۱۳۹۴ خرداد ۱۰, یکشنبه

عدم جذب نیروی جوان یا علل ریزش نیروهای پرتجربه؟ در برخورد به یک پاسخ! صبا راهی

عدم جذب نیروی جوان یا علل ریزش نیروهای پرتجربه؟
در برخورد به یک پاسخ!

صبا راهی

بیش از سه دهه از روی کار آمدن رژیم گرگ منش اسلامی که امپریالیستهای جنایتزا برای ما "انتخاب"کردند میگذرد! تاریخ روزانه این سه دهه با نسل کُشی شروع شد، نسلی که تبلور آگاهی بود، نسلی که  مسئولیت انقلابی را بردوش کشیده بود، نسلی که برای رسیدن به آزادی و مستقل شدن از یوغ سلطه امپریالیسم از حانش مایه گذاشته بود. به واقع خمینی خونخوار و دار و دسته آدم کَش آن توانستند جانشین خلفی برای شاه جلاد و شعبان بی مخ های او باشند و در نوکری تمام عیار برای سرمایه داری جهانی سنگ تمام بگذارند!

خمینی و شعارهای "من دست کارگر را می بوسم /  مرگ بر استکبار جهانی" او فریبی ماکیاولیستی بود تا بتواند به این وسیله خود را که امپریالیستها بر مسند قدرتش نشانده بودند ضدامپریالیسم نشان دهد تا به این وسیله بتواند شیره جان کارگران و زحمتکشان و فرزندان آنان را برای پاسداری از سود سرمایه داران داخلی و جهانی بیشتر بمکد. در این راستا دیگر مزدوران امپریالیسم که در لباس چپ در سازمان پرافتخار چریکهای فدایی خلق ایران نفوذ کرده بودند همگام با خمینی جلاد، ترویج دهنده یاوه گویی های او شده و بازوی سرکوب آن گشتند! نیروهایی منفوری مانند فرخ نگهدار، جانی تبهکاری که همچنان در خدمت وزارت اطلاعات رژیم اسلامی وابسته به امپریالیسم پادویی میکند – تهیه و پخش اطلاعات گمراه کننده و دورغ سازی علیه نیروهای انقلابی در جهت براه انداختن جنگ روانی بر علیه دشمنان رژیم، و  نیز حزب توده خائن به کارگران ایران که در خیانت به کارگران ایران از هیچ خوش خدمتی به رژیم اسلامی ضدکارگر دریغ نکرد! این دو باند فرخ نگهدار جانی و حزب توده در لو دادن نیروهای انقلابی و بردن آنها به مسلخ خمینی جلاد همان اندازه دستانشان خونین است که میرحسین موسوی و احمدی نژاد و خلخالی و سایر آدم کشان رژیم! در نتیجه کشت و کشتار رژیم و همکاری بیدریغ دو سازمان مذکور با وزارت اطلاعات آن بسیاری از نیروهای انقلابی ضد هر دو رژیم شاه و ملا  که جان سالم بدر بردند یا در ایران در کنج عزلت ماندند و یا به خارج از کشور پناه آوردند! برخی در خارج به راحتی در سرمایه داری حل شدند و برخی دیگر حکایت ها بر آنان رفت و آنان نیز گوشه عزلت گزیدند، چرا؟

طبق ذات و ماهیت سیاسی رژیم های دست نشانده امپریالیستها، پس از انقلاب شکوهمند ٥۷  وزارت اطلاعات رژیم اسلامی در ایران نیز مانند هر کشور دیگری که انقلاب شان توسط امپریالیستها ربوده میشود و نیروهای مخالف را شناسایی و نابود میکنند، به کشتار هزاران هزار زندانیان سیاسی دهه شصت در داخل روی آورد و به ترور های وحشیانه خارج از کشور را نه در کشورهای غربی دست زد. که ددمنشانه ترین آن ترور فرویدن فرخزاد بود.

در همین جا لازم است برخورد شدید به قلم هایی بشود که با مقایسه غلط رژیم شاه قاتل و رژیم خمینی جلاد، رژیم خمینی را خونخوارتر ارزیابی میکنند! ضمن اینکه اساسا این گونه مقایسه ها بدون در نظر گرفتن مناسبات اجتماعی – سیاسی و رویدادهای مهم تاریخی آن از جمله انقلاب مردمی در جامعه اشتباه است، قلم هایی که چنین اشتباه بارزی را مرتکب میشوند احتمالا این نکته را در نظر نمیگیرند که رژیم حاصر سوار بر موج انقلاب مردمی یی شده بود که در ابتدای راه توسط امپریالیستها ربوده شده بود. و بنا بر خصلت و ماهیت رژیم اسلامی وابسته به امپریالیسم مانند سایر کشورهای دارای رژیم های دست نشانده، وزارت اطلاعات آن مامور بود که نیروهای مخالف و منتقدین رژیم خمینی را در خارج از کشور نیز ترور و سر به نیست کند. این گونه قلم ها اگر چه خود بر این باور درست هستند که رژیم اسلامی دست مایه کنفرانس گوادالوپ است؛ اما با ارزیابی های غلط احساسی دو رژیم را از نظر جنایت باری با هم مقایسه میکنند! آنچه مسلم است این است که این دو رژیم، شاه و خمینی،  هر دو توسط امپریالیستها در ایران به قدرت نشانده شدند و فراموش میکنند که وزارت اطلاعات رژیم شاه قاتل ( ساواک ) نیز از ترور منتقدینش با وجود اینکه انقلاب مردمی صورت نگرفته بود کوتاهی نکرد! حتی حمله چماقداران و آدم کُش های ساواک به تظاهرات ضد شاه در کشور آلمان که یک دانشجوی آلمانی مخالف شاه نیز به قتل رسید را در صفحات ننگین تاریخش بجا گذاشت. برای اطلاعات بیشتر به لینک ساواک شاهنشانی در خارج از ایران  - در پایین این نوشته مراجعه شود.

پس از انقلاب در خارج از کشور  اما باز هم برخی از سازمانهای انقلابی ضدامپریالیستی به دلیل مستعد بودن دست به دامن امپریالیستها شدند، مانند تشکیلات عباس توکل و پروژه ننگنین شهرزاد نیوز آن، و پس از آن نشستن آنها در کنار فرخ نگهدار جنایتکار حامی رژیم اسلامی گرگ منش در شبکه مغزشوئی و  ضدکارگری بی بی سی، برپاکردن "تریبونال ضدکارگری دادخواهی از دادگاه های امپریالیستی" و...

برخی از نیروهای ضدامپریالیستی هم که پرچم رادیکال را در دست دارند همچنان شعار (تنها شعار) مبارزه مسلحانه را ترویج اما عملا در بی عملی دست و پا میزنند. این قلم با ترویج همین نوع مبارزه هم موافق است و از آن حمایت میکند. اما آیا باید به همین ترویج شعار بسنده کرد؟ سوال اساسی این است چرا یک تشکل رادیکال به این روز افتاده است؟ تشکیلاتی که رهبران آن چه در گذشته و چه در حال هرگز به دامن امپریالیسم و رژیم های نوکر آن در نغلطیدند. به راستی اشکال کار کجاست که به عوض اینکه به همراهی نیروهای باتجربه تشکیلاتی قوی تر داشته باشند ریزش نیروهای آن آنچنان زیاد بوده است که بی اختیار علامت سوال بزرگی در ذهن ایجاد میکند. تشکیلاتی که قادر به جذب نیروی جوان نیست!  قیل از پرداختن به این سوال باید بگویم که این تشکیلات، تشکیلات رفیق اشرف دهقانی میباشد که در تاریخ مبارزاتی خود اسطوره مقاومت و سازش ناپذیری با دشمنان خلق شد.

جذب نیرو در چه شرایطی و به چه منظوری؟

بسیار واضح است که در کمال تاسف هیچ تشکیلاتی در دنیا در حال حاضر مبارزه مسلحانه را در دستور کار عملی خود ندارد! چرایی آن صدها دلیل دارد اما این قلم به یکی از آنها بسنده میکند، باید چه گوارا بود، مانند چه گوارا فکر کرد و عمل کرد تا بتوان مبارزه قهرآمیز را به پیش برد! چرا چه گوارا؟ در سطور آخر!

 اما تشکل هایی مانند تشکیلات رفیق اشرف دهقانی که کار عملی نمیکند، و قاعدتأ از نظر رعایت اصول امنیتی کار آن سهل تر است، پس چطور است که نیروی جوان جذب نمیکند؟

در مراسم امسال بزرگداشت رستاخیز سیاهکل در سوئد یکی از شرکت کنندگان از رفیق سخنران چنگیز قبادی فر دو سوال پرسید که یکی از آنها این بود، چرا تشکیلات رفیق اشرف دهقانی در خارج از کشور نمی تواند نیرو جذب کند؟ این سوالات و پاسخ به آنها در گزارش آن مراسم یا در پایان متن سخنرانی رفیق سخنران درج نشد و تنها به این اکتفا شد که سوالاتی مطرح شد و پاسخ های درستی هم به سوالات داده شد!
اگر چه رفیق سخنران در مراسم بدرستی به بخشی از این پرسش پاسخ میداد، بطور مثال: نقل به مضمون، جدای پناهندگان محترم، رژیم انواع و اقسام جاسوس ها، و خادمینش را چه از طریق بورسیه بگیرها چه طرق دیگر در خارج از ایران روان کرده است و با این وصف جذب نیرویی که در خدمت رژیم نباشد مشکل است. تاکید میشود که نقل به مضمون است.

جدای اینکه هر پناهنده ای هم پناهنده محترم نیست! بودند و هستند پناهندگانی که جاسوس های رژیم برای نفوذ در تشکل های خارج از کشوری بودند و هستند.

اما تشکیلاتی که مبارزه قهرآمیز را عملا به پیش نمیرد و  فعالیت سیاسی آ« مانند سایر تشکلات در حد پیکت گذاشتن و تظاهرات و نوشتن مقالات و افشاگری، و نشر نشریات و اعلامیه ها است طبیعتا جذب نیرویش آسان تر از زمانی ست که کار عملی را به پیش میبرد. توجه داشته باشید که این به معنای بی در و پیکری یک سازمان سیاسی نیست، سخت گیری ها و مراقبت های سفت و سخت لازمه ادامه حیات هر تشکل کمونیستی می باشد. ولی یکی از سوال های درست این است که خود این تشکیلات در درون خودش چقدر نیرو بوجود آورده است؟

در مجموع بطور مثال: "به رفیقی تلفن میزنی که امروز فلان مهره رژیم سخنرانی دارد میرویم افشاگری کنیم بیا، میگوید ماست و شیر و ... خریدم خراب میشود باید ببرم خانه... مراسمی دیگر عروسی دوستم است... مراسمی دیگر، رفیق کار میکنم نمی تونم بیام... مراسمی دیگر، بچه م اسهال شده... مراسمی دیگر شوهرم مریض است... رفقا بعد از مراسم بمانید کمی جمع بندی کنیم و گپی بزنیم، من باید برم برای حیوان دخترم غذا بخرم، من باید حیوان بچه ام را به دکتر ببرم، بابا ما زن و بچه داریم بیکار که نیستیم، بیا تظاهرات، من در کنار نیروهای راست قرار نمیگیرم، پرچم خودتو بگیر از اونا فاصله بگیر، نه نمیام، بیا تظاهرات، برام مهمون اومده، خب مهمونتم بیار، آخه..." و این متاسفانه لیست سریالی ست بی پایان.

چقدر از این بهانه ها داشتیم و آوردیم وقتی که باید منسجم و بی شمار در تظاهرات ها و مراسم ها بر علیه رژیم حیوان صفت اسلامی شرکت میکردیم؟ وقتی هم که اسم کمونیسم میاید یکی از یکی کمونیست تر و تئوری دان تر و تعاریف فهم تر خود را شده که کوچکترین انتقاد هم به آنها برخور میخورد!

اساسا وقتی یک تشکل سیاسی پرچمدار مبارزه قهرآمیز شد آیا عاشق شدن و فرزند دار شدن و دوستدار حیوانات شدن و سیر و سیاحت را در دستور کال سازمانی خود قرار میدهد؟ یا آموزش و تعلیم کادرها و اعضا و هوادارانی که بدون هیچ اما و اگری آماده پیش بردن امر انقلابی خود باشند؟

اساسا وقتی یک تشکلی خود را ادامه دهنده راه پرافتخار رفیق مسعود احمدزاده قرار میدهد، سازمانی که چریک های فدایی خردسالی را به خود ندید که چگونه در دامن رفیق مادر شایگان و سایر رفقا در سازمان آموزش داده شدند که امروز امر تهیه غذای حیوانِ فرزندان شان مهم تر از امر جمع بندی موضوعات سیاسی میشود؟ و همین شیفته گان اخلاقیات بورژوازی فاسد میشوند تهمت زن به منتقدین شان! چطور است که تشکیلات رفیق اشرف دهقانی این آموزش ها را در دستور سازمانی خود ندارد؟ چطور است که امروز برخی از نیروها که "جذب" تشکیلات رفیق دهقانی شدند بجای پرداختن به امر آموزش فرزندانشان و اطرافیانشان وقیحانه و بی شرمانه به پخش اتهامات بی پایه مشغولند؟ بجای امر آموزش فرزندانشان در چهارچوب راهی که به آن "ایمان" دارند به ترور شخصیت منتقدین دست میزنند و تشکیلات رفیق اشرف دهقانی بجای نقد و نفی این روابط بی شرمانه سکوت را انتخاب میکند؟

آیا برای گسترش فضای اعتماد و رفاقت رفقای تشکیلات رفیق اشرف دهقانی وظیفه ندارند نسبت به اتهامات اعلام نظر کنند؟

در خارج از کشور بسیار سخت است نیروی جدید یا جوان گرفت، تقریبا غیرممکن است اگر که بخواهید پای بند به اصول سازمانی باشید و رعایت کامل مسایل امنیتی را در نظر داشته باشید. حتی ارتباط ساده اجتماعی به دلیل سیل جاسوس های رنگارنگ رژیم معقول نیست. سوال یا سوالات درست از تشکیلات رفیق اشرف دهقانی این است: چرا اینهمه نیروی با تجربه از تشکیلات شما ریخته شد؟ آیا تهمت زدن یک سنت فدایی است یا ضد سنت های فدایی؟ چرا به با عمل وقیحانه تهمت زدن برخورد نمیکنید؟ چرا سکوت میکنید؟

چرا چه گوارا؟ چه گوارا به مثابه یک کمونیست راستین انقلابی، با داشتن همسر و فرزندان، با وجود تنها بودن اما به راهی که به آن ایمان داشت تک و تنها ادامه داد و در راه همراهان خود را پیدا نمود، و تنها به نوشتن آن شعار در پایین نوشته هایش اکتفا نکرد! اگر مثال از رفقایی همچون مسعود احمدزاده یا بهروز دهقانی یا خشایار سنجری یا کرامت دانشیان یا امیرپرویز پویان و غزال آیتی و لادن و نسترن آل افا و شیرین معاضد و ... نمی آورم برای این است که آنان در هموار ساختن مسیر انقلاب جان های شیرین شان را با عشق به خلق های تحت ستم و رهایی آنان از سلطه امپریالیسم و سگ زنجیری اش شاه قاتل  پیوند زده بودند و هرگز موقعیتی مانند رفیق چه گوارا برایشان پیش نیامد تا باز هم خود را در بوته آزمایش عاشقان خلق های ایران و یا سایر مرزها قرار دهند!


دهم خرداد دوهزار و سیصد و نود و چهار / سی و یکم ماه مه دوهزار و پانزده

ساواک شاهنشانی در خارج از ایران 
رقابت یا رفاقت؟ برخورد نظری یا اتهام زنی؟





۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۹, شنبه

رقابت یا رفاقت؟ برخورد نظری یا اتهام زنی؟ صبا راهی

رقابت یا رفاقت؟ برخورد نظری یا اتهام زنی؟


صبا راهی

چندی پیش در پی اتهام بابک آزاد ( یکی از هواداران تشکیلات رفیق اشرف دهقانی) به رفیق شباهنگ راد در فیس بوک، نامه سرگشاده ای به رفیق اشرف دهقانی نوشتم. متن نامه در پایین این نوشته قابل دسترس میباشد. قبل تر بابک آزاد و سهیلا دهماسی، از تشکیلات رفیق اشرف دهقانی، این قلم را متهم به "رژیمی بودن" نموده بودند. قبل تر از آن رفیق شباهنگ راد را این دو نفر متهم به "رژیمی بودن" کردند، چرا اتهامات از جانب او نفر؟؟؟!!!  تا به امروز نه پاسخی از رفیق اشرف گرفتم و نه بابک آزاد و سهیلا دهماسی از عمل ضدفدائی خود انتقاد کردند و یا اینکه به جنبش کمونیستی "رژیمی بودن اینجانب و رفیق شباهنگ راد" را ثابت کردند!

دنیای خارج از کشوری که ما در آن زندگی میکنیم، اگر، "اگر" در سرمایه داری حل نشده باشیم، بشدت زمخت است و به اندازه کافی شلاق های نژادپرستی اش بر بدن ما "خارجی ها لعنتی" کوبیده میشود، همانطور که صدبرابر آنرا در ایران افغان ها از طرف رژیم گرگ منش اسلامی و سادیستی های نژادپرست در ایران تجربه میکنند، بخصوص که در این غربت تنها هم بوده باشی و مورد هجوم حمله های ستیستماتیک سادیستی اطرافیان نژادپرست نیز قرار داشته باشی!

و وقتی هم به گوشت برسد که کسانی که تا دیروز ترا "رفیق" تو خطاب میکردند به تو اتهام رژیمی بودن میزنند، آنوقت نمک بیشتری بر زخم غربت ت پاشیده می شود! نمکی نه از سوی یک عده بی سر و پای سیاسی همگام امپریالیست، بلکه از جانب کسانی که پرچمدار خط سیاسی یی هستند که هفت سال تمام بر سر آرمانهای والای کمونیستی اش در راه رهایی ستمدیدگان از سلطه امپریالیسم و سگ زنجیری اش شاه جلاد جان های شیرین خود را وثیقه گذاشتند!
حقیقتأ این درست است که امروز شاهد چنین برخوردهای سخیفانه ضد فدائی باشیم؟ آیا جنایتکارانی چون فرخ رژیم نگهدار کم به جنبش فدائی ضربه زدند که امروز کسانی که او را مذمت میکنند به عمل ضد فدائی اتهام زنی روی می آورند؟ به راستی چرا اینان اینکار را میکنند؟

چرا مجدد این چند سطر را می نویسم؟

چندی پیش نامه ای برای تشکیلات رفیق اشرف دهقانی از طریق ایمیل ارسال داشتم. در آن نامه انتقادی رفیقانه از برگزاری مراسم بزرگداشت رستاخیر سیاهکل در سوئد داشتم. تا به امروز نه پاسخی به نامه ام داده شد و نه آن نامه را مثل نامه هایی که در نشریات شان درج میکنند منتشر کردند. اینرا به بی پاسخ گذاشتن نامه ام به رفیق دهقانی اضافه کنید، خب واقعا چه باید کرد؟ باید بی خیال بود؟ مگر حیثیت سیاسی افراد از سر راه آورده شده، مثل همان سیاسی کارهای راست اتهام زن، که رقابت گرایانه امروز میکروفون سخنرانی جلوی دهان شان میگیرند قبل از اینکه الفبای کمونیستی را به اینان بیاموزانند، آیا بنا به باورهای درست سیاسی نباید به این عمل سخیف برخورد کرد؟
چرا اتهام زنی؟

این یک واقعیت است : کسانی که انتقاد میکنند و حقایق را افشا میکنند تنها ترین ها هستند! علتش هم بسیار ساده است چون اکثر آدمها و تشکیلات سیاسی ظرفیت انتقادپذیری ندارند! تنها تشکیلات کمونیستی که ثابت کرد که انتقاد پذیر است و انتقاد و انتقاد از خود را در دستور کار سیاسی اش قرار داده بود سازمان پرافتخار چریکهای فدایی ایران بود! توجه کنید بود! نوارهایی که چند سال پیش از جلسه رفیق کبیر حمید اشرف و رفیق تقی شهرام بجا مانده این ادعا را ثابت میکند. بله بود! اما اکنون متاسفانه پرچمداران رنگارنگ آن سازمان پرافتخار در عمل ثابت کرده اند که هر کس از نظرات غیر کمونیست فدائی آنها و یا راست روی ها و نفوذ تفکر راست در بین آنها انتقاد کند بجای برخورد نظری دست به عمل زشت ضد فدائی میزنند! بچای برخورد نظری میدان رقابت را انتخاب میکنند، طرف را ایزوله میکنند و چه بسا که  او را "دشمن" هم خطاب کنند! ممکن است برخی به درستی بگویند که این قلم در یکی دو مورد غیراصولی انتقاد کرده است ، و این قلم هم در دو نوشته مختلف در این مورد از خود شدیدأ انتقاد نموده است. اما رفیق شباهنگ که قلمش بسیار متین و موقر انتقاد میکند چه؟ چرا به برخورد های نظری او برخورد نمی شود و بجای آن به او  نیز اتهام میزنند؟

پس از اینکه از رفیق اشرف دهقانی و هواداران او که عمل ضد فدایی اتهام زنی را انتخاب کرده اند تا به امروز پاسخی در مورد اتهام زنی به من دریافت نکردم از این رو رو به جنبش کمونیستی می نویسم و رفیق اشرف دهقانی و تشکیلات او که خود را پرچمدار خط پرافتخار فدایی میدانند وظیفه دارند که رو به جنبش و بخصوص برای کارگران و زحمتکشانی که این قلم خود را دلسوز آنان میدانند یا اتهام زنی تان را به من ثابت کنید و یا اینکه از رفتار غیر فدایی خود انتقاد کنید!

از آنجاییکه دو نفر نامبرده عمل زشت اتهام زنی را بکار بردند و به شکل ارتجاعی در گوشی به این عمل ادامه دادند، و بعد آنرا به صحنه فیس بوک نیز کشاندند، و از آنجاییکه رفیق فریبرز سنجری نیز خود در مورد رفیق شباهنگ راد به این قلم گفت، عین جمله " ما نمیگیم میگن رژیمیه"! آیا رفیق سنجری وظیفه نداشت به آنهایی که " میگویند ها را پچ پچ" میکنند انتقاد کند و به آنها درس فدایی های کمونیست را آموزش دهد؟ و آن همه سابقه مبارزاتی درخشان خود را به پای بازی "درگوشی" افراد سیاسی کار نریزد؟ به همین دلیل این قلم مجبور به بردن نام آنها در این نوشته شده است! وقتی که این رفقا هیچکدام مسئولیت پذیر نشدند!  طبیعی است وقتی که کسی عمل سخیفانه اتهام زنی را پیشه سیاسی کاری خود میکند نباید انتظار داشته باشد که در نوشته های علنی نامی از اسم "پرافتخار" او برده نشود! نیتجه اینکه بردن نام افراد در این نوشته به هیچ وجه برخورد شخصی تلقی نمیشود! بر عکس به نظر این قلم هر کس که عمل اتهام زنی را میکند باید به جنبش معرفی شود! یا اینکه آنان به جنبش بطور علنی اتهام زنی خود را ثابت کنند!

بیاد داشته باشیم که میدان مبارزه کمونیست ها عرصه رقابت با یکدیگر نیست! دریای بیکران رفاقت برای نابودی سرمایه داری گندیده و تمام رفتارهای ارتجاعی آن است! البته اگر که به راستی به باورهای سیاسی مان ایمان عملی داشته باشیم!

اردبیهشت هزار و سیصد و نود وچهار / مه دوهزار و پانزده


برای اطلاع خوانندگان محترم از انتقادهای من به نظرات راست در تشکیلات رفیق اشرف دهقانی به لینک های زیر مراجعه شود:
پژواک صدای زنان کدام طبقه؟
مروری بر پلتفرم "اتحاد زنان آزادیخواه"

دستاوردهای زنان کارگر و زحمتکش را به یغماگران جنایتکار بورژوا پیشکش نکنید!

نامه سرگشاده به رفیق اشرف دهقانی





پژواک صدای زنان کدام طبقه؟ صبا راهی

پژواک صدای زنان کدام طبقه؟

مروری بر پلتفرم "اتحاد زنان آزادیخواه"

چندی پیش  درمطلبی  تحت عنوان: دستاوردهای زنان کارگر و زحمتکش را به یغماگران جنایتکار بورژوا پیشکش نکنید!(یک) به شعار ناصحیح " اتحاد زنان آزادیخواه" پرداخته شد. بنا بر مستند های آن تشکل تصور بر این بود که دوستان و رفقا این تشکل را پژواک صدای زنان بی صدا یعنی صدای زنان کارگر و زحمتکش میدانند. گزارش امسال مراسم هشت مارس "اتحاد زنان آزادیخواه" سبب شد که به برخی از گفته ها، نوشته و نظریات اتحاد زنان آزادیخواه رجوع شود. نکته یی اساسی در این نوشته ها به چشم میخورد که خواننده را دچار سردرگمی بر سرهدف متزلزل اتحاد زنان آزادیخواه مینماید. سردرگمی که نگارنده های این مطالب مشخص نمیکنند که بالاخره "اتحاد زنان آزادیخواه"  پژواک صدای زنان کدام طبقه است؟ به نظر میرسد اسم این تشکل اسمی ناصحیح برای پژواک صدای زنان کارگر و زحمتکش میباشد، به همین دلیل قسمتی های از چند گزارش و یک گفتگو با اتحاد زنان آزادیخواه را در زیر انتخاب نموده تا مرور خود را بر پایه گفته های آن تشکل به پیش برد.  

در بخشی هایی از مصاحبه پیام فدایی* با سهیلا دهماسی یکی از فعالین این تشکل در سال دوهزار و هفت چنین میخوانیم (تمام تاکید ها از من است): شرایط اختناق در ایران که امکان فعالیت های واقعاً رادیکال به شکل علنی را از زنان تحت ستم ما در سطحی وسیع گرفته است از یکطرف و از طرف دیگر تا حدی باز بودن دست زنان طرفدار "اصلاحات" برای انجام فعالیت های سیاسی خود باعث شده است که اندیشه های رفورمیستی درجنبش زنان رواج و اشاعه یابد. در چنین شرایطی عدم انعکاس صدای زنان کارگر و زحمتکش جامعه که اتفاقاً به لحاظ تعداد اکثریت زنان را در ایران تشکیل می دهند، ضعف بزرگی است که باید بر طرف شود. "اتحاد زنان آزاديخواه" با هدف پژواک دادن هر چه بيشتر صدای زنان کارگر و زحمتکش شکل گرفته است..... از نظر ما صدای زنان کارگر و زحمتکش منعکس کننده صدای همه زنان تحت ستم ماست..... در یک کلام همانطور که اشاره کردم این تشکل در اساس برای انعکاس دادن صدای زنان کارگر و زحمتکش در جنبش زنان بوجود آمده است.

در جمع بندی سطر بالا در خط آخر آن چنین وانمود میشود که " اتحاد زنان آزادیخواه" با هدف هر چه بیشتر صدای زنان کارگر و زحمتکش شکل گرفته است. و این هدف و نظریه همانطور که مصاحبه شونده اظهار میدارد در ابتدای شکل گیری این تشکل میباشد. اما آیا درمسیر مبارزه اتحاد زنان آزادیخواه بر این هدف مومن و استوار است؟ به همین دلیل لازم است که به گزارش مراسم هشت مارس سال دوهزار و هشت** مراجعه شود که در سطری از آن آمده است ( تاکیدها از من است):

"اتحاد زنان آزادیخواه در تلاش است تا در بستر مبارزه با رژیم زن ستیز جمهوری اسلامی ظرفی برای متحد کردن تمامی زنان آزادیخواه و منعکس کننده ی هر چه وسیع تر صدای زنان کارگر و زحمتکش ایران باشد." .....و ادامه میدهد: "ما خود را در کنار تمام کسانی میبینیم که برای نابود کردن شالوده های نظام اجتماعی ای که نابرابری زن و مرد را و فرهنگ مردسالاری و انواع ظلم و ستم را بر زن بازسازی میکند، مبارزه میکنند."  جدای این سوال که چطور میشود یک تشکلِ رادیکال بود اما در عین حال ظرفی برای متحد  کردن " تمام" زنان آزادیخواه و نیز" منعکس کننده هر چه بیشتر صدای زنان کارگر و زحمتکش ایران " بود!
یکی از شعارهای پایانی متن معتقد است که: "سرنگون باد جمهوری اسلامی که مسبب اصلی ستم ظلم و ستم بر زنان است."  که این شعار خود سردرگمی و مبهم بودن خط رادیکال این تشکل را بیشتر برجسته مینماید. به این عبارت که چگونه میشود از یک سو ظرفی برای متحد کردن " تمام" زنان طبقات مختلف بود و از سوی دیگر صدای زنان کارگر و زحمتکش؟  شعار این تشکل این نکته را بارز میدارد که اگر جمهوری اسلامی سرنگون شود و هر نوع دیگری از سرمایه داری جای آن را بگیرد پس " تمام" زنان از حقوق برابر برخوردار خواهند بود! و نکته ی مهم دیگر اینکه آیا نابود کردن شالوده های نظام اجتماعی برای برقراری برابری زن و مرد و نابودی فرهنگ مرد سالاری و انواع ظلم و ستم بر زن کافی ست؟ اگر نیست چرا در مطلب بالا توضیح کافی داده نشده است؟ البته پایان همین مطلب شعار پایانی " زنده باد انقلاب" را در بردارد که بازهم مشخص نیست که بعد از انقلاب چه میشود؟ چه سیستم اقتصادی مد نظر این تشکل است؟

اتحاد زنان آزادیخواه امسال نظر متقاوتی با نظرات سالهای قبل ارائه میدهد در سطر دوم گزارش مراسم هشت مارس دوهزار و نه "اتحاد زنان آزادیخواه" در لندن*** چنین بیان میدارد(تاکید از من است):

"در ابتدا اشاره شد که تشکل "اتحاد زنان آزادیخواه" صدای زنان مبارز و آگاهی ست که معتقدند که جمهوری اسلامی بزرگترین مانع در راه رسیدن زنان به آزادی، و حتی تحقق خواست برابری حقوقی آنان با مردان است. " 

منظور از ابتدا چیست؟ ابتدای مراسم امسال یا ابتدای شکل گیری تشکل " اتحاد زنان آزادیخواه"؟ در ابتدای شکل گیری این تشکل عدم انعکاس صدای زنان کارگر و زحمتکش ضعف بزرگ بود، اما امروز شاهدیم که این تشکل به اذعان خود، خود را صدای زنان مبارز و آگاه میداند و از پای بندی به پلتفرم خود عدول میکند.

آیا "اتحاد زنان آزادیخواه" نباید در عمل و در برخوردهای روزانه ی خود تبلیغ کننده همان نظری باشند که در پلاتفرم شان قرارداده بودند؟ این تشکل بی هیچ توضیحی چنین به نظر میرسد که پلتفرم خود را تغییر میدهد و در جاهای مختلف نیز نظرات متفاوت ارائه میدهد!  این نظر و عملکرد تشکل " اتحاد زنان آزادیخواه" بیانگر چنین واقعیتی ست که علیرغم ادعاهای‏شان مبنی بر حمایت و پشتیبانی از طبقه ی تحت ستم، یعنی پژواک صدای زنان کارگر و زحمتکش، نه تنها پلتفرم شان جنبه‏ی جدی علمی بخود نگرفته که صرفاً این تشکل به ظرفی برای گردهمایی زنان " آگاه و مبارز" در روز جهانی زنان کارگر و زحمتکش تبدیل شده است که " پژواک صدای زنان کارگر و زحمتکش"  دیگر مسئله ی آنان نیست و اکر هم هست مسئله دست چندم آنان ست و نه اولویت های مبارزاتی آنان! و عدم تعهد جدی و عمیق به پلتفرم خود، این تشکل را به تزلزل و سردرگمی دچار کرده است که میتواند به راحتی توسط راست های منحرفی که با استعدادهای شگرف دست راستی خود میتوانند غیر اصولی ترین و غیر علمی ترین نظرات دهان پرکن را براین تشکل تحمیل نمایند کما اینکه تا به امروز چنین کرده اند، و همچنان که در گزارش سال پیش** این تشکل شاهد این نظرات بغایت انحرافی و غیر علمی هستیم!

 البته " اتحاد" تمام زنان آزایخواه از همه طبقات یکی از اشکالات عمده ی و غیر علمی این تشکل است که آنرا ملزم به تغییر هر از گاهی ی پلتفرم این تشکل بنا به " سلیقه" ی راست های " آزادخواه" میکند! در اصل نمیتوان پژواک صدای زنان کارگر و زحمتکش بود و " دل"  زنان همه ی طبقات را بدست آورد، دل زنان همه طبقات را بدست آوردن کاری خطرناک و غیر علمی ست که مسیر مبارزات زنان مبارز و آگاه کمونیست را به بیراهه میبرد! این تشکل، یعنی تشکل " اتحاد زنان آزایخواه" با عملکردها و تزلزل در هدف اصلی خود متاسفانه چنین وانمود میکند که بیش از هر چیز بسیار دموکراتیک بودن برای آن حائز اهمیت میباشد! البته بسیار دموکراتیک برای پیشبرد " گرایشات منحرف راست"!

آنچه مسلم است این است که زنان کارگر و زحمتکش بیش از هر چیز باید به نیروی قدرت خود و طبقه اش و نیزبر نیروهای روشنفکری که به راستی ثابت میکنند که دلسوز مطالبات آنان هستند برای نابودی سرمایه داری گندیده و تمام ابزار دینی و غیر دینی آن متکی باشند و نه زنانی " مبارز و آگاهی" که برای عقب نماندن از غافله ی " بی عملی در روز هشت مارس" به تکاپوی مقابله برمیایند!

هیچکس ، هیچ تشکلی حق ندارد روز زنان کارگر و زحمتکش و دست آوردهای آنرا به میدان رقابت سیاسی کاری خود با شعارهای متزلزل دهان پر کن و کم دوام که قدرت پایداری و پای بندی به آن شعارها را ندارند تبدیل کند بخصوص افرادی که سرافرازترین پرچم کمونیستی ایران که آغشته به خون فداکارترین کمونیست های راستین و سازش ناپذیر ایران میباشد را در دست گرفته اند! این دوستان و رفقا کافی ست که  سروده ی  جاودانه " افتخار" چریک فدایی خلق رفیق غزال آیتی را پلتفرم خود قرار دهند تا هرگز به وسوسه های " آزادیخواهانه ی راست های فرصت طلب" به بهانه ی دموکراتیک بودن تن ندهند!

صبا راهی
مارس دوهزار و نه






دست آوردهای زنان کارگر و زحمتکش را به یغماگران جنایتکار بورژوا پیشکش نکنید! صبا راهی


دست آوردهای زنان کارگر و زحمتکش را به یغماگران جنایتکار بورژوا پیشکش نکنید!

صبا راهی

هنوز حافظه های تاریخی  مدد میکند تا بیاد آورد که وزیر امورخارجه اسراییل خانم تی زیپی لیونی، هیتلر صهیونیسم و مزدور امپریالیسم،  کودک کُش معروف ، همان " زن" جنایتکاری ست که سوای قتل عام بیش از 2000 فلسطینی محروم و ستمدیده در عرض دوهفته که  از این تعداد 300 کودک از طبقه کارگر و محروم فلسطین بودند که بر اثر شلیک مستقیم گلوله به آنها(1)، حملات هوایی، و نیز پرتاپ بمب های فسفری کشته شدند که بیش از 20 نوزاد (2)، از خانواده ی کارگر و زحمتکش فلسطین، نیز بر اثر نرسیدن " اکسیژن" در دقایق اولیه تولد و نبود آمبولانس برای حمل نوزاد به بیمارستان و مراقیت های لازم جان خود را از دست دادند، شایان ذکر اینکه تنها در 24 چهارساعت اول حمله اسراییل به غزه سه نوزاد بر اثر همین مشکل جان خود را از دست دادند. نکته بسیار حائز اهمیت دیگر این است که، خانم زیپی لیونی، که هیتلر روسیاه را با زیرپا گذاشتن قوانین جنگ کنوانسیون ژنو  روسفید کرده است تحت لوای " مبارزه با تروریسم" با قلدری و ددمنشی به مراتب از هیتلر بدتر اظهار میدارد که بازهم این جنایات را چنانچه لازم باشد " تکرار و تکرار و تکرار" (3)خواهد کرد!

قبل از اینکه به جنایات بیشتر " زنان" بورژوا که در پست های مختلف شغلی برای پیشبرد سیاست های استثمارگرانه ی امپریالیست ها باعث کشتار، تجاوز به دختران و زنان محروم و ستمدیده ، و خانمانسوزی طبقه کارگر در سراسر دنیا شده اند و  روزگار را بر استثمارشوندگان سیاه تر کرده اند، پرداخته شود، از نیروهای مبارزی که اینروز ها روز جهانی زنان کارگر و زحمتکش را به " تمامی" زنان، " تبریک" میگویند، و خود را صدای زنان کارگر و زحتمکش تعریف میکنند پرسیده شود، چه وجه مشترک  اقتصادی و سیاسی بین این دو طبقه ( طبقه ی کارگر و بورژوازی) وجود دارد که باید هشت مارس، روز جهانی زنان کارگر و زحمتکش، روزی که زنان کارگر و زحمتکش آنرا بنیان گذاری کرده اند، تا از اینطریق از بیشتر به یغما بردن دسترنجشان توسط بورژوازی ریاکار و جنایتکار و کثیف جلوگیری نمایند، را به تمام زنان، تبریک گفت؟ آیا حقوق سیاسی بین این دو طبقه، بورژوا و کارگر، به یک مفهوم است؟ آیا مبارزه برای " آزادی" برای این دو طبقه به یک مفهوم است؟ آیا " رهایی" برای این دوطبقه به یک مفهوم است؟

"برای زنان بورژوا ، حقوق سیاسی بسادگی به این مفهوم است که خودشان را مجاز بدانند که در دنیایی که بر مبنای استثمارتوده زحمتکش پایه ریزی شده،  اموراتشان  را راحت تر و مصون تر به پیش برند. در حالی که ، برای زنان کارگر، حقوق سیاسی تنها یک گام در امتداد راهی سخت و دشوار می باشد که منجر به حا کمیت نیروی کار می گردد.... مسیر مبارزاتی زنان کارگر و بورژواهای طرفدار حق رأی، مدتها قبل ازهم جدا شده اند.   در حقیقت ، جریان زندگی، ما بین اهد اف و افقها ی مبا رزا تی این دو، تفا وت بسیار بزرگی قرار داده است. اختلافها ی بسیارعظیمی مابین منافع یک زن کارگر  و منافع یک خا نم  مالک وجود دارد ، بین یک خدمتکا ر و کسی که اربا ب او میباشد تضادها ی بسیار بزرگی نهفته است .....  هیچگونه همسوئی ؛ هیچ نقطه تلاقی و هیچگونه امکان آشتی بین این دو ، نه وجود دارد و نه می تواند وجود داشته با شد . ": کولنتای(4) 

آیا این تبریک گفتن به تمام زنان، به معنی " حراج" کردن دست آوردهای زنان مبارز محرومی نیست که در کارخانه های نساجی با ساعات کار طولانی و دست مزدهای ناچیز، در غیر انسانی ترین شرایط کاری، از جمله شرایط محیط کار با امراض سیل و رماتیسم در لابلای چرخ دندانه های لاشخور ها با مرگ زود رس زندگی شان با دنیایی مملو از " محرومیت" بپایان میرسید؟

و اما لیست زنان بورژوایی که چه از طریق جنایات جنگی شان در پست های دولتی که برعهده داشتند بر زنان  ستمدیده ی کارگر و زحمتکش و سایر اعضای خانواده ی کارگران اعمال کرده اند و چه از طریق مشروط کردن کمک های مالی دولتهای غارتگرشان به کشورهای تحت سلطه ی امپریالیسم در جهت بهبود وضعیت بهداشتی زنان و جلوگیری از بارداری های ناخواسته و عدم گسترش بیماری نابود کننده ی ایدز، به ترویج و اشاعه دین برای ممنوعیت هر چه بیشتر " سقط جنین" !

اما قصد این نوشته سیاه کردن برگهای کاغذ با اسامی زنان  ریاکار و جنایتکار بورژوا نیست! که مگر هیچ کمونیست راستینی میتواند فرح دیبا کسی که از غارت و چپاول دسترنج کارگران و زحمتکشان زندگی مصرفی بورژوایی خود را ادامه میدهد، و ریاکارانه " او هم" پرچمدار هشت مارس روز جهانی زنان کارگر و زحمتکش شده است، را بعنوان " زن دلسوز" برای مطالبات برحق زنان کارگر به رسمیت بشناسد؟
 و یا اصولا حقوق این زن غارتگر و استثمارگر که ترجیح میدهد برای رسیدن به " ارث" ، " عنوان" و " القاب" پوچ و توخالی توسط سرمایه داری و ارتجاع مورد تحقیر قرار بگیرد با حقوق زن کارگر استثمارشوند " برابراست؟ اگر چنین بود که رژیم پهلوی، همان مزدور امپریالیسم که فرح دیبا " ملکه" مفت خور و زالو صفت آن بود  سرنگون نمیشد و به زباله دانی تاریخ پرتاب نمی گردید!
صد البته هستند کسانی که خود را ریاکارانه  " کمونیست" ،ریاکارانه " شورشی" ،ریاکارانه " آزادیخواه و برابری طلب" نامیده (باور کنید اگر از اینها که از واژه " آزادیخواه و برابری طلب" استفاده میکنند معنای "علمی و حقوقی" آنرا سوال کنید در گِل مانده شروع به سفسطه بازی میکنند) و تمامی زنان را به زیر پرچم زنان کارگر و زحمتکش برای مبارزه" آزادیخواهی و برابری طلبی" دعوت میکنند! وقتی که به برنامه و پلتفرم  و به ویژه " مواضع سیاسی" رهبران اینان البته از یک دیدگاه مارکسیستی نظر میافکنید، متوجه میشوید که اینان " دورغگویان، بی شرمان، و منتظر به خدمتان به امپریالیسمی بیش ی نیستند که بعضا از نام " کارگر" و اتلاق آن به جریان خود کمونیست نامیده شان هم برای پیشبرد اهداف کثیف خود استفاده میکنند و ماهیت سیاسی شان چیزی جز حمایت از اهداف شوم، خطرناک، مرتجعانه  امپریالیست های ددمنش نیست.
ناآگاهان، افرادی که تاریخ را یا نمیخوانند و یا اگر هم بخوانند آن سطر از تاریخ را از بر میکنند که بخواهند نظرات انحرافی خود را به ناآگاه تر از خود حقنه کنند، برای اینکه از غافله ی حرکت در جنبش زنان عقب نیفتاده باشند نیز همنوا با مرتجعین در لباس " خود کمونیست خوانده ها"، اسلام سیاسی و یا استبداد دینی را عامل بی حقوقی زنان در ایران میدانند!چنین به نظر میرسد که این نادان ها با سرمایه داری گندیده که یکی از ابزار سرکوبش چماق دین است مشکلی ندارند! و البته اینان از واژه " زنان" بدبن سبب استفاده  میکنند تا بدین طریق حقوق همه ی زنان از طبقات و اقشار مختلف را در یک کاسه ریخته و با ریاکاری پرچم زنان بورژوای غارتگر را بدست زنان کارگر بدهند تا بر سر" اولویت " های زنان بورژوا مبارزه خود را به پیش برد و جاده ی استثمار را برای زالوها هموارتر سازند! اینان، بنا به خصلت ریاکارانه ی طبقه یی که نحت  " سوسیالیسم " از منافع آن دفاع میکنند، حاضرنمیشوند به زن بورژوایی که یا خودش یا پدر، شوهر، برادر و فامیلش تاجر پارچه یا واردکننده پارچه هستند بگوید سوزاندن " حجاب" چاره نابودی ارتجاع سرمایه داری نیست،  شما ابتدا در طی یک اطلاعیه به این تاجران پارچه به واردکنندگان به محتکرین و دلالان انگل هشدار دهید که آنان با همکاری با رژیم مرتجع مزدور به بی حقوقی زنان در " پوشش" اجباری کمک میکنند، از آنان بخواهید که از این همکاری دست بردارند و اگر چنین نکردند آنوقت زنان بورژوا که از " حجاب" شدیدآ بخصوص در فصل " داغ تابستان" در رنج هستند تمام انبارهای پارچه این متجاوزین به حقوق " زنان" را به آتش بکشند! بعد ببینید آیا زنان بورژوا چنین میکنند؟ البته واضح و مبرهن و مسلم است که چنین نمیکنند! چرا که سود سرمایه ی پدر، برادر، و فامیل و " نیز خودشان" به خطر می افتد!

آری! این قبیل منحرفین سیاسی بعضا در سخن پراکنی های " آتشین" خود مدام اروپای " متمدن غربی" و کشورهای اسکاندیناوی مثل " سوئد" رابعنوان مثال و الگو ی برابری حقوقی زن و مرد ارائه میدهند، و میگویند که در این کشورها قوانین " مردسالاری" منسوخ و لغو شده است! این اظهارات وقتی از زبان غیرکمونیستها جاری میشود خب، خورده یی بر آنان وارد نیست چرا که اینان یا فمیسنیتهای طرفدار " حق رای" هستند، یا خرده بورژواهایی که در رویای متعفن بورژوا شدن برای مکیدن شیره جان کارگران و زحمتکشان به طولانی تر شدن بقای لاشه ی سرمایه داری کمک میکنند. اما به افرادی که خود را " سوسیالیست" نامیده و این قبیل " الگوهای مسموم" را عرضه میکنند باید گفت: که هرکجا سرمایه داری هست که ارتجاع هم در آنجا هست، هر کجا مالکیت خصوصی زمین و کارخانه هست، هرکجا قدرت سرمایه داری هست قوانین " کهنه" ستم بر زنان و نابرابری آنان با مردان هم هست! اینان از فرط سرمستی زندگی در " اروپای متمدن"، فراموش میکنند که در " اروپای متمدن" هرگاه بخواهند زنان را تحقیر کنند از قوانین مدنی شان که نشآت گرفته از قوانین کنهه ست استفاده کرده و از حساس ترین مسئله برای زن یعنی کنترل بر بدن او شروع میکنند، موضوعی که به سادگی رئیس جمهورها و نخست وزیران برای کسب" آرای" بیشتر آن را مورد استفاده قرار میدهند، موضوع " سقط جنین" حق مسلم و بی چون و چرای زنان! و بالاخره اینان حاضر نیستند اندکی مطالعه کنند تا آگاه شوند که چند صدسال مبارزات روشنفکران و طبقه ی کارگر در اروپا بود که دست آوردهای اجتماعی امروز را بهمراه داشت و گرنه به خاطر نگین های ننگین تاج ملکه ها و شاهان مفت خور و زالو صفت نیست که امروز این " مبلغین اروپای متمدن" از همان امکانات اجتماعی نیز بهره مند میشوند!

اما همانطور که بیان شد هدف این نوشته ، رفرمیست های توهم پراکن شرکای سود سرمایه داری متعفن، امضاء جمع کن های " ملتمس به سردار طلایی ها"، فمنیست های رنگارنگ که به دنبال " تحقیر کمتر" هستند ، بین دو صندلی نشین های " خود رادیکال نامیده" که از ترس کاستن " تعداد" شرکت کننده در تظاهرات از دادن شعار " سرنگونی طفره " میرفتند و بساط " تظاهرات حجاب" را علم میکنند نیست، و یا آن مزدوران آینده ی امپریالیسم که " رهایی و یا آزادی زن" را جار میزنند، برای زنان افغانستان و کودکان فلسطینی اشک تمساح میریزند در حالیکه تمام آنان با پیروی از مرحوم رهبر قائدشان همان مرتجع معروف  منصور حکمت که مثل یک " رهبر مستبد دینی" نه تنها سقط جنین را در لباس "چپ مترقی" قانونمند کرد بلکه اسراییل صهیونیست کّودک کش را نیز به رسمیت شناخت، رياکارانه خود را کمونیست از نوع کارگری آن نامید و حمله ارتش وحشی آمریکا به افغانستان را تقابل "دمکراسی و تمدن" با "اسلام سياسی" جلوه داده و در عمل نشان داد که چگونه جاده تهاجم امپرياليستها را هموار میکند ،هدف این نوشته برخورد به نظر و شعار انحرافی ،" تبریک به تمام زنان" ، اتحاد زنان دموکراتیک است!

دوستان و رفقای در این تشکل، لازم ست در نظر داشته باشند همانطور که در بحث های قبلی با شما شدیدآ روی این نکته مهم علمی و تاریخی تاکید شد که زنان بورژوا و زنان کارگر هیچ گونه " درد مشترکی" ندارند و مثالهای بارزی نیز در بحث های مستند داخلی ارائه داده شد، گر چه  چنین به نظر میرسید و عنوان میشد که تنها نظر من مخالف نظر " درد مشترک" است،( و دو سال بعد در طی یک نوشته چنین به نظر رسید که شما به درک درستی این نظریه رسیده و آنرا بصورت مطالبی از زبان یک زن کارگر بیان نمودید که خود نکته ی بود مثبت و گرنه اینکه چگونه و طی چه پروسه یی با نظر من موافق شده بودید امر مبارزاتی ام نیست که مسایل عمده تری در جنبش کمونیستی وجود دارد که باید با به آنها بپردازیم ) امروز نیز به همین ترتیب و به دلایلی که در بالا به آن سعی شد اشاره شود لازم میداند که یادآوری اکید شود که این دو  زن ،"زن کارگرِ زحمتکش و زن بورژوای زحمت دزد که دستش به خون تمام اعضای خانواده ی کارگر آغشته است هیچ گونه وجه مشترک اقتصادی سیاسی برای مبارزه ی دوشادوش ندارند که تبریک روز هشت مارس را نیز با هم " شریک" شوند!

 کجا بوی عطر زلف زنان بورژوا و بوی دود موهای زن زحمتکش کارگر که آنان را در یک صف و در یک خط قرار دهد؟
کجا دستان نرم زن بورژوای بی شرم و دستان پینه بسته زن کارگر و زحمتکش آخر در " دست" هم قرار میگیرد؟ مگر این پینه ی بسته شده از بی شرمی و از غارتگری زن بورژوا و طبقه غارتگر او نبوده و نیست؟!

کجا درد جانکاه زن کارگر و زحتمکش فلسطینی که کودکش را در جلوی چشمانش، بخاطر مقاومتش برای پس گرفتن سرزمینش، به گلوله  میبندند با درد از دست دادن نوزاد همسر گلدون براون نحست وزیر جنایتکار امپریالیسم انگلیس که سلاح هایش در دست مزدوران صهیونیستی اسراییل فلسطینیان را قصابی میکرد برابر است؟

تبریک به زنان جنایتکاری چون زیپی لیونی هیتلر کودک کُش صهیونیست، فرح پهلوی انگل و دزد دسترنج کارگران، رایس بورژوای جنایتکار و امثالهم بذرافشانی توهم در میان زنان کارگر و زحمتکشی است که همراه سایر اعضاء طبقه اش با پیشاهنگی کمونیست های فدایی برای سرنگونی امپریالیسم و مزدورانش به میدان آمد که بورژوازی، پرچمدار سرمایه داری و ارتجاع، یعنی همان منشاء مالکیت خصوصی و  استثمار را نابود سازد . نه اینکه برای اولویت های این طبقه ی جنایتکار، ریاکار و استثمارگر مبارزه کند و خود زیر چرخ دندانه های سرمایه داری و ارتجاع له شود!

رژیم مزدور کنونی نیز بدون پشتوانه ی اربابان امپریالیستی اش نمیتوانست " چماق دین" را با سرکوب و کشتار زندانیان سیاسی بر جامعه حاکم کرده و مبارزات طبقه کارگر و سایر اقشار را به عقب براند!

هدف روز جهانی هشت مارس بایستی آگاه گری در میان زنان زحمتکش و کارگر و محروم از ماهیت رژیم مزدور امپریالیسم باشد  ونیز برای هر چه بیشتر رادیکالیزاده کردن مبارزه شان در کنار طبقه ی شان و سایر اقشار روشفنکر و دلسوز برای نابودی سرمایه داری گندیده و ارتجاع میباشد. هدف نیروهای مبارز و  به راستی دلسوز بایستی ترویح و اشاعه و متحقق کردن این مسئله باشد که" روز زن" حلقه ای از زنجیره نیرومند جنبش کارگری زنان است" ! جنبش کارگری زنانی که برای نابودی سرمایه داری گندیده و ارتجاع  و طبقه ی زحمت دزدش یعنی بورژوازی جنایتکار به میدان میایند و نه برای بزک کردن آن و یا کار گذاشتن  دستگاه تهویه " مطبوع" برای طولانی تر کردن لاشه سود سرمایه!

(2http://fedayi.org/sub/kare/index.php?option=com_content&task=view&id=435&Itemid=1
 (2http://www.youtube.com/watch?gl=GB&hl=en-GB &eurl=http://english.aljazeera.net//news/middleeast/2009/01/2009114235912541915.html
(3http://therealnews.com/t/index.php?option=com_content&task=view&id=31&Itemid=74&jumival=3124&updaterx=2009-01-18+11%3A21%3A32
(4http://www.marxists.org/farsi/archive/kollontai/works/1913/rooze-zan.pdf