۱۳۹۴ آبان ۱, جمعه

در يادمان ٤ فروردين و به خون نشستن جنگل خي پوست شيرگاه – محمد کامیابی




در يادمان ٤ فروردين و به خون نشستن جنگل خي پوست شيرگاه – محمد کامیابی


٤ فروردين از غمناك ترين روزها براي خلق محروم ما هست.روزي كه دژخيمان رژيم خونخوار جمهوري اسلامي در يك نبرد نابرابر خون بهترين فرزندان خلقمان را بر زمين ريختند و جنگل خي پوست به خون نشست.روز شهادت رفقا محمد حرمتي پور،اسد رفيعيان، عبدالرسول عابدي،جواد رجبي و حسن عطاريان .

شهادت اين رفقا ضربه اي سخت بر جنبش وارد كرد و سختي اين ضربه وقتي بيشتر احساس مي شود و جانكاه تر مي نمايد كه ما جانشينان شايسته اي براي اين رفقا نداشته ايم.

سخن بيشتر درباره ي رهبري چريك هاست.اگر ما در تاريخ پرافتخار چريك هاي فدايي خلق پويان ها، احمدزاده ها، مفتاحي ها، جزني ها، حميد اشرف ها و … را از دست داديم بعدها امثال حرمتي پورها و صبوري ها را داشتيم كه به بهترين شكل راه اين رفقا را ادامه دادند اما هم اكنون بيش از سي سال است كه ان همه جانبازي و فداكاري جايش را به تحولات خردي داده و مدعيان رهبري چريك ها نقشي بجز نقد وقايع داخل انهم نقدي غير پويا ندارند و در نهايت بحث هايشان حكايت تكراري اين است كه رفيق به خون خفته بيژن جزني جزو بنيانگذاران سازمان بوده يا نه؟! در حاليكه كه رفيق حميد اشرف در جمع بندي سه ساله بطور واضح در اين مورد نظر داده است.

انگار وظيفه اي بجز اين ندارند.در عالم خيال هنوز خود را چريك مي دانند.در حاليكه بجاي اينكه به مثابه ي يك كمونيست واقعي پيشرو، هدايت فعاليت هاي مردمي را برعهده بگيرند، دنباله رو مردم شده اند.  به هر مخالفتي با نظر خود هم برچسب نخ نما شده ي مامور جمهوري اسلامي و  وزارت اطلاعات  مي زنند ، چه اسان ترين راه حل يك مساله، پاك كردن صورت مساله است.

از ٤ فروردين گفتيم و از رفيق حرمتي پور.يك چريك واقعي.در نهايت سادگي.بدون اينكه بخواهد خود را مطرح كند.ياور خلق فلسطين و ظفار.ياور خلق كرد عراق.برايش اصلا مهم نبود در سازمان چه رده اي داشته باشد.از او به عنوان رفيق كبير نام مي برند حال انكه خود او با چنين القابي سخت مخالف بود.اصلا مگر رفيق بزرگ و كوچك هم داريم؟!

او يك چريك واقعي بود و چريك ماند.نقش فرماندهي اش هرگز باعث نشد از نبرد و رويارويي مستقيم با دشمن و شركت در عمليات دست بكشد.هرگز به كيش شخصيت معتقد نبود.

او بزرگترين فرزند خانواده اي پرجمعيت در شهرستان بابل بود كه در كودكي و نوجواني طعم محروميت را چشيده بود و بعدها هرگز به طبقه ي خود پشت نكرد.

در بهمن ماه سال ٤٨ ازدواج كرد و چندي بعد صاحب فرزند شد.اما زندگي خانوادگي مانع رفتنش به راهي كه بدان عشق مي ورزيد نشد.غرش گلوله ها در سياهكل او را به راه بي برگشت برد.

ابتدا با واسطه ي رفيق به خون خفته عبدالرحيم ( عزالدين) صبوري با سازمان در ارتباط بود.پس از دستگيري رفيق صبوري ارتباطش قطع مي شود.به همراه رفيق به خون خفته عباس كابلي تيم هايي را در قائمشهر و بابلسر سازماندهي مي كنند. عمليات انفجار كازينوي بابلسر توسط اين گروه انجام مي شود.

در بهار ٥٢ به عشق خود يعني ارتباط گيري مجدد با سازمان مي رسد و به ديدار رفيق به خون خفته حسن نوروزي مي رود.

در شهريور ٥٢ در حماسه اي كم نظير محاصره ي ساواك رژيم شاه خائن در ابادان را مي شكند و موفق به فرار مي شود.در هدايت فعاليت هاي بخش خارج از كشور سازمان نقش رهبري دارد.همراه خلق كرد عراق و ظفار و فلسطين مي جنگند.همه از او به نيكي ياد كردند.از عرفات گرفته تا جلال طالباني.روزنامه ها در تير ماه سال ٥٥ خبر از شهادت او در خانه ي تيمي رفيق به خون خفته حميد اشرف مي دهند. خبري كه چندي بعد تكذيب مي شود.

حرمتي پور به راحتي مي توانست در سال ٥٧ به عنوان يك قهرمان با سابقه ي انقلابي بس درخشان از مبارزه كنار بكشد، به دنبال زندگي خود برود و به گذشته ي پرافتخارش بنازد. اما او يك چريك واقعي بود. او جمهوري اسلامي را دقيقا مانند رژيم شاه خائن سگ زنجيري امپرياليسم مي دانست و براي ان هويت مستقلي قائل نبود.پس لحظه اي به كنار كشيدن فكر نكرد.او مرگ را به عنوان يك وظيفه قبول كرده بود. در سال ٦٠ به همراه رفيق به خون خفته عبدالرحيم صبوري پس از انتقاد از گذشته ي چفخا با سازمان دادن چريك هاي فدايي خلق.ارتش رهايي بخش خلق هاي ايران قدم در جنگل هاي مازندران گذاشت.اگر رزمندگان  سياهكل ١٤ روز در جنگل هاي گيلان دوام اوردند  رفقاي ارخا ١٤ ماه در جنگل هاي مازندران باقي ماندند.ويژگي اساسي گروه رفيق حرمتي پور  نسبت به رزمندگان سياهكل تحرك بالا بود كه نشان از درس گرفتن رفقا از تجربه ي سياهكل را مي داد.حرمتي پور در فرماندهي خصوصياتي رفيقانه داشت.در ٤ فروردين ٦١ در بهار خلق در چهلمين سالگرد تولدش به همراه يارانش رفقاي به خون خفته اسد رفيعيان، عبدالرسول عابدي، جواد رجبي و حسن عطاريان به محاصره ي دشمن در مي ايد و در يك نبرد نابرابر پس از كشتن عده ي زيادي از عناصر دشمن و از بين بردن اسناد سازماني همگي با انفجار نارنجك هاي شان به شهادت مي رسند و در ارامگاه سيد نظام قائمشهر در يك گور جمعي به خاك سپرده مي شوند.

بدين ترتيب محمد حرمتي پور چريك افسانه اي، مردي كه همه ي زندگي اش را وقف مبارزه با امپرياليسم و سگ هاي زنجيري اش و رهايي پرولتاريا از قيد بندگي و استعمار كرده بود به شهادت رسيد.او هر چه داشت از خودش بود.برخلاف عده اي كه ادعاي ميراث داري و ميراث خواري سازمان را دارند هيچ ادعايي نداشت.

در اين سال ها كه از فقدان او مي گذرد حركت اصيلي كه نشانه ي ادامه يافتن راه او و رفيق صبوري كه راه رفقاي بنيانگذار بود را شاهد نبوديم.هم اكنون مي بينيم عده ي زيادي در شبكه هاي اجتماعي و … دم از دوستي اين رفقا مي زنند اما به نظر مي رسد كمتر اهل عملند.

مورد ديگر كه شاهدش بوده ايم استفاده ي مغشوش از نام و تصاوير اين رفقا توسط گروه هايي است كه ميانه ي خوشي با انها نداشته اند.به عنوان مثال در چهلمين سالگرد حماسه ي سياهكل در تورنتوي كانادا در كمال تعجب مي بينيم كه گروه چفخا از تصوير رفيق به خون خفته محمد حرمتي پور استفاده كرده، در حاليكه هنوزم كه هنوز هست نام رفيق حرمتي پور و رفيق صبوري و يارانشان در هيچ يك از ليست هاي شهداي چفخا نيامده.

هر سال كه مطالبي توسط رفقا در نكوداشت رزمندگان ٤ فروردين انتشار مي يابد ضمن اينكه باعث خوشحالي است و بايد از ان بياموزيم ازاينكه سالي ديگر در بي عملي صرف به سر برده ايم و در همان نقطه ايستاده ايم كه قبلا بوديم بايد به خود اييم.
دوستداران رفقا حرمتي پور، صبوري و چريك ها بايد ظرف خود را مشخص كنند و ان اين است كه در چه سطحي به رفقاي پيشتاز خلق و راهشان علاقمندند.

عالي ترين مرتبه ي علاقه به اين رفقا و راهشان از ان كساني است كه حاضرند براي ادامه يافتن راه اين رفقا جانفشاني كنند.نزديكترين افراد به حرمتي پور و صبوري و چريك ها اينانند.

در مرتبه ي بعد افرادي  هستند كه مي خواهند به اشكال مختلف ياد اين عزيزان را زنده نگه دارند تا مشوق ايندگان براي نضج گرفتن دوباره ي جنبش باشد. اين عده از رفقا بايد به دقت ظرف خود را مشخص كنند و مجاز به استفاده از نام چريك فدايي خلق نيستند، اگر چه كارشان بسيار باارزش است.

عده اي هم هستند كه نه از روي اعتقاد بلكه از روي تفنن و براي ابراز وجود دم از رفقا و راهشان مي زنند كه وجود اين عده هيچوقت منشاء اثري مثبت نبوده است.

فرمانده ي چريك ها  در تمام تاريخ پرافتخار ان در درجه ي اول خود، خطر كرده است و دوشادوش ساير رفقا جنگيده است.اين ويژگي برجسته چريك فدايي خلق است.هيچ كس حق ندارد بواسطه ي انكه برادر يا خواهر يا … چريك بزرگي بوده خود را تافته ي جدا بافته بداند يا اينكه به سوابق سياسي خود در سال هاي دور بنازد.

با چند مقاله در طول سال و چند سخنراني در پالتاك نمي توان چريك فدايي خلق بود.

مگر اينكه ظرف جديدي براي خود تعريف كرد و چهره ي يك منتقد سياسي را گرفت.

حرمتي پور فرصت مغتنمي بود كه از دست رفت، اي كاش همانطور كه بعد مسعود و پويان ، مسعود ها و پويان هاي ديگر جاي خالي اين رفقا را پر كردند ، حرمتي پور ها و صبوري هاي ديگر جاي خالي رفقاي به خون خفته ١٣ اسفند ٦٠ و ٤ فروردين ٦١ را پر مي كردند.

بياييم فقط دوستدار حرمتي پور و صبوري و … نمانيم.بياييم حرمتي پور و صبوري ديگري باشيم.يعني علاقمندترين به اين رفقا.
بدون شك رفيق حرمتي پور و رفقاي شهيد ٤ فروردين لحظه اي را تصور مي كردند كه رفقايي ديگر اسلحه ي بر زمين مانده ي انها را بردارند و راهشان را ادامه دهند.حرمتي پور چقدر اين رفقاي ناديده اش را دوست مي داشت!

حرمتي پور رفت. او وظيفه اش را در مقابل تاريخ انجام داد.با ٤ رفيق دوست داشتني اش جاودانه شد.انهم در چه روزي! در چهلمين سالگرد تولد.تولدش را با خونش جشن گرفت.

بر ماست كه به راه او فكر كنيم و اگر لياقت داشتيم چون او پل هاي پشت سر را خراب كنيم و قدم در راه بي برگشت بگذاريم.
نمي توان ادعاي دوستي حرمتي پور و يارانش را داشت و با صاحبان زور و سرمايه  دوستي و همكاري كرد.نمي توان ادعاي دوستي حرمتي پور و يارانش را داشت و در مقابل كژي ها سكوت كرد و هيچ نگفت. نمي توان ادعاي دوستي نزديك حرمتي پور و يارانش را داشت اگر ارزوي شهادت در راه ايشان را نداشت.

يادشان همواره ياد و راهشان پررهرو باد.
  .
٣ فروردين ٩٤.

از سایت تریبون شما

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر