۱۳۹۴ آبان ۶, چهارشنبه

صبا راهی: خون را به جوش میآورد اما مقاومت جوان فلسطینی ...





خون را به جوش میآورد اما مقاومت جوان بذرشقایق است در دلها!

صبا راهی


نه با قنداق تفنگ با لوله تفنگ به پهلوهای جوان میزنند. اینها تروریست های صهیونیست هستند، از همان نوع تروریست های آمریکایی که داعش و حزب اله و اخوان المسلمین و القاعده و طالبان را آموزش داده اند تا آزادیخواهان و حق طلبان را سرکوب کنند. 

گفته میشود که جوان مورد حمله سربازان صهیونیستی اشتباهی " دستگیر" شده. دستگیر که چه عرض کنم شکنجه میشود آنهم نه توسط یک نفر بلکه توسط چندین راس گرگ درنده صهیونیستی!
فرض که این جوان به سربازان اشغالگر سرزمین فلسطین ها سنگ پرتاب کرده باشد، اصلا آنها را کشته باشد، راحت تر از این، شما اگر کسی خانه و کاشانه تان را اشغال کند و روز و شب هم دسته دسته جوانان را بکشد نوازشش میکنید؟ یا تکه تکه اش میکنید؟ حالا ببینید این ها این جوان را دقیقا مثل گرگ ها که در خانواده حیوانات رذل ترین هستند جوان را چطور مورد حمله قرار میدهند.

دنیا را یک عده قلدر، دزد، آدم کُش های حرفه ای برای سودجوی هر بیشتر می چرخاند! چرخ های آنها هم موساد و سی آی ای و ساواما و غیره است که توسط مزدورانی که در این فیلم مشاهده میکنید گردانده میشود! این مزدوران متعلق به یک سرزمین خاص نیستند، در ایران "حزب الهی سپاه" به سرگردگی آدم کُشی به نام خامنه ای و رفسنجانی و سایر جانیان اینکار را میکند در فسطین اشغالی به سرکردگی تروریست پیشه ای به اسم نتانیاهو سربازان صهیونیست و گرگهای موساد آدم کُش پرور اینکار را میکنند. 

تا وقتی که سرمایه داری خونخوار براه است این بساط ادامه دارد. تنها با نابودی سرمایه داری و تمام دستگاه های سرکوبگر آن و تمام آدم کُش های آن و بر پایی یک جامعه عاری از سود و رقابت است که دیگر کسی مثل شارون و دار و دسته ای تروریست پیشه اش هوس نمیکنند یک روز جمعه از خواب بیدار شوند ودر دیر یاسین با کشتن 250 نفر زن و مرد و کودک فلسطینی که بسیاری از آنها را زنده زنده در چاه انداختن پرچم صهیونیستی اسرائیل را بلند کنند. 

همان کاری که در ایران خمینی و دار و دسته آدم کُش آن با قتل عام زندانیان سیاسی در دهه شصت و سرکوب خلق کُرد پرچم سرمایه داری اسلامی نوکر امپریالیسم را بلند کردند.

اما یک نکته اساسی در این فیلم که قابل ستایش است مقاومت جوان فلسطینی بی دفاع است که مزدوران صهیونیست نمی توانند او را از روی زمین بلند کنند!


بیست و هشتم اکتبر دوهزار و پنج / پنجم آبان هزار و سیصد و نود و چهار




۱۳۹۴ آبان ۱, جمعه

در يادمان ٤ فروردين و به خون نشستن جنگل خي پوست شيرگاه – محمد کامیابی




در يادمان ٤ فروردين و به خون نشستن جنگل خي پوست شيرگاه – محمد کامیابی


٤ فروردين از غمناك ترين روزها براي خلق محروم ما هست.روزي كه دژخيمان رژيم خونخوار جمهوري اسلامي در يك نبرد نابرابر خون بهترين فرزندان خلقمان را بر زمين ريختند و جنگل خي پوست به خون نشست.روز شهادت رفقا محمد حرمتي پور،اسد رفيعيان، عبدالرسول عابدي،جواد رجبي و حسن عطاريان .

شهادت اين رفقا ضربه اي سخت بر جنبش وارد كرد و سختي اين ضربه وقتي بيشتر احساس مي شود و جانكاه تر مي نمايد كه ما جانشينان شايسته اي براي اين رفقا نداشته ايم.

سخن بيشتر درباره ي رهبري چريك هاست.اگر ما در تاريخ پرافتخار چريك هاي فدايي خلق پويان ها، احمدزاده ها، مفتاحي ها، جزني ها، حميد اشرف ها و … را از دست داديم بعدها امثال حرمتي پورها و صبوري ها را داشتيم كه به بهترين شكل راه اين رفقا را ادامه دادند اما هم اكنون بيش از سي سال است كه ان همه جانبازي و فداكاري جايش را به تحولات خردي داده و مدعيان رهبري چريك ها نقشي بجز نقد وقايع داخل انهم نقدي غير پويا ندارند و در نهايت بحث هايشان حكايت تكراري اين است كه رفيق به خون خفته بيژن جزني جزو بنيانگذاران سازمان بوده يا نه؟! در حاليكه كه رفيق حميد اشرف در جمع بندي سه ساله بطور واضح در اين مورد نظر داده است.

انگار وظيفه اي بجز اين ندارند.در عالم خيال هنوز خود را چريك مي دانند.در حاليكه بجاي اينكه به مثابه ي يك كمونيست واقعي پيشرو، هدايت فعاليت هاي مردمي را برعهده بگيرند، دنباله رو مردم شده اند.  به هر مخالفتي با نظر خود هم برچسب نخ نما شده ي مامور جمهوري اسلامي و  وزارت اطلاعات  مي زنند ، چه اسان ترين راه حل يك مساله، پاك كردن صورت مساله است.

از ٤ فروردين گفتيم و از رفيق حرمتي پور.يك چريك واقعي.در نهايت سادگي.بدون اينكه بخواهد خود را مطرح كند.ياور خلق فلسطين و ظفار.ياور خلق كرد عراق.برايش اصلا مهم نبود در سازمان چه رده اي داشته باشد.از او به عنوان رفيق كبير نام مي برند حال انكه خود او با چنين القابي سخت مخالف بود.اصلا مگر رفيق بزرگ و كوچك هم داريم؟!

او يك چريك واقعي بود و چريك ماند.نقش فرماندهي اش هرگز باعث نشد از نبرد و رويارويي مستقيم با دشمن و شركت در عمليات دست بكشد.هرگز به كيش شخصيت معتقد نبود.

او بزرگترين فرزند خانواده اي پرجمعيت در شهرستان بابل بود كه در كودكي و نوجواني طعم محروميت را چشيده بود و بعدها هرگز به طبقه ي خود پشت نكرد.

در بهمن ماه سال ٤٨ ازدواج كرد و چندي بعد صاحب فرزند شد.اما زندگي خانوادگي مانع رفتنش به راهي كه بدان عشق مي ورزيد نشد.غرش گلوله ها در سياهكل او را به راه بي برگشت برد.

ابتدا با واسطه ي رفيق به خون خفته عبدالرحيم ( عزالدين) صبوري با سازمان در ارتباط بود.پس از دستگيري رفيق صبوري ارتباطش قطع مي شود.به همراه رفيق به خون خفته عباس كابلي تيم هايي را در قائمشهر و بابلسر سازماندهي مي كنند. عمليات انفجار كازينوي بابلسر توسط اين گروه انجام مي شود.

در بهار ٥٢ به عشق خود يعني ارتباط گيري مجدد با سازمان مي رسد و به ديدار رفيق به خون خفته حسن نوروزي مي رود.

در شهريور ٥٢ در حماسه اي كم نظير محاصره ي ساواك رژيم شاه خائن در ابادان را مي شكند و موفق به فرار مي شود.در هدايت فعاليت هاي بخش خارج از كشور سازمان نقش رهبري دارد.همراه خلق كرد عراق و ظفار و فلسطين مي جنگند.همه از او به نيكي ياد كردند.از عرفات گرفته تا جلال طالباني.روزنامه ها در تير ماه سال ٥٥ خبر از شهادت او در خانه ي تيمي رفيق به خون خفته حميد اشرف مي دهند. خبري كه چندي بعد تكذيب مي شود.

حرمتي پور به راحتي مي توانست در سال ٥٧ به عنوان يك قهرمان با سابقه ي انقلابي بس درخشان از مبارزه كنار بكشد، به دنبال زندگي خود برود و به گذشته ي پرافتخارش بنازد. اما او يك چريك واقعي بود. او جمهوري اسلامي را دقيقا مانند رژيم شاه خائن سگ زنجيري امپرياليسم مي دانست و براي ان هويت مستقلي قائل نبود.پس لحظه اي به كنار كشيدن فكر نكرد.او مرگ را به عنوان يك وظيفه قبول كرده بود. در سال ٦٠ به همراه رفيق به خون خفته عبدالرحيم صبوري پس از انتقاد از گذشته ي چفخا با سازمان دادن چريك هاي فدايي خلق.ارتش رهايي بخش خلق هاي ايران قدم در جنگل هاي مازندران گذاشت.اگر رزمندگان  سياهكل ١٤ روز در جنگل هاي گيلان دوام اوردند  رفقاي ارخا ١٤ ماه در جنگل هاي مازندران باقي ماندند.ويژگي اساسي گروه رفيق حرمتي پور  نسبت به رزمندگان سياهكل تحرك بالا بود كه نشان از درس گرفتن رفقا از تجربه ي سياهكل را مي داد.حرمتي پور در فرماندهي خصوصياتي رفيقانه داشت.در ٤ فروردين ٦١ در بهار خلق در چهلمين سالگرد تولدش به همراه يارانش رفقاي به خون خفته اسد رفيعيان، عبدالرسول عابدي، جواد رجبي و حسن عطاريان به محاصره ي دشمن در مي ايد و در يك نبرد نابرابر پس از كشتن عده ي زيادي از عناصر دشمن و از بين بردن اسناد سازماني همگي با انفجار نارنجك هاي شان به شهادت مي رسند و در ارامگاه سيد نظام قائمشهر در يك گور جمعي به خاك سپرده مي شوند.

بدين ترتيب محمد حرمتي پور چريك افسانه اي، مردي كه همه ي زندگي اش را وقف مبارزه با امپرياليسم و سگ هاي زنجيري اش و رهايي پرولتاريا از قيد بندگي و استعمار كرده بود به شهادت رسيد.او هر چه داشت از خودش بود.برخلاف عده اي كه ادعاي ميراث داري و ميراث خواري سازمان را دارند هيچ ادعايي نداشت.

در اين سال ها كه از فقدان او مي گذرد حركت اصيلي كه نشانه ي ادامه يافتن راه او و رفيق صبوري كه راه رفقاي بنيانگذار بود را شاهد نبوديم.هم اكنون مي بينيم عده ي زيادي در شبكه هاي اجتماعي و … دم از دوستي اين رفقا مي زنند اما به نظر مي رسد كمتر اهل عملند.

مورد ديگر كه شاهدش بوده ايم استفاده ي مغشوش از نام و تصاوير اين رفقا توسط گروه هايي است كه ميانه ي خوشي با انها نداشته اند.به عنوان مثال در چهلمين سالگرد حماسه ي سياهكل در تورنتوي كانادا در كمال تعجب مي بينيم كه گروه چفخا از تصوير رفيق به خون خفته محمد حرمتي پور استفاده كرده، در حاليكه هنوزم كه هنوز هست نام رفيق حرمتي پور و رفيق صبوري و يارانشان در هيچ يك از ليست هاي شهداي چفخا نيامده.

هر سال كه مطالبي توسط رفقا در نكوداشت رزمندگان ٤ فروردين انتشار مي يابد ضمن اينكه باعث خوشحالي است و بايد از ان بياموزيم ازاينكه سالي ديگر در بي عملي صرف به سر برده ايم و در همان نقطه ايستاده ايم كه قبلا بوديم بايد به خود اييم.
دوستداران رفقا حرمتي پور، صبوري و چريك ها بايد ظرف خود را مشخص كنند و ان اين است كه در چه سطحي به رفقاي پيشتاز خلق و راهشان علاقمندند.

عالي ترين مرتبه ي علاقه به اين رفقا و راهشان از ان كساني است كه حاضرند براي ادامه يافتن راه اين رفقا جانفشاني كنند.نزديكترين افراد به حرمتي پور و صبوري و چريك ها اينانند.

در مرتبه ي بعد افرادي  هستند كه مي خواهند به اشكال مختلف ياد اين عزيزان را زنده نگه دارند تا مشوق ايندگان براي نضج گرفتن دوباره ي جنبش باشد. اين عده از رفقا بايد به دقت ظرف خود را مشخص كنند و مجاز به استفاده از نام چريك فدايي خلق نيستند، اگر چه كارشان بسيار باارزش است.

عده اي هم هستند كه نه از روي اعتقاد بلكه از روي تفنن و براي ابراز وجود دم از رفقا و راهشان مي زنند كه وجود اين عده هيچوقت منشاء اثري مثبت نبوده است.

فرمانده ي چريك ها  در تمام تاريخ پرافتخار ان در درجه ي اول خود، خطر كرده است و دوشادوش ساير رفقا جنگيده است.اين ويژگي برجسته چريك فدايي خلق است.هيچ كس حق ندارد بواسطه ي انكه برادر يا خواهر يا … چريك بزرگي بوده خود را تافته ي جدا بافته بداند يا اينكه به سوابق سياسي خود در سال هاي دور بنازد.

با چند مقاله در طول سال و چند سخنراني در پالتاك نمي توان چريك فدايي خلق بود.

مگر اينكه ظرف جديدي براي خود تعريف كرد و چهره ي يك منتقد سياسي را گرفت.

حرمتي پور فرصت مغتنمي بود كه از دست رفت، اي كاش همانطور كه بعد مسعود و پويان ، مسعود ها و پويان هاي ديگر جاي خالي اين رفقا را پر كردند ، حرمتي پور ها و صبوري هاي ديگر جاي خالي رفقاي به خون خفته ١٣ اسفند ٦٠ و ٤ فروردين ٦١ را پر مي كردند.

بياييم فقط دوستدار حرمتي پور و صبوري و … نمانيم.بياييم حرمتي پور و صبوري ديگري باشيم.يعني علاقمندترين به اين رفقا.
بدون شك رفيق حرمتي پور و رفقاي شهيد ٤ فروردين لحظه اي را تصور مي كردند كه رفقايي ديگر اسلحه ي بر زمين مانده ي انها را بردارند و راهشان را ادامه دهند.حرمتي پور چقدر اين رفقاي ناديده اش را دوست مي داشت!

حرمتي پور رفت. او وظيفه اش را در مقابل تاريخ انجام داد.با ٤ رفيق دوست داشتني اش جاودانه شد.انهم در چه روزي! در چهلمين سالگرد تولد.تولدش را با خونش جشن گرفت.

بر ماست كه به راه او فكر كنيم و اگر لياقت داشتيم چون او پل هاي پشت سر را خراب كنيم و قدم در راه بي برگشت بگذاريم.
نمي توان ادعاي دوستي حرمتي پور و يارانش را داشت و با صاحبان زور و سرمايه  دوستي و همكاري كرد.نمي توان ادعاي دوستي حرمتي پور و يارانش را داشت و در مقابل كژي ها سكوت كرد و هيچ نگفت. نمي توان ادعاي دوستي نزديك حرمتي پور و يارانش را داشت اگر ارزوي شهادت در راه ايشان را نداشت.

يادشان همواره ياد و راهشان پررهرو باد.
  .
٣ فروردين ٩٤.

از سایت تریبون شما

۱۳۹۴ مهر ۲۷, دوشنبه

هاشمی رفسنجانی قاتل کارگران: آهای نفس کِش



هاشمی رفسنجانی قاتل کارگران: آهای نفس کِش

صبا راهی 

در تاریخ ۱۸ مهر ۱۳۹۴ مجمع تشخیص مصلحت نظامِ نوکر امپریالیسم و دزد دسترنج کارگرها به ریاست سر دسته دزدها هاشمی رفسنجانی قاتل طبقه کارگر تصویب کرد:
" دارایی‌های مسئولان محرمانه است.بر اساس ماده ۵ طرح رسیدگی به دارایی مقامات، مسؤولان و کارگزاران جمهوری اسلامی ایران.
فهرست دارایی‌های افراد مشمول و نیز اسناد و اطلاعات مربوط به آن به جز در مواردی که در این قانون و  آیین‌نامه ذیل آن تعیین شده است، محرمانه بوده و هر یک از مسئولان و کارکنان که حسب وظیفه مأمور تهیه، ثبت، ضبط  حفظ فهرست دارایی‌های افراد مشمول یا اسناد و اطلاعات مرتبط با آن، موضوع این قانون باشند و یا بر حسب وظیفه اسناد مذکور در اختیار آنان قرار گیرد، اگر عالماً عامداً مرتکب افشاء یا انتشار مندرجات این اسناد شو ند و یا خارج از حدود وظایف اداری در اختیار دیگران قرار دهند یا به هر نحوی دیگران را از مفاد آنها مطلع سازند، به یکی از مجازات‌های درجه ۶ مقرر در ماده ۱۹ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ محکوم خواهند شد. همین مجازات در مورد کسانی نیز مقرر است که با علم و اطلاع مبادرت به افشاء، چاپ و یا انتشار اطلاعات مزبور نموده و یا موجبات افشاء، چاپ و یا انتشار آنها را فراهم نمایند"


دارابی چیست؟ آیا خدای ذورغینی که ستمگران برای ترساندن ستمدیدگان ساخته اند از آن بالا کُپه کُپه میریزد و افراد بخصوصی آنرا جمع میکنند؟ البته جان دی راکفلر سر دسته ستمگران دنیا گفته است که "خدا" پول را به او داده است!  آیا کارگر و زحمتکش میتواند دارایی داشته باشد؟ وقتی میگوییم دارایی یعنی چندین چاه نفت، چند پارچه آبادی و چند برج و چند کارخانه و چند خانه مجلل در اروپا و یک یا دو جزیره در آبهای فلان جا و باغ های پسته و خلاصه اینها دارایی هایی است که کارگر و زحمتکش هرگز نه دارای آنها است نه هرگز به فکر داشتن آنها است. برای اینکه کارگر و زحمتکش میداند که دارایی های اینچنینی هرگز از راه عرق جبین ریحتن بدست نمی آید مگر مکیدن خون ستمدیدگان!

اصلا چرا دارایی باید محرمانه باشد؟ آیا اینها از بانک های امپریالیستها میترسند؟ که اگر بقول معروف تقی به توقی خورد اموالشان مصادره بانکهای دزدهای جهانی شود؟ مگر بانک های امپریالیستها دارایی های شاه قاتل را به مردم ایران برگرداندند؟ به مردم منظور کارگران و زحمتکشان است نه مفت خورهای زالو و یا دولت دست ساز خودشان رژیم اسلامی که اگر اینکار را هم بکنند باز هم سودش به جیب خود خونخواران جهانی و داخلی مثل رفسنجانی که هزار بار باید گیوتین گردن آن کارگر کُش را بزند میرود و نه توده های ستمدیده.

حدود بیست و پنج سال پیش وقتی مردم در کوچه و بازار بلند بلند میگفتند از دزدهای رفسنجانی و سایر اوباش دولت اسلامی حرف میزدند، دولت وقت که همین رفسنجانی قاتل کارگران رئیس دزدها بود قانونی را تصویب کرد که هرکس به سردمداران حکومت توهین کند یا نسبت های "ناروا" بدهد تا سه سال حبس خواهد کشید.

البته در کتاب " قانون"دیکتاتوری عریان از قبیل دیکتاتوری رژیم اسلامی که تا زیر دماغش در ماتخت امپریالیسم است از این بندها و تبصره ها زیاد است. علت آن هم بسیار واضح است. این قاتلان کارگران از اربابان جهانی خود نمیترسند، چرا بترسند؟ اربابان جهانی اینها یکی مثل شاه نوکر دست به سینه اشان را از مهلکه مرگ نجات میدهند و میگذارند که با سرطان خونش به درک واصل شود و یکی را هم مثل صدام حسین چون ممکن بود که زبان باز کند و بگوید که از کجا دستور میگرفته که مخالفان را سر به نیست کند و یا چشم و دست و پا بسته از بالای پشت بام به زمین پرتاب کند، یا که چطور دستور گرفته که با رژیم ضد کارگری اسلامی در ایران وارد جنگ شود و خیلی موضوعات دیگر. و یا حتی بن لادن که زمین و زمان را زیر و رو کردند تا او را بکشند، برای اینکه آن نوکرشان نیز زبان باز نکند. 

هاشمی رفسنحانی قاتل کارگران، در حال آماده کردن دولت حسن روحانی( فریدون) برای سرکوب های بیشتر اعتراضات کارگران و زحمتکشان است. ٩٠٠ اعدام برای دولت حسن روحانی افت دارد، همانطور که پیشینه آدم کُشی او حکایت میکند هزاران هزار را باید کُشتار کند، البته با کمک جاده صاف های جنایتکاری چون حسین کمالی، همان توده ای منفوری که خوش خدمتی اش به سرمایه داری را در دوره رفسنحانی قاتل با ممنوع کردن هر گونه اعتصاب و اعتراض کارگری به بهانه معلوم الحال " همسویی با دشمن" به نمایش گذاشت.

اما مردم ایران نباید اجازه دهند که جانیانی چون خامنه ای، رفسنجانی، احمدی نژاد و روحانی و میرحسین و کروبی و مسگر آبادی و ... جان سالم از ایران بدر ببرند. نه آنها و نه خانواده های مفت خور آنها که با مکیدن خون کارگران و زحمتکشان و تمام کودکانی که در ایران به جای تحصیل گدایی میکنند، مواد مخدر میفروشند و معتادند، تن فروشی میکنند، و با مرگ های زودرس زندگی سیاه خود را به پایان میرسانند.

بگذار بگویند که ما مخالف اعدامیم! این قلم هم مخالف اعدام است. اعدام برای این جانیان بسیار باشکوه است!  مردم ستمدیده جان به لب آمده این جانیان را اعدام نمیکنند! آنها را تکه تکه میکنند! 

کسانی که اول انقلاب را بیاد دارند باید خوب بخاطر بیاورند که در میدان ژاله ( میدان شهدا) مردم نصیری رئیس ساواک را داشتند تکه تکه میکردند، برخی ها میگفتند این بدلش هست خودش نیست، خودش را پیدا کنیم، که در همین اثنا که " امدادهای غیبی" با کمک توده ای های منفور و اکثریتی های منفورتر او را از دست مردم نجات داد و او را با مرگی راحت به درک واصلش کردند.

خانواده های این قاتلان کارگران اگر با چپاولگری و جنایات پدرانشان سر سوزن مخالفتی داشته باشند خود را از سر سفره آنان کنار میکشند! اما کسی که پول پدر را میخواهد و برایش فرقی نمیکند که نانش را در خون کارگران و زحمتکشان و محرومان و زنان آزادیخواه آن مملکت میزند و کوفت میکند باید بداند که همان سرنوشتی در انتضار اوست که در انتظار " پدر دزد و قاتل کارگران" ش میباشد.
گردن رفسنجانی قاتل کارگران و زحمتکشان و محرومان چندین بار گیوتین لازم دارد. نه نمیشود! باور کنید نمیشود با یک قلب هم ستمگر را دوست داشت و هم ستمدیده را! کسی که این چنین احساسی را بیان میکند اگر نادان و خام نباشد بی شک دورغ میگوید و ریا در سر دارد و از منافع بورژوازی کارگر کُش دفاع میکند.

مگر میشود قاتلان کودکان کارتون خوابی که در زمستان از سوز سرما به آرامی می میرند را دوست داشت؟ مگر میشود نوکران امپریالیسم را دوست داشت؟ قاتلان شکم های گرسنه، قاتلان کودکان کار، قاتلان کارگران و زحمتکشان، قاتلان زندانیان سیاسی را در هر سنی که هستند هیچ مجازاتی جز مرگ شایسته آنان و خانواده های مفت خور و انگل شان نیست!

٢٨ مهر ١٣٩٤ / ١٩ اکتبر ٢٠١٥