیچ منبعی برای خواننده در مورد یک ادعا و دروغ بزرگ تاریخی ذکر کند ، یک سال و نیم بعد ناگزیر به صرافت یافتن و اعلام منبع افتاد! موضوع درج مسئله قتل در "نشریه داخلی چریکهای فدایی خلق"! از این جا و در این رابطه اختراع شده است!

    اتفاقا این درست همان منبع دست ساز نادری و وزارت متبوعه یعنی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ست که اکنون جلال توکلیان در نوشته اخیرش جهت سندیت دادن به دروغ های وقیحانه اش به آن استناد کرده است. امری که نشان می دهد ایشان پشت سر چه کسی نماز می خواند!  و از روی دست چه کسانی کپی می کند. اما با توجه به این واقعیت که "پیشنماز" مزبور خود چه به دلیل شغل نا شریفش در وزارت جهنمی اطلاعات و چه به دلیل دروغ های شاخدارش ، رسوای عام و خاص است ، بهتر می توان به دلائل وضع اسفناک "پسنماز" برزخی شده پی برد. در این جا باید یاد رفیق کبیر عباس مفتاحی، از بنیانگذاران چریکهای فدائی خلق را گرامی داشت که همیشه می گفت: "وقتی پیشنماز چنین باشد وای به حال پسنماز".

    "پیشنماز" یعنی محمود نادری کسی است که یک سال و نیم پس از انتشار کتاب پر از دروغ اش در "پاسخ" به تعداد بی شماری از منتقدینش مطلب دیگری به نام "خیال‌اندیشی و ردّ حقیقت" نوشت و ادعاهای قبلی خود را دوباره دست کاری نمود. و بار دیگر نشان داد که در واقع چه نهاد و کسانی در "خیال اندیشی" های جهنمی غوطه می خورند. در این مطلب، محمود نادری متن جعلی ای را تحت عنوان نشریه درونی سازمان چریکهای فدائی خلق ایران منتشر نمود و به آشکاری در ادعای قبلی خود مبنی بر کشته شدن رفیق جوان ارژنگ به دست رفیق حمید اشرف تغییری ایجاد کرده و در سناریوی جدید به جای ارژنگ یک رفیق دختر قرار داد و مدعی شد که در نشریه درونی سازمان آمده است که: "به رفیق ناصر شایگان گویا تکه‌ای نارنج[ک] خورده بود و کنار آتش افتاده بود و ناله می‌کرد. یک رفیق دختر نیز مثل این که تیر خورده بود و کنار آتش افتاده بود که به طرف شان تیراندازی کردم و شهید شدند."  اما همین تغییر در داستان کذائی یعنی تعویض جای رفیق ارژنگ شایگان با یک رفیق دختر که هویت اش هم ذکر نشده و روشن هم نشده کیست ، نشان داد که هم این اتهام و هم اتهام اولیه که منبعی هم برایش ذکر نشده بود ، دروغی بیش نبوده اند. این ها به واقع دروغ هائی هستند که از سوی نویسنده و نویسندگان کتاب دشمن برای تخطئه رفیق حمید اشرف و چریکهای فدائی خلق ساخته شده بود. رسوایی نویسنده "برزخی" یعنی جلال توکلیان این است که حال می خواهد دروغ های وزارت اطلاعات را به طرز ناشیانه ای از زبان خود رفیق حمید اشرف تکرار و به خواننده قالب کند.

    اما پرسیدنی است که چرا نویسنده یا نویسندگان کتاب دشمن در زمان تهیه کتاب ٩٨٤ صفحه ای خود علیه چریکهای فدائی خلق - که بدون شک با توجه به حجم کتاب ، چند سالی کار تدوین آن طول کشیده است - به جای رجوع به نشریه داخلی به اصطلاح شماره ٢٢ مورد ادعای خود بدون ارائه هیچ سندی ، مدعی کشته شدن ناصر و ارژنگ به دست رفیق حمید اشرف شدند؟   این امر خود نشان می دهد که چنان نشریه داخلی ای اصلا وجود خارجی نداشته و حاصل "خیال‌اندیشی" های نویسندگان وزارت اطلاعات و وابستگان شان برای رفع و رجوع دروغ های افشاء شده شان می باشد، و گرنه اگر چنین منبعی وجود داشت ، آن ها که برای خیلی از دروغ های شان منبعی جعلی درست کرده اند چرا از ابتدا برای اتهام بزرگی که به رفیق حمید اشرف می زنند هیچ منبعی اعلام نکرده بودند.  این واقعیت همچنین نشان داد که در واقع نویسندگان وزارت اطلاعات و از جمله محمود نادری در زمان تهیه کتاب علیه چریکهای فدائی خلق به فکرشان نرسیده بود که چنین "سند" نابی را برای فریب خوانندگان خود اختراع نمایند. بر اساس متن منبعی که محمود نادری یکسال و نیم بعد از انتشار کتاب آن را اعلام نمود ، روشن است که او برخی از ادعا های سخیف اش را پس گرفته و به آن ها رنگ و جلای جدیدی زده است.  امری که بار دیگر نشان می دهد اتهامات وارده به رفیق حمید اشرف ، از اُس و اساس دروغی بیش نبوده اند.

    در نسخه اصلاح شده دروغ ها و اتهامات نادری ، تصور دشمنان مردم ما این است که ترکیب کودک و دختر، به عنوان قربانی در تبلیغ علیه چریکهای فدائی خلق و رفیق حمید اشرف کارآئی بیشتری خواهد داشت که حال جلال توکلیان با تکیه بر آخرین نسخه ارائه شده از سوی نویسندگان وزارت اطلاعات ، آن را در نوشته اخیرش تبلیغ نموده است. اما شگرد محمود نادری در علم کردن نشریه درونی ، مثل تف سر بالا می ماند که هر فرد "حقیر"ی هم به آن استناد کند از آلودگیش مبرا نخواهد ماند ، حال چه از جهنم آمده باشد چه از برزخ.

    اما، جلال توکلیان قلم به مزد حقیر وزارت اطلاعات وقتی که به شگرد جدید پیشنمازش استناد می کند ، فراموش می کند که خودش قبلا و به دنبال چاپ کتاب دشمن در سال ١٣٨٧در مقاله ای به نام (فدائیان خلق: از آرمان خواهی تا پول پوتیسم – دانه و جوانه) که در نشریه شهروند امروز منتشر شده بود؛ در تکرار اراجیف کتاب وزارت اطلاعات با قاطعیت گفته بود که رفیق حمید اشرف خود شخصا رفقا ناصر و ارژنگ را با شلیک گلوله کشته است. او حتی در این زمینه و در داستان سرائی مشمئز کننده اش ، از آن چه در کتاب وزارت اطلاعات آمده بود هم فراتر رفته بود!  عین جملات بیشرمانه او در آن مقاله چنین است: "سرانجام ساواک خانه ای را محاصره می کند که در آن دو کودک و نیز حمید اشرف – بنیانگذار و ستاره پرفروغ سازمان و کسی که حتی در زمان حیات خود به "رفیق کبیر" مشھور بود – حضور دارند. نبرد در می گیرد و اعضای خانه تیمی یکی پس از دیگری از پای درمی آیند. در آخرین لحظات، حمید اشرف که راه نجات از مھلکه را می دانست و آن را از دیگران پنھان کرده بود به قصد فرار از خانه خارج می شود، اما ھنوز چند گامی برنداشته، به پشت بازمی گردد و در اقدامی ھولناک دو برادر را که معصومانه و آرام و رنگ پریده در گوشه ای از اتاق پناه گرفته بودند، به سمت دیواری می کشاند، تفنگ را بر سر آن ھا نشانه می گیرد و ماشه را می کشد. داستایفسکی گفته بود که مرگ یک کودک می توانست خدا را ناپذیرفتنی کند، اما حتی او نیز مرگ یک کودک را در چنین شرایطی تصور نکرده بود".  همان طور که گفته شد شگرد محمود نادری جهت توجیه دروغ هایش همانند تف سر بالا است که حالا گریبان پسنماز حقیرش را گرفته است.  آخر در متنی که نادری به عنوان سند برای تمامی این داستان سرائی مشمئز کننده چاپ کرده ، هیچ کدام از این لاطائلات وجود ندارد.  مثلا در حالی که جلال توکلیان با بلاهت خود ویژه اش مدعی شده که رفیق حمید اشرف "راه نجات از مھلکه را می دانست و آن را از دیگران پنھان کرده بود" ، در متن ساخته شده به وسیله نادری گفته می شود که رفیق حمید با رفیق فرهاد صدیقی پاشاکی و یک رفیق دختر مبادرت به فرار نمودند!  با چنین رسوائی هائی آیا بهتر نیست که جناب توکلیان کاری به داستایفسکی نداشته باشد و خود را با زندگینامه نوشتن برای "شیخ فضل الله نوری"(١) (آخوند مرتجع ضد مشروطه) سرگرم کند. به خصوص که وی هوادار دو آتشه رژیمی است که کودک کشی و زن ستیزی یکی از مشخصه های آن می باشد.

    از آن جا که کل داستانی که وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی مطرح کرده ساختگی و دروغ است نیازی هم نیست که وزارت اطلاعاتی ها و یا قلم به مزدان آن نهاد معلوم الحال توضیح دهند که بالاخره اگر منبع ادعای آن ها اسنادی است که از ساواک به دست آن ها افتاده و ارثیه آن نهاد جنایتکار به فرزند خلفش می باشد ، چگونه نویسندگان وزارت اطلاعات متوجه ترکیب کودک و دختر نشده و داستان درج شده در کتاب "چریک های فدائی خلق از نخستین کنش ها تا بهمن ١٣٥٧" را بر اساس کشتن دو کودک ساخته و مونتاژ کرده بودند و در آن کتاب کذائی نامی از رفیق دختر نبرده بودند! به راستی چگونه ممکن است نهادی که در دروغ سازی و افترا بستن به چریکهای فدائی تا آن جا پیش می رود که حتی رفقائی که در زیر شکنجه های وحشیانه ساواک جان باخته اند را همکار ساواک جلوه می دهد ، فراموش کرده باشد که رفیق حمید اشرف در زمان فرار از خانه "تهران نو، خیابان خیام" رفیق دختری را هم با شلیک به او، کشته است !؟

    مطلب مهم دیگر در رد ادعاهای نویسنده برزخی و پیشنمازش این است که اگر نشریه درونی ای که اینان مدعی نقل قول از آن هستند در اختیار ساواک بوده و از این طریق به دست وزارت اطلاعاتی ها رسیده است چرا خود ساواک که از قول رفیق حمید اشرف نامه جعل می کرد و مدعی می شد که چریکها برای حفظ "ایدئولوژی بنیادی" شان ناراضیان داخلی را "تصفیه درون سازمانی" می کردند ، چنین سندی را در همان زمان در روزنامه هایش منتشر نکرد و از افشای چنین سند مهمی سر باز زده و از آن علیه چریکهای فدائی استفاده نکرده است؟  آیا همین واقعیت بیانگر آن نیست که نشریه درونی کذائی که اطلاعاتی های جمهوری اسلامی و وابستگان شان برای تأئید دروغ های خود علیه رفیق حمید اشرف و چریکهای فدائی خلق عنوان می کنند اساسا وجود خارجی نداشته است؟  واقعیت این است که تا کنون علیرغم انبوهی از مطالبی که در رابطه با چریکهای فدائی خلق و تاریخ آن حتی از طرف نیروهای راست نوشته شده کسی ادعای مطلع بودن از وجود چنین نشریه ای نکرده است.

    با توجه به این که من خود در آن دوران در زندان بودم ، پس از خواندن ادعای نویسنده وزارت اطلاعات در مورد نشریه درونی مورد بحث و در مورد وجود چنان گزارشی در سازمان آن دوره ، از افراد مختلفی که در آن سال ها در صفوف سازمان چریکهای فدائی خلق ایران فعالیت می کردند ، در مورد صحت و سقم چنین نشریه ای سئوال نمودم که همگی از وجود چنان نشریه درونی ابراز بی اطلاعی نمودند. این امر نیز به نوبه خود نشان می دهد که چنین نشریه ای ساخته تخیلات و اختراع وزارت اطلاعاتی های جمهوری اسلامی می باشد.  

    درست به همین خاطر است که جلال توکلیان در نوشته خود حتی جرات نمی کند که مطابق رسم جاری ضرورت قید کردن نام منبع یا مرجع در یک نوشته مربوط به مسایل تاریخی را به خواننده بگوید، چرا که منبع وی در استناد به "نشریه داخلی" چریکهای فدایی خلق اظهارات "پیشنماز"ش یعنی محمود نادری ست.

    از سوی دیگر استناد به نشریه درونی کذائی و نقل دروغ های جدید در رابطه با آن ، بیش از پیش دروغ بودن اساس آن چه وزارت اطلاعات در کتابی که به نام محمود نادری منتشر نمود را برملا می سازد. طرح ادعا های مختلف و متضاد با هم از یک واقعه واحد نشان می دهد که همه داستان سازی های این جماعت که حرفه ای جز جنایت علیه مردم و اذیت و آزار و سرکوب مردم ستمدیده و شکنجه زندانیان سیاسی ندارند و در ٣٨ سال گذشته نشان داده اند که کسب و کارشان جز مرگ و نیستی نمی باشد ، دروغی بیش نبوده و تنها برای تخطئه چریکهای فدائی خلق و تحریف یک دوره درخشان از مبارزات مردم ایران علیه ظلم و استبداد عنوان می شوند.

    پیشنماز جلال توکلیان یعنی محمود نادری برای خدشه وارد ساختن به چریکهای فدائی خلق در دست و پائی که برای توجیه دروغ های خود می زند ، وقتی که با ظرافت ابلهانه اش رفیق دختری را جایگزین رفیق ارژنگ کرد و به این وسیله نادرستی ادعای اولیه اش را - چه متوجه بوده باشد و چه نباشد - آشکار نمود ، از تک و تا نیفتاده و مدعی می شود که: "اگر من مبتنی بر این روایت از کشته شدن هر دو کودک توسط حمید اشرف سخن گفته‌ام فقط بر اساس گواهی پزشکی قانونی است که مرگ هر دو را ناشی از شلیک به جمجمه اعلام کرده است."  می گویند دروغگو هر چه که بیشتر تلاش کند تا دروغ هایش را موجه جلوه دهد، بیشتر در دام دروغ گویی های خود دست و پا خواهد زد.  نادری مصداق چنین واقعیتی ست. این سخنان که در توجیه تناقض روایت قبلی این فرد اطلاعاتی با روایت آخرش عنوان شده است باز خود دارای تناقضاتی است. آیا نیازی هست که به چنین چهره رسوائی گفت که در صحنه نبرد هر کس به شکلی و با اصابت گلوله به جائی از بدنش کشته می شود و در نتیجه اصابت گلوله به جمجمه رفقا ارژنگ و ناصر تازه اگر این ادعا درست باشد چه ربطی به اتهامی دارد که شما سخیفانه به رفیق حمید اشرف وارد می کنید؟  از طرف دیگر آن چه در مورد رفیق ارژنگ هم می گوئید با واقعیت انطباق ندارد چرا که عکس جسد رفیق ارژنگ شایگان درج شده در کتابی که خودتان چاپ کرده اید به هیچ وجه بیانگر آن نیست که گلوله ای به جمجمه وی اصابت کرده است و این دقیقا در تقابل با گواهی ادعائی تان از "پزشکی قانونی" رژیم شاه می باشد. واقعا وقتی انسان لاطائلات این جماعت را می خواند انگشت به دهان باقی می ماند که آن ها تا چه حد خواننده خود را ساده فرض کرده اند. جالب است که بعد از این که مامور وزارت اطلاعات "گواهی پزشکی قانونی" را منبع اتهام رذیلانه خود اعلام کرد برای گمراه نمودن خواننده و نشان دادن دقت خود در دروغ سازی مدعی می شود که: "در این جا اضافه می‌کنم که سازمان پزشکی قانونی در برگه مربوطه ، نام ارژنگ را به اشتباه ابوالحسن ذکر کرده است." یعنی در میان دریائی دروغ حالا خواننده باید به این باور نماید که راوی داستانی سرتا پا جعلی از چه دقت و صراحتی برخوردار است که متوجه اشتباه پزشکی قانونی رژیم شاه هم شده است!

    همان طور که دیده شد چه خود اطلاعاتی ها و چه نان آلوده خورهایش علیه حمید اشرف و یارانش که همچون خاری در چشم ارتجاع فرو رفته اند، به صف شده اند. یک بار می گویند حمید اشرف و نه ساواکی های بی همه چیز، رفقا ناصر و ارژنگ را کشته است!  وقتی رسوا می شوند و مورد سئوال قرار می گیرند که شاهد شما کیست؟ جواب می دهند "نشریه داخلی" چریکهای فدایی خلق؛ و با کم حافظگی مختص دروغ گویان اضافه می کنند که بله!  همان طور که گفتیم در این نشریه داخلی تایید شده که حمید اشرف رفیق "ناصر" و یک رفیق "دختر" را با شلیک گلوله کشته است!  و دوباره که این تناقض و فریبکاری شان با خنده و استهزای افکار عمومی روبرو می شود، باز هم از تک و تا نیفتاده و می گویند آخر پزشک قانونی شاه نام ارژنگ را به اشتباه، ابوالحسن ثبت کرده است!!  این ها همه نمایش آشکار یک ورشکستگی ضد انقلابی و رسوای نادری ها و جلال توکلیان ها و سایر کارمندان فکری دشمن می باشد. با نگاهی به این دروغ سازی ها ، دیگر تعجبی نخواهد داشت اگر سربازان امام زمان هر وقت هم مصلحت دیدند داستان فوق را تغییر دهند و دروغ جدیدی ساز کنند. باید گفت که فقط مانده که فردا یکی دیگر از قلم به مزدان وزارت اطلاعات خواب نما شده و ادعا نماید که اصلا ساواک شاه به خانه "تهران نو، خیابان خیام" حمله نکرد ، بلکه این خود حمید اشرف بود که همه اعضای آن خانه را "تصفیه درون سازمانی" نمود!  راستی در چنین حالتی ، این هائی که تا کنون از روی دست چنین پیشنماز هائی کپی می کردند ، چه دارند که بگویند؟  خوب در مسابقه دروغ و وقاحت ، مامورانی پیدا شده اند که از قبلی ها جلو زده اند. آیا نباید کلاه شان را برای همکاران "خونسرد و بی رحم" که تازه پا به میدان خُزعبلات گفتن گذاشته اند "بالا" بگذارند. (٢)

    یا چنین رسمی در مافیای وزارت اطلاعات وجود ندارد و در این مافیا رسم این است که هر کس ساز خودش را بزند و کلاه سر دیگری بگذارد!

    در خاتمه این مطلب بد نیست به این امر هم اشاره شود که می دانیم که رفیق مادر - مادر شایگان - در نامه سرگشاده اش خطاب به نویسندگان کتاب دشمن نوشته بود که: "حالا که با ناشی گری به جلد روباهی مکار رفته و خود را طرفدار سینه چاک کودکان من جلوه می دهید، حداقل در این کتاب "انتقاد"ی هم به همپالگی های ساواکی تان می کردید و به آن ها می گفتید شما که آن "منزل" را از قبل شناسائی کرده و می دانستید که دو کودک در آن زندگی می کنند، چرا به طریقی عمل نکردید که جان آن دو حفظ شود؟  چرا با وجود آگاهی به حضور کودکان بی دفاع در آن "منزل"، به گلوله باران کردن آن جا پرداخته و بی محابا آتش مسلسل های تان را به روی ساکنان آن جا گشودید و پیکر هر یک از آنان را با ده ها گلوله سوراخ سوراخ کردید و به این ترتیب با کشتن آن کودکان، "جنایت هولناکی" آفریدید؟  چرا چنین "انتقاد" ساده ای را به همپالگی های تان نکردید؟ طرفداری از ساواک تا به کجا؟".

    حال جلال توکلیان در خاطراتش از برزخ برای بی اثر کردن این استدلال درست و منطقی می نویسد که: "شیوه ساواک این بود که خانه‌ای را که محاصره می کرد از چریک ها می‌خواست زنده تسلیم شوند. حتا در آن لحظه می توانستیم آن‌ها را به بیرون روانه کنیم و بعد خودمان جنگ را شروع کنیم." در حالی که در توصیف صحنه حمله به خانه ، خود محمود نادری در بازسازی نشریه داخلی فوق الذکر نوشته بود که: "متعاقب این حرفم به سرعت به طرف در رفتم و آن را کمی باز کردم و از قسمت پایین آن به کوچه نگاه کردم که در همان لحظه تیری از جلوی صورتم رد شد و به در نشست. به سرعت به طرف اتاق برگشتم." یعنی به ادعای نوشته ساخته شده به وسیله وزارت اطلاعات حتی باز کردن گوشه در خانه از سوی رفقای محاصره شده با شلیک ماموران ساواک مواجه شده بود.  حال این از برزخ برگشته بی نوا می خواهد که رفقا در را باز می کردند و ناصر و ارژنگ را بیرون می فرستادند و ساواکی های جنایت کار هم حتما نخست از روی "کودک-دوستی" مراتب امتنان و سپاس خود را به چریکها اعلام می کردند و شاید هم دسته گلی برای آن ها می فرستادند و پس از پایان مراسم و آمادگی آن گاه "جنگ" خود را شروع می کردند!  چنین حرف هائی در دفاع از خوی جنایتکارانه ساواک را نباید جدی گرفت چون نه از طرف آدم های جدی زده می شوند و نه خود آن هائی که چنین می گویند به آن باور دارند.

    بالاخره گویندگان چنین سخنانی تجربه آن چه که "سربازان گمنام امام زمان" در دوران "ولایت مطلقه فقیه" بر سر مردم و زندانیان آورده اند را دیده و یا خود از مجریانش بوده اند و می دانند که سازمان دهندگان کهریزک با در بندیان خود چگونه رفتار می کنند.  به همین دلیل هم چنین پیشنهاد هائی را باید فقط خُزعبلاتی از برزخ تلقی نمود.

    از آن جا که نوشته جلال توکلیان بر اساس دروغ های ماموران وزارت اطلاعات و نامه های جعلی ساواک شاه که در جمهوری اسلامی به عنوان "سند" معرفی می شوند نوشته شده و رسوائی استناد به چنین منابعی ، بار های بار نشان داده شده است ، به نظر می رسد که نیازی به پرداختن بیشتر به "خُزعبلاتی از برزخ" وجود ندارد.

    آذر ١٣٩٥

    زیرنویس ها:

١-  یکی از نوشته های ایشان شرح حال و زندگانی شیخ فضل الله نوری می باشد.

٢-  نویسنده معلوم الحال "نجواهای حمید اشرف به بهانه چهلمین سالمرگ خاطراتی از برزخ" در مقاله سرتاسر هجو خود ضمن مقایسه رفیق حمید اشرف با رهبر مافیا در فیلم پدر خوانده (مایکل گورلئوده) مزه می پراند و می نویسد که: "آره کلاه کارگری ات را بالاتر بگذار رفیق کبیر مایکل گورلئوده ، خونسرد بی‌حیا چه سرسختی و قاطعیتی برای تصفیه عناصر ناصالح و بی کیفیت از سازمان داشتی".
ipfg@hotmail.com