۱۳۹۴ اردیبهشت ۵, شنبه

همچنان فقط سرخپوست های هالیوود! صبا راهی

همچنان فقط سرخپوست های هالیوود!

صبا راهی

وقتی پروژه کشتن کاریکاتوریست های "مداد به مزد امپریالیستها" توسط مزدوران خود امپریالیستها متحقق گردید نه تنها خادمین سرمایه داری عزادار شدند و برای آزادی بیان بورژوازی که در خدمت سرکوب و تحمیق توده هاست شمع روشن کردند، بلکه سردسته جانیان دنیا، افرادی چون نتانیاهو، مرکل، کامرون، در پاریس در صف مقدم برای "آزادی بیان بورژوازی" راه پیمایی کردند. در پاریسی که سنگفرشهایش شاهد انقلاب کبیر فرانسه بوده است. انقلابی که گیوتین آن، که شاه جبار و مفتخورش دست بر قضا طرح آنرا کامل کرده بود و سر خونخوار خود او را نیز از تنش جدا کرد، حساب قلم به مزدهای خائن به طبقه استثمارشده و خادم بورژوازی را کف دستشان گذاشت.

اگر بپذیریم که کاریکاتور طنزی است که ماهیت پدیده ای را از زوای مختلف دیدگاه سیاسی - اجتماعی کاریکاتوریست به بیننده عرضه میکند، روشنگری میکند و ببینده را به فکر وامیدارد، بعضا دریجه های ذهن را به روی واقعیت باز میکند، جهت گیری نموده و انتقاد میکند، طرح هایی که کاریکاتوریست های فرانسوی کشیده بودند اما از این دست نبود بکله از این قرار بود که پیامبر مسلمانان را در وان حمامی پر از خون نشانده که با گوسفندی مشغول عمل بی ناموسی بوده است! حال اگر کسی خود را روشنفکر مترقی بداند و از این طرح مستهجنِ تهی از هر گونه طنز طرفداری کند دیگر اسمش روشنفکر مترقی نیست بلکه او لمپن مرتجعی است که با نظرات زنگ زده امپریالیستها همگام و هم جهت می باشد.
امپریالیست هایی که همواره حیات خونبار و غارتگرش آنها به ایجاد تنش و بحران در کشورهای تحت سلطه شان، امروزه در اصل در سراسر دنیا، بستگی دارد. پس از کشیدن کاریکاتور پیامبر مسلمانان،( این قلم کاریکاتور را ندیده اما دوستانی که در پاریس دیدند آنرا کاریکاتور قلمداد نکردند بلکه یک کار با سطح بسیار نازل و از پیش سفارش شده ارزیابی کردند. برای اینکه خیال برخی را راحت کنم باید بگویم که این دوستان چپ یا کمونیست هم نیستند. کسانی هستند که با ظلم و ستم های امپریالیستهای درنده خوی قلدر مخالف هستند.

اما کاریکاتوریست های مداد به مزد لابد پیش خود می پنداشتند که مثل آن یکی "قلم به مزد امپریالیسم"، سلمان رشدی، میتوانند جان سالم بدر ببرند،مشخص بود که دیر یا زود نیروهای ارتجاعی دست نشانده همان قلدرهای جهان دخل آنها را در میان میآورند،  اما گمان نکنم هیچ روشنفکر درست و حسابی که هنر را با یک دید طبقاتی ارزیابی میکند از "مداد" آن کاریکاتوریست ها دفاع کرده باشد. من که نکردم شما را نمیدانم!

بعد از مسلمانان حال نوبت سرخپوست هاست!

فیلم های هالیوودی که جان وین سمبل لات ضد زن آن است سرخپوست ها را با عنوان آپاچی، قبایل بی تمدن و بی فرهنگ و آدم کُش و غارت گر معرفی کرده است. در اصل هر آنچه که به واقع به جان وین و اجداد و نسب او برازنده است را به سرخپوست هایی که با ترور و آتش زدن چادرهای محل اقامت شان سرزمین شان را اشغال کرده اند، نسبت دادند.
نُه هنرپیشه سرخپوست( آمریکایی اصل) صحنه فیلمبرداری آدام سندلر را ترک گفتند. به نظر آنها فیلم او دارای رفتارها و گفتارهای توهین آمیز نسبت به  سُنت های آنان و به زنان سرخپوست است.

راهزن ها، دزدهای دریایی، جنایتکاران رذل، در یک کلام قاتلان یازده میلیون سرخپوست، که سرزمین شان آمریکای امروز میباشد، حدود سی صد سال پیش سرزمینی بنا کردند که یک "مجسمه آزادی" هم دارد و هر سال هم چهارم ژوئن را بعنوان روز "استقلال" آمریکا با قلدری جشن میگیرند. معلوم نیست که این مجسمه آزادی سمبل چیست؟ آزادی و استقلال یک مشت قلدر و جانی است که سرخپوستها را دسته دسته کشتند تا سرزمین شان را اشغال کنند.

فرزند خلف آن قاتلان یعنی صهیونیست های اسرائیلی به سرکردگی نتانیاهو تروریست پیشه هستند که با ترور سیستماتیک فلسطینی ها سرزمین شان را اشغال کردند و این کشتار روزانه با بی شرمی تمام تا به امروز ادامه دارد که با قلدری تمام عربده کشی میکند که چنانچه او انتخاب شود اجازه دولت مستقل فلسطینی نمی دهد( بخوان ترور سیستماتیک فلسطینان ادامه دارد).

اما حکایت از این قرار است که  اخیرأ یکی از کارگردان های هالیوودی، آدام سندلر، فیلمی بنام شش دیوانه ساخته که در آن قصد استفاده از هنرپیشگان زن سرخپوست داشته اما هنرپیشگان سرخپوست بدلیل نقش های توهین آمیزی که این کارگردان در قالب "فیلم کمدی" به سرخپوست ها نسبت داده بازی در آن فیلم را رد کرده اند.

یکی از نقش ها به گفته یکی از هنرپیشگاه سرخپوست این بوده که از زنان خواسته که جلوی دروبین در حال کشیدن چپق سرخپوستی در حالیکه کاملا سینه هایشان برهنه است ادراد کنند.

 در پاسخ یکی از زن ها که گفته در ابتدای این فیلم احساس درونی ناخوشایندی داشته و احساس تضاد زیادی در درونم بود.. با تولید کننده فیلم در میان گذاشتیم. او به ما گفت " اگه شماها خیلی حساس هستید باید بروید." آلیسون یانگ و ناواجو و یکی از هنرپیشگان زن صحنه فیلمبرداری را ترک کردند.

این هنرپیشه اضافه میکند:" هیچ چیز تغییر نکرده است، ما همچنان فقط سرخپوست های هالیوود هستیم."

فیلم متهم به کلیشه های نژادی شده است.  هالیوود بنگاه مغز شویی امپریالیسم آمریکا مجاز است که هر گونه فیلمی در جهت پیشبرد اهداف جنایتکارانه آمریکا بسازد، مثلا عربها را تحقیر کند در حالیکه نفت شان را به تاراج میبرد، اما اگر یک فیلم ساز مستقل یا مستند ساز اتفاقا آمریکایی فیلمی در جهت افشای ماهیت ضدبشری امپریالیسم آمریکا بسازد فورا با سانسوز هالیوود یا سایر بنگاه ها و رسانه های آمریکا مواجه میشود و آزادی بیان بورژوازی کارگر کُش فورا مزدبگیران مقاله نویس خود را ردیف میکند تا جلوی دهان فیلم ساز مستقل را بگیرند!

البته ساختن این فیلم به این زودی سرخپوست ها را نشانه گیری نمیکند فیلم برای زمانی مباداست که وزارت اطلاعات و جاسوسی آمریکا بخواهد از آن بهره بردای "مبسوط " کند.
اردبیهشت نودو چهار آپریل دوهزار و پانزده

منبع خبر:

http://www.independent.co.uk/arts-entertainment/films/news/native-american-actors-walk-off-adam-sandlers-the-ridiculous-six-movie-over-disrespectful-stereotypes-10200584.html

۱۳۹۴ فروردین ۳۰, یکشنبه

اول ماه مه لنین

اول ماه مه

لنین 

رفقای کارگر!

اول ماه مه در راه است، روزی که کارگران تمام سرزمین ها بیداری شدن شان را برای تشکیل یک زندگی طبقاتی ، همبستگی آنها در جهت مبارزه بر علیه تمامی اجبارها و تهدیدها و بیداد و ستم انسان بر انسان، مبارزه برای رهایی میلیون ها زحمتکشان سخت کوش از گرسنگی، فقر، و تحقیر را جشن میگیرند. در این نبرد عظیم دو جهان در مقابل یکدیگر می ایستند: یکی جهانِ سرمایه ودیگری جهانِ کار، یکی جهانِ استثمار و بردگی و دیگری جهانِ آزادی و برادری.

در یک سو مُشتی از ثروتمندان خون آشام ایستاده اند. آنها کارخانه ها و تولیدی ها، ابزار آلات و لوازمات ماشینی را به کنترل و تملک خود در آورده اند، میلیونها هکتار از زمین و پول های هنگفت را تبدیل به املاک خصوصی خود تبدیل نموده اند. آنان از دولت و ارتش نوکرانی برای خویش درست نموده اند، سگ هایی تعلیم دیده وفادار نسبت به دارایی که آنان تلنبار کرده اند.

در سوی دیگر میلیون ها نفر از ثروت محروم شدگان قرار دارند. کسانی که مجبورشان کرده اند تا به افراد ثروتمند برای اجازه کار التماس کنند تا که برایشان کار کنند. با کارشان آنها تمام ثروت ها را خلق میکنند؛ در حالیکه خودسان در تمام طول عمرشان مجبورند برای یک تکه نان خشک مشقت بکشند، برای اینکه کاری به آنها داده شود مثل صدقه  گرفتن باید التماس کنند، عصاره جانشان بوسیله کار پرزحمت کمر شکن کشیده شود، و در کلبه های محقر در روستاها یا در انبار زمین ساختمان ها و اتاق های زیر شیروانی در شهرهای بزرگ گرسنگی بکشند.

اما امروز این زحمتکشان محروم شده از ثروت به ثروتمندان و استثمارکنندگان اعلان جنگ داده اند. کارگران تمام سرزمین ها برای رهایی کار از دستمزد بردگی، از فقر و فقدان می رزمند. آنان برای رسیدن به یک سیستم اجتماعی یی نبرد میکنند که در آن ثروت خلق شده بوسیله کار مشترک در جهت منافع نه یک مشت افراد ثروتمند ، بلکه در راستای منافع تمامی آنانی که کار میکنند صرف شود. آنان میخواهند کارخانه ها، کارگاه های تولیدی، ابزار و ماشین آلات کار، دارایی های مشترک تمام زحمتکشان باشند. آنان میخواهند از طبقه بندی شدن به فقیر و ثروتمند خلاص شوند، میخواهند ثمره کار به جیب خود کارگران برود، و تمام دست آوردهای فکری بشر، تمام توسعه ها در جهت شیوه های کار کردن، برای ارتقاء تعداد کثیری از انسان هایی که کار میکننند باشد، و نه بعنوان روش هایی برای ستم بر آنان مورد استفاده قرار گیرند.

پیکار عظیم کار علیه سرمایه برای تمام کارگران کشورها هزینه هایی به بهای فداکاری های شجاعانه در این مسیر در برداشته است. آنان بابت برخوداری از حقِ یک زندگی بهتر و آزادی واقعی رودهایی از روان ساخته اند. آنانی که برای پیشبرد جنبش کارگری مبارزه میکنند توسط دولتها در معرض خطرِ آزارو اذیت، و شکنجه آشکار نشده قرار گرفتند. اما با وجود تمام آزار و شکنجه ها همبستگی کارگران جهان در حال رشد و قدرتمند شدن است. کارگران در احزاب سوسیالیستی هرچه بیشتر دوستانه با هم متحد میشوند، هواداران این احزاب متشکل در حال ارتقاء به میلیونها نفر میباشند که با استواری، قدم به قدم، در جهت پیروزی کامل بر طبقه سرمایه دار استثمار کننده جنبش کارگری را به جلو میبرند.

پرولتاریای روسیه ، نیز، برای داشتن یک زندگی بهتر بیدار گردیده است. آن نیز به پیکار عظیم پیوسته است. گذشت آن روزهایی که کارگر ما مطیع وار برده میشدند، نه راه گریزی از وضعیتی که هر گونه آزادی عمل در آن سلب شده بود و تمام حرکاتش تحت کنترل بود میدید، نه سوسویی از روشنایی در زندگی تلخ خود. سوسیالیسم به او راه برون رفت را نشان داد، هزاران هزار مبارز برای گرفتن پرچم های سرخ هجوم آورده اند، درست مثل ستاره راهنمای مسیر راه. اعتصاب به کارگران قدرت اتحاد را نشان داده است، به آنها آموخته است که حمله را با حمله پاسخ دهند، ثابت کرده است چگونه یک تشکلِ کارگری سازمان یافته می تواند برای سرمایه ترسناک باشد. کارگران مشاهده نموده اند که از قَبَل کار آنان است که سرمایه داران و دولتها  زنده هستند و فربه میشوند. کارگران با روحیه ایی که از مبارزه متحدانه کسب نموده اند آتش خشم شان شعله ور شده، با الهام گرفتن برای آزادی و برای سوسیالیسم. کارگران تشخیص داده اند که حکومت مطلق امپراطوری تزار چه حکومت تاریک و مخوفی از زورگویی مطلق است. کارگران برای مبارزه طبقاتی شان نیاز به آزادی دارند، اما دولت تزار دست و پای آنها را می بندد. کارگران به آزادی برای تشکیل جلسات گروهی، به آزادی برای سازماندهی تشکل شان، به آزادی برای درج روزنامه ها و کتاب ها دارند، اما دولت تزار با گیرانداختن آنها، زندانی کردنی آنها، و با زور سرنیزه، هر گونه تلاش برای آزادی را در هم میشکند. فریادِ " مرگ بر حکومت مطلقه!" هر نقطه از روسیه را در نوردیده، اغلب در خیابانها بیشتر و بیشتر ، و در گردهم آیی های عظیم کارگران نیز شنیده شده است. تابستان گذشته دهها هزار نفر از کارگران در جنوب روسیه برای نبرد برای یک زندگی بهتر ، برای رها شدن از ظلم و ستم اعمال شده از جانب پلیس به پاخاست. بورژازی(سرمایه داری) و دولت از دیدن ارتش سرسخت کارگران که در یک اعتصاب که زندگی صنعتی در شهرهای بزرگ را متوقف ساخت برخود لرزید. گروه های مبارز جنبش کارگری مورد اصابت گلوله های سربازهایی که حکومت تزار برای مقابله با دشمن داخلی گسیل داشته بود قرار گرفتند و کشته شدند.

اما نیرویی که بتواند این دشمن داخلی که طبقه حاکم و دولت تنها با نیروی کار آن  زنده هستند را شکست دهد وجود ندارد. هیچ نیرویی بر روی کره زمین که بتواند میلیونها کارگر را شکست دهد وجود ندارد، کارگرانی که بیشتر و بیشتر رشد آگاهی طبقاتی کسب نموده و بیشتر و بیشتر متحد وسازمانیافته میشوند. هر  شکستی که کارگران به طبقه حاکم و دولت تحمیل کنند نیروهای مبارز بیشتری را جذب  جنبش نموده،  جمعیت وسیع تری را به روی زندگی جدید بیدار نموده و آنان را آماده مبارزه ات تازه نفس می نمایند.

و رویدادهایی که در حال حاضر در حال روسیه از سر میگذراند بشکلی هستند که این بیداری ی خیل عظیم کارگر را ملزم به حتی سریع تر و گسترده تر شدن آن می نماید، و ما بایستی بیشترین تلاشهای ممکن را برای متحد ساختن صفوف طبقه کارگر بکار برده و حتی آن را برای مبارزه یی مصمم تر آماده نماییم. این نبرد حتی سبب میگردد تا عقب مانده ترین بخشهای طبقه کارگر نسبت به مسایل و رویدادهای سیاسی جاری علاقه مند واکنش نشان دهد. این نبرد حتی روشن تر و شفاف تر بطور کامل گندیدگی فرامین حکومت مطلقه، جنایتکار بودن پلیس بطور کامل و باند مافیایی دستگاه قضایی که برای روسیه تصمصم گیری میکند را به نمایش در میاورد. مردم ما در منزل(روسیه) از سرما و گرسنگی میلرزند – در حالیکه آنان را به یک جنگ بی معنا و ویرانگر برای متحدان خاکهایی که در فرسنگهای دور قرار دارند و توسط نژادهای خارجی در آنجا زندگی میکنند، کشانده اند. مردم ما در ریر فشارهای بردگی سیاسی لِه شده اند – در حالیکه دارند آنانرا به یک جنگ که هدفش برده ساختن سایر مردم میباشد، می کشانند. مردم ما خواهان یک دگرگونی در تصمیم گیری ها در منزل(روسیه) هستند _  درحالیکه چنین خواسته شده که توجه آنها بوسیله غرش سلاح های کشتار جمعی به طرف دیگر دنیا برگردانده شود. اما دولت تزار در قُمار خود ، در برباد دادن جنایتکارانه ثروت ملت و  روانه کردن مردان جوان برای کشته شدن در کناره های اقیانوس پاسیفیک، راه دور رفته است. هر جنگی روی مردم فشار وارد میکند، و جنگِ سخت علیه ژاپن تحصیل کرده و آزاد یک فشار رعب آور برای مردم روسیه است. و این فشار در یک زمان به مردم وارد میشود که بنای پلیس استبداد در حال حاضر در زیر منفجر شدن آگاهی طبقه کارگر با ترس و لرز شروع به رفتن از این سو به آن سو نموده است. این جنگ تمام نقاط ضعف دولت را عریان نموده است، این جنگ تمام  لباسهای مبدلی که این دولت می پوشیده تا شناخته نشود را پاره میکند، این جنگ تمام بوی تعفن داخلی را  افشا میکند؛ این جنگ دیوانگی محض حکومت مطلقه تزار را برای همه آشکار نموده و برای هر فرد سکرات مرگ روسیه ی قدیم را به نمایش میگذارد، روسیه جایی که مردم  حق انتخاب آزاد را ندارند، به رسمیت شناخته نشدند، و روحیه آنها تضعیف گردیده، روسیه یی که هنوز در آن زارع بر زمین و فقیر در کنترل پلیس دولت قرار دارد.

روسیه قدیم در حال مُردن است، یک روسیه آزاد دارد میآید تا جای آنرا بگیرد. نیروهای سیاه که ازحکومت مطلقه تزار محافظت میکنند در حال غرق شدن هستند. اما تنها آگاهی مبارزه طبقاتی و سازمان یافتگی طبقه گارگر میتواند مرگ آنان را حتمی سازد. تنها آگاهی مبارزه طبقاتی و سازمان یافتگی طبقه کارگر میتواند پیروزی ی آزادی ی واقعی، نه آزادی ی تقلبی، را برای مردم کسب نماید. تنها طبقه آگاه و سازمان بافته کارگر میتواند هر گونه سعی برای فریب دادن مردم، به قصد محدود نمودن حقوق شان، و تبدیل نمودن مردم بعنوان تنها یک وسیله در دست بورژازی(سرمایه داری) را در نطفه خفه کند. 

رفقای کارگر! به ما اجازه دهید با انرژی ی دوچندان شده برای نبردِ قطعی که دَم دست ماست آماده شویم. اجازه دهید صفوف طبقه کارگر سوسیال دموکرات هر چه منسجم تر بهم نزدیک شوند. بگذارید پیام شان هر چه وسیع تر در دشت و صحرا منعکس گردد! بگذارید کمپین خواسته های کارگران همیشه شجاعانه تر ادامه یابد. بگذارید پایکوبی ی روز اول ماه می هزاران مبارز تازه نفس به جنبش ما را تسخیر باشد و نیروهای ما را برای نبرد عظیم برای آزادی تمام مردم، برای آزاد ساختن تمام کسانی که زحمت میکشند از یوغ سرمایه افزون نماید!

زنده باد هشت ساعت در روز!
زنده باد انقلاب سوسیال دموکراسی جهانی
مرگ بر حکومت  مطلقه جنایتکار و غارتگر تزار

ترجمه شده از انگلیسی به فارسی: صبا راهی


۱۳۹۴ فروردین ۲۱, جمعه

ستم بر زن: دلائل و راه حل ها! (به مناسبت روز جهانی زن) - اشرف دهقانی



اشرف دهقانی

ستم بر زن: دلائل و راه حل ها!
(به مناسبت روز جهانی زن)


بار دیگر روز جهانی زن فرا رسیده است، روز بزرگی که نشان جنبش طبقه کارگر و جنبش کمونیستی را با خود دارد. این روز یادآور تلاش های مبارزاتی زنان کمونیست و آزاده ای چون کلارا زتکین است که در جهت پیشبرد مبارزات زنان کارگر علیه نظام سرمایه داری، روز ۸مارس را به یاد مبارزه شجاعانه زنان کارگر نساجی در آمریکا (سال ١۸٥۷)، به مثابه روز بین المللی زنان رسمیت دادند.

به طور معمول در روز زن که امروز به طور گسترده در سراسر جهان رسمیت داشته و به گونه و اشکال متفاوت برگزار می شود ، مسائل یا به واقع ستم های گوناگونی که زنان با آن ها مواجه اند مطرح و هر نیروئی بسته به پایگاه طبقاتی خود نظرگاه هائی را به عنوان "راه حل" ارائه می دهد. در سالی که گذشت توده های رنجدیده ایران که سال هاست تحت سلطه یک رژیم مذهبی ضد زن و وابسته به امپریالیسم قرار دارند، به همراه مردم جهان ، شاهد شرارت ها و قساوت های نفرت انگیزی بودند که توسط جمهوری اسلامی و گروه های مرتجع اسلامی در آسیا و کشورهای شمال آفریقا علیه زنان اعمال شد، اعمال جنایتکارانه ای که گاه از فرط فجیع بودنشان بسیار سخت در باور می گنجند. یک روز داعش، زنجیر بر پای زنان بسته و آن ها را هم چون بردگان اعصار پیشین در بازاری در معرض فروش می گذارد، و روز دیگر بوکوحرام در نیجریه به مدرسه ای دخترانه حمله کرده و گروهی از شکوفه های نوباوه دختر را از آن جا ربوده و بعد خبر تجاوز به آن ها را تحت نام "ازدواج" "برادران" با آن ها به جهانیان اعلام می کند. در ایران نیز که ٣٥ سال است یک رژیم داعشی بر سر کار می باشد - رژیمی که در حق توده های مردم ایران مرتکب همه جنایات و شقاوت هائی شده است که مردم جهان امروز در هیبت داعش می بینند - زن ستیزی باز هم شدت هر چه بیشتری به خود گرفته است. تا جائی که سردمداران جنایت پیشه جمهوری اسلامی در تداوم سیاست های زن ستیزانه خود حتی کار را به اسید پاشی به روی زنان نیز رساندند - که تظاهرات شجاعانه مردم اصفهان (٣٠ مهر ١٣٩٣)، پاسخی به این جنایت بود. در ارتباط با چنین برخوردها و اعمال کثیف و شرورانه در حق زنان بار دیگر چرائی سرکوب وحشیانه زنان و به طور کلی این امر که زن ستیزی بر اساس چه سیاستی و در خدمت به چه امری از طرف جمهوری اسلامی و دیگر جریانات مرتجع اسلامی صورت می گیرد در مرکز توجه همگان قرار گرفته است.

از جانب رسانه های مرتبط به محافل بورژوازی به سئوال فوق به طور کاملاً ساده و عوام فریبانه پاسخ داده می شود که با توجه به وسعت تبلیغات چنان رسانه هائی، آن پاسخ حتی از طرف برخی از نیروهائی که دم از مارکسیسم هم می زنند تکرار می شود. مگر نه این است که خود این جریانات اسلامی مطرح می کنند که مشغول اجرای اوامر خدایشان بر روی زمین هستند ، بنابراین چنین رسانه ها و دنباله رو های آنها هم مدعی اند که همه شرارت ها علیه زن از اسلام بر می خیزد. با پذیرش ادعای مرتجعین اسلامی، آن وقت این بحث بی جا و انحرافی در می گیرد که آیا این اسلام واقعی یا اسلامی قلب شده است که مسئولیت چنین اعمال ارتجاعی و وحشیانه را به عهده دارد!  روشن است که نیروهای مذکور با پذیرفتن ادعاهای دروغین جریانات واپسگرای اسلامی و دامن زدن به چنان بحث هائی به نوبه خود در اشاعه این توهم شرکت می کنند که گویا جمهوری اسلامی و جریانات اسلامی مشابه آن از اعمال خود تحقق منافع مادی معینی را تعقیب نمی کنند؛  و به نوبه خود به این توهم دامن می زنند که گویا ادعای مرتجعین (مبنی بر این که آن ها گویا صرفاً به خاطر جلب رضایت خدایشان مشغول اشاعه اسلام و یا به عبارت دیگر تحمیل ایدئولوژی مورد نظر خود به توده های مردم بوده و به این منظور دست به چنان اعمال جنایتکارانه می زنند) واقعی است. چنین برخوردی با واقعیت انطباق نداشته و برخوردی ایده آلیستی به موضوع مورد بحث می باشد. مسلم است که کسانی که بر این حقیقت واقف اند که "مبارزه طبقاتی لکوموتیو تاریخ است" این چنین فکر نمی کنند و عوامل روبنائی و ایدئولوژیکی را مبنای برخورد خود قرار نمی دهند.

مارکس و انگلس به مثابه واقع بین ترین فیلسوفان و دانشمندان عصر خود و تا زمان حاضر، آشکار کرده اند که فکر و عقیده بر مبنای یک واقعیت مادی به وجود می آید و در پشت هر نظر و عقیده ای منافع طبقاتی معینی خوابیده است، و این که انسان ها را نباید بر اساس ادعائی که در مورد خود می کنند سنجید ، بلکه باید آن ها را بر اساس اعمالی که انجام می دهند - با درک این که این اعمال در خدمت تأمین چه منافعی است - مورد تجزیه و تحلیل و قضاوت قرار داد. نیروهای مارکسیست واقع بین ، درست با پایبندی به این تعالیم علمی است که برای پاسخ به این سئوال که مبنا و منشاء وحشیگری های جمهوری اسلامی و جریانات مشابه آن علیه زنان چیست خود را ملزم به تحلیل مشخص از شرایط مشخص می بینند.

شرایط مشخص ما جهانی است که حتی در ده کوره های آن نیز سیستم سرمایه داری رسوخ کرده است، شرایطی است که این سیستم در یکی از بدترین دوره های بحرانی خود به سر می برد. رکود اقتصادی امروز چنان دامن سرمایه داری جهانی را فرا گرفته است که روزی نیست که خبر ورشکستگی این یا آن کارخانه و مؤسسه تولیدی منتشر نشود و یا خود دست اندرکاران به وخامت اوضاع اقتصادی اقرار نکنند.

در چنین شرایطی است که امپریالیست ها و نیروهای مزدور و حکومت های دست نشانده مجبور به اتخاذ سیاست هائی هستند که به خصوص منطبق با خصلت ارتجاعی سیستم سرمایه داری در مرحله امپریالیستی، شدیداً دارای ماهیت واپسگرایانه می باشند. یکی از جلوه های این سیاست ها که اساساً برای مهار بحران، تأمین سود سرمایه داران و جلوگیری از مبارزات توده ها - که بالطبع در شرایط وخیم بودن وضع اقتصادی شدت و دامنه هر چه بیشتری به خود گرفته و به انفجارهای توده ای و انقلاب می انجامد - سیاستی است که با زن ستیزی خود را نمایان کرده است.

اگر روی جامعه خود و اعمالی که حکومت داعشی ایران در حق زنان مرتکب می شود ، متمرکز شویم متوجه خواهیم شد که بی ارزش کردن نیروی کار زنان، خارج کردن زنان از بازار کار و ایجاد موانع گوناگون بر سر فعالیت های اجتماعی مشترک بین زنان و مردان از طریق جدا سازی آن ها و کوشش در خانه نشین کردن زنان، سیاستی است که این رژیم با به خدمت گرفتن ایدئولوژی اسلامی خود به آن دست زده است.

بر کسی پوشیده نیست که جمهوری اسلامی در طی ٣٥سال اخیر با زنده کردن سنت ها و اعمال وحشیانه اعصار پیشین ، چگونه زنان را مورد تحقیر و توهین قرار داده، چگونه آن ها را مجبور کرده تا به اصطلاح حجاب اسلامی به سر کنند و خود را در کیسه های بی قواره ای پوشانند ، چگونه به نام قوانین و مجازات اسلامی وحشیانه ترین و متحجرترین روش های سرکوب را علیه زنان به کار گرفته است، چگونه دستگاه های تبلیغاتی این رژیم همواره با شدت تمام در کار بوده اند تا ارزش عنصر زن در جامعه را تا حداقل ممکن پائین بیاورند و با استناد به آیه و حدیث و غیره به زنان و به کل جامعه به قبولانند که به راستی زنان، فرو دست و مردان، فرا دست اند و باید چنین باشد. اجازه دهید در همین جا مکث کنیم و ببینیم که از فرو دست و بی ارزش یا کم ارزش جلوه دادن زنان چه کسانی نفع می برند. بی تردید این سرمایه داران هستند که به طور برجسته با اشاعه یافتن چنین فرهنگی و در سایه عملکردهای زن ستیزانه حکومت حامی خود، سود های کلانی به جیب می زنند. وقتی زن در جامعه موجودی کم ارزش محسوب می شود ، سرمایه دار نیز امکان می یابد که نیروی کار او را به قیمت ارزانی خریداری کند یعنی مزد بسیار نازل تر از آن چه باید باشد را به او می پردازد. مسلم است که این ظلمی در حق زن کارگر است. اما موضوع به همین جا ختم نمی شود. سرمایه داران با پرداخت مزد نازل به زنان کارگر به واقع سطح مزد در کل جامعه را پائین نگاه داشته و بر شدت استثمار مردان کارگر نیز می افزایند که مجموعه این عملکردها در حالی که فقر و بدبختی را به خانواده های کارگری تحمیل می کند ، تماماً باعث بالا رفتن سود سرمایه داران می گردد. چنین است که معلوم می شود در ورای ریاکاری های مذهبی علیه زن و سخن گفتن از بهشت و جلب رضای خدا و کلاً در پشت همه هیاهو هائی تبلیغاتی و عملکردهای وحشیانه جمهوری اسلامی در ضدیت با زن منافع طبقاتی خوابیده است که به طور مشخص همانا منافع سرمایه داران می باشد.

از جنبه دیگر، اگر به اوضاع اقتصادی جامعه توجه کنیم خواهیم دید که خوابیدن تولید، تعطیلی کارخانه ها و مراکز مختلف کار، و یا کارکرد آنان با ظرفیتی به مراتب پائین تر از قبل چنان ابعادی به خود گرفته است که دیگر تعطیلی و نیمه تعطیلی این یا آن مرکز کار به صورت امری عادی در آمده است. این وضعیت که معرف وضعیت کنونی اقتصاد سرمایه داری در کشور ماست عواقب خاص خود را به دنبال دارد. با توجه به بحران و رکود اقتصادی، بیکار سازی ها آهنگ هرچه شدیدتری به خود گرفته و در ابعاد هرچه وسیع تری در حال گسترش است.

اگر یک جامعه سالم (جامعه سوسیالیستی) قادر به رشد استعدادهای کارگران و زحمتکشان بوده و می تواند از نیروی کار موجود به بهترین وجه در جهت رشد و ترقی جامعه استفاده کند، در جامعه سرمایه داری و به خصوص در دوران بحران که به نیروی کار کمتری نیاز است نه تنها انرژی و استعداد های بخش قابل توجهی از نیروی کار عاطل و باطل مانده و به هرز می رود بلکه این نیرو به صورت ارتش فشرده ذخیره کار یا صف گسترده بیکاران در آمده و وجودش خود معضل بزرگی برای جامعه محسوب می شود.

باید دانست که در شرایط رکود اقتصاد سرمایه داری و در شرایط گسترش بیکاری زندگی کارگران و زحمتکشان وخامت بار تر گشته و این امر موجب اوج گیری اعتراضات و مبارزات آنان می گردد. در چنین شرایطی یکی از راه های مقابله حکومت های مدافع سرمایه داران با معضل بیکاری ، خارج کردن زنان از بازار کار با توجیهات ایدئولوژیکی است تا با طبیعی جلوه دادن بیکاری زنان، سیستم سرمایه داری را که عامل واقعی بیکاری و مصیبت های ناشی از آن برای خانواده های زحمتکشان می باشد، از آماج حمله مصون نگاه دارند. تاریخ نمونه ای از این تجربه را در آلمان در شرایط بحران و رکود اقتصادی که منجر به روی کار آمدن هیتلر شد شاهد است و نشان می دهد که قدرتمداران فاشیست برای طبیعی جلوه دادن بیکار سازی های زنان، چه تبلیغات ارتجاعی گزافی را مبنی بر این که زن خوب و شایسته گویا زنی است که کارهای خانه را انجام داده و مادری کند، به راه انداخته بودند. جمهوری اسلامی نیز امروز برای طبیعی جلوه دادن خانه نشینی زنان همان کاری را می کند که فاشیست های آلمان به رهبری هیتلر انجام می دادند با این تفاوت که توجیهات ایدئولوژیکی اینان در پوشش مذهب صورت می گیرد و اعمال شان نیز علیه زن ها ، ده ها بار خشن تر و سرکوبگرانه تر از فاشیست های آلمان می باشد. اگر این واقعیتی است که هیچ تفاوتی میان زن و مرد وجود ندارد و هر دوی آن ها باید به یکسان حق و امکان اشتغال به کار داشته باشند، جمهوری اسلامی برای این که نیمی از نیروی کار جامعه را در شرایط رکود سرمایه داری از بازار کار خارج سازد به قرآن و خرافات مذهبی متوسل می شود تا این تصور را به وجود آورد که گویا زن ستیزی این رژیم ناشی از اجرای فرامین خدای بی وجود آسمانی به روی زمین می باشد، تا دلیل واقعی ایجاد محدودیت های فراوان برای اشتغال زنان و بیکار سازی آنان که نشانه ای از بیماری لاعلاج سیستم سرمایه داری است و امروز در عصر امپریالیسم شدت و حدت هرچه بیشتری به خود گرفته است، لاپوشانی گردد. با به کارگیری چنین ترفندی امکان اعتراض و دفاع از حق مسلم زنان برای کار نیز در چهارچوب قوانین یا عرف رایج در جامعه از زنان سلب می گردد. به واقع این حکومت به مثابه یک حکومت وابسته به امپریالیسم و مدافع منافع سرمایه داران، برای مصون نگاه داشتن سیستم سرمایه داری در ایران از آماج مستقیم حملات زنان و مردان کارگر و زحمتکش و دیگر توده های ستمدیده ، می کوشد نه مصالح و نیاز های سرمایه داری ، بلکه اسلام و اعتقادات مذهبی رژیم را دلیل اعمال زن ستیزانه خود به دیگران جلوه داده و به آن ها به قبولاند. از این طریق آن ها نه فقط خشم توده ها را متوجه عواملی جز سیستم سرمایه داری می نمایند بلکه امیدوارند که مبارزه آنان را نیز به مسیرهای فرعی کشانده و به کجراه ببرند.   

در عین حال، زن ستیزی جمهوری اسلامی در سایه ایدئولوژی اسلامی، فواید دیگری نیز برای حفظ سیستم سرمایه داری حاکم بر ایران را در بر دارد.  همان طور که می دانیم جمهوری اسلامی برای ممانعت از فعالیت های اجتماعی زنان به انواع شگردها در پوشش تعالیم و فرامین مذهبی متوسل می شود. از همان سنین کودکی با پیش کشیدن فرهنگ اسلامی مَحرم و نا مَحرم ، سعی در ایجاد فاصله بین پسر و دختر کرده و چه در مدارس و دانشگاه و چه در بسیاری از مجامع عمومی و اخیراً حتی در محل های کار اداری به جداسازی آن ها از همدیگر می پردازد. اما هر چقدر هم رژیم ، دلیل اتخاذ چنین شیوه هائی را اعتقاد اسلام به تفکیک زن و مرد عنوان کند واقعیت های زندگی با هزار زبان روشن گویای آن هستند که این توجیهات ایدئولوژیک و همه اقداماتی که رژیم برای جدا سازی زنان و مردان از یکدیگر انجام می دهد ، جز ترفندهائی در خدمت ایجاد اخلال در اتحاد مبارزاتی زنان و مردان تحت ستم ایران نمی باشند. جمهوری اسلامی که از شدت فشارهای اقتصادی و اجتماعی به مردم ستمدیده ایران به خصوص به روی کارگران و زحمتکشان واقف است و هم چنین به خوبی از تنفر بیکران آن ها نسبت به خود آگاهی دارد ، علاوه بر سرکوب سیستماتیک جامعه به صورت های مختلف، از شگرد جداسازی زن و مرد در پوشش مذهب برای جلوگیری از مبارزات متحد زنان و مردان علیه وضع ظالمانه موجود استفاده می کند. آن ها حتی سعی در نا امن کردن محیط برای رفت و آمد زنان در کوچه و خیابان می کنند تا نه فقط آن ها را از فعالیت های اجتماعی باز داشته و از بودن در کنار مردان محروم سازند، بلکه می کوشند زنان را وادار به نشستن در خانه کرده و به خانه نشینی زنان ابعاد هر چه گسترده تری بخشند. نمونه های برجسته ای وجود دارند که سیاست ننگین رژیم برای تفرقه اندازی بین زن و مرد و جلوگیری از مبارزات زنان و مبارزات متحد آن ها با مردان علیه جمهوری اسلامی (که کانال اصلی مبارزه با امپریالیسم و نابودی سیستم سرمایه داری وابسته در ایران می باشد) را بر ملا می سازند. فراموش نکرده ایم که بلافاصله پس از خیزش قهرمانانه مردم ایران علیه رژیم حاکم در سال ١٣۸۸که زنان با قهرمانی و فداکاری تمام نقش انقلابی برجسته ای در آن داشتند، رژیم اراذل و اوباش خود را در خیابان ها رها کرد تا زنان را آشکارا مورد برخوردهای زشت و کثیف و لُمپنی خود قرار داده و آن ها را از حضور در خیابان ها باز دارند. نمونه دیگر ایجاد وحشت برای زنان از طریق اسید پاشی است. رژیم با دست زدن به چنین اقدامات ننگین علیه زنان ، نه فقط هدف سرکوب زنان برای جلوگیری از مبارزات آن ها به عنوان نیمی از آحاد جامعه را تعقیب می کند ، بلکه از طریق سرکوب زنان، سرکوب کل جامعه را مد نظر دارد. به راستی که سرکوب زن، سرکوب جامعه است، و این نظر کمونیستی تحت رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی با چه وضوحی حقانیت خود را به اثبات رسانده است.

هم چنین کمونیست ها همواره تأکید کرده اند که مذهب در دست استثمارگران و حکومت های حامی آنان وسیله ای جهت تحمیق توده ها و اشاعه خرافات در میان آنان به منظور تسهیل شرایط استثمار می باشد. این را نیز 35 سال حکومت جمهوری اسلامی به وضوح به مردم هشیار ایران نشان داده و در عمل ثابت کرده است که اسلام خواهی این رژیم و توجیه همه اعمال ضد خلقی اش با مذهب و این که گویا مشغول اجرای دستورات الهی و آسمانی در زمین می باشد ، جز برای فریب مردم و به منظور حفاظت از سیستم سرمایه داری حاکم بر ایران نیست. چنین است که امروز بسیاری از مردم ایران و به خصوص طبقات پائین جامعه بر اساس تجربه روزانه خود به خوبی به این حقیقت واقف گشته و آن را آشکارا بیان می کنند که اسلام خواهی دست اندرکاران رژیم صرفاً در خدمت تأمین سود سرمایه داران داخلی و خارجی قرار دارد. با این حال، به اصطلاح روشنفکرانی هم وجود دارند که کوته بینی شان درک چنین حقیقتی را برای آنان دشوار ساخته و آن ها عاجز از فهم ارتباط بین ایدئولوژی حکومت و منافع مادی که در پرتو آن نصیب سرمایه داران و حفظ سیستم سرمایه داری ایران می شود به نام ضدیت با اسلام به تبلیغ همان امری می پردازند که خود رژیم و رسانه های امپریالیستی (البته در نقش مخالف) مبلغ آنند؛ و در نتیجه این دسته از روشنفکران نیز به گونه ای دیگر دلیل واقعی زن ستیزی جمهوری اسلامی را لاپوشانی کرده و به کور کردن آگاهی مردم ایران مشغولند.

اما در مقابل رژیم وابسته به امپریالیسم حاکم بر ایران که می کوشد همه قید و بندهای قساوت آمیز و نفرت انگیز طبقات استثمارگر در اعصار گذشته بر دست و پای زنان را، امروز در خدمت طبقه سرمایه دار و به نام رواج اسلام هرچه محکمتر سازد کدام مبارزات جریان دارند و راه حل واقعی چیست؟

شکی نیست که زنان ایران برای گسست تک تک زنجیر هائی که بر دست و پای آنان بسته شده ، مجبور به مبارزه هستند. آن ها مجبورند به مبارزه علیه یکایک ستم هائی برخیزند که در قانون علیه آن ها قید شده است؛ و کلاً برای دور ریختن همه قوانین و مقررات ضد زن در جمهوری اسلامی مبارزه کنند. مجبور به مبارزه با حجاب اجباری هستند، مجبور به مبارزه برای آزادی در انتخاب پوشش هستند. مجبورند با جلوه های گوناگون فرهنگ زن ستیزانه که از طریق نهادها و دستگاه های مختلف اشاعه داده شده و حتی بعضاً ناآگاهانه از طرف خود مردم نیز بازتولید می شود مبارزه کنند. چنین مبارزاتی امروز در شکل های گوناگون و در ابعادی کوچک و بزرگ در جامعه ایران جریان دارد. در مسیر این مبارزات اما ما شاهد دو نوع برخورد هستیم: یکی برخوردی که با نام فمنیسم شناخته می شود و دیگری برخورد نیروهای اصیل کمونیستی. این دو برخورد امروز به خصوص در حوزه نظر ، برجستگی خاصی دارند، هر چند که بدون شک در فردای رشد و اوج گیری مبارزه توده ها نقش عملی خود را هر چه بیشتر ایفاء خواهند نمود. به همین دلیل هم شناخت واقعی و عمیق از این دو برخورد امری ضروری است.

به جهت درک تفاوت فیمابین برخورد فمنیستی با برخورد کمونیستی نسبت به مسأله زن، باید در نظر داشت که در مجموع دو مشخصه اصلی، فمنیسم را از کمونیسم جدا می سازند. یکی از این دو مشخصه آن است که پیروان فمنیسم اساساً مردها و نه جامعه طبقاتی را عامل ستم بر زن معرفی می کنند. مشخصه مهم دیگر که با مشخصه اول و ندیدن جامعه طبقاتی به مثابه عامل اصلی ستم بر زن کاملاً در ارتباط است این واقعیت می باشد که فمنیست ها سعی دارند مبارزات زنان برای گسست زنجیرهای خود را در مسیری پیش ببرند که آسیبی به کل سیستم سرمایه داری وارد نیاید. در حالی که کمونیست های اصیل بر آنند که از آن جا که ستم بر زن ریشه در جامعه طبقاتی و در شرایط کنونی ریشه در جامعه سرمایه داری دارد لذا رهائی واقعی زنان را باید در نابودی این سیستم و برپائی سوسیالیسم جستجو نمود. بر چنین پایه ای است که در زمینه های مختلف می توان تفاوت نظر و برخورد فمنیست ها با نظر و برخورد کمونیست ها را نسبت به مسأله زنان و جنبش زنان نشان داد.  مثلاً کسانی که اهمیت شرکت زنان در جنبش های عمومی علیه رژیم جمهوری اسلامی را درک نمی کنند و حتی به گونه ای که در رابطه با خیزش سال ۸۸ شاهد بودیم مبارزه قهرمانانه آنان را با اما و اگر های گوناگون تحقیر می نمودند، هر ادعائی هم که داشته باشند و از جمله خود را کمونیست دو آتشه هم جلوه دهند ، باز به جرگه فمنیست ها تعلق دارند. این همان فمنیسمی است که مبلغ آن می باشد که زنان گویا باید صرفاً در رابطه با مسأله زنان و مطالبات خود مبارزه کنند و گویا شرکت آنان در مبارزه عمومی به سود مردها خواهد بود. این همان فمنیسمی است که مبارزه زنان برای آزادی خود را امری جدا از مبارزه کل توده های تحت ستم برای سرنگونی جمهوری اسلامی و انقلاب برای از میان بردن سیستم سرمایه داری وابسته ایران قلمداد می کند، مبارزه انقلابی ای که تحقق واقعی خواست زنان در پرتو به ثمر رسیدن آن امکان پذیر می باشد. با کمی تعمق می توان دید که در جوهر تفکر فمنیستی در واقع رفرمیسم نهفته است که برای حفظ سیستم سرمایه داری با توسل به بهانه های مختلف مانع از شرکت زنان دوشادوش مردان در مبارزات انقلابی می گردد. به عبارت دیگر فمنیسم خواهان آن است که زنان با حفظ چهارچوب سیستم سرمایه داری علیه زن ستیزی مبارزه کنند ، یا در واقع صرفا دست به مبارزه رفرمیستی بزنند. 

اگر این واقعیتی است که جمهوری اسلامی و دیگر گروه های اسلام گرای مرتجع درست به خاطر حفظ سیستم بحران زده سرمایه داری و خدمت به اربابان امپریالیست خود و در جهت سرکوب مبارزات توده ها در شرایط وخامت بار اقتصادی کنونی، زن ستیزی را تحت پوشش توجیهات مذهبی به یکی از ارکان سیاست های خود تبدیل نموده اند، کمونیست های راستین ایران باید ضمن ارج گذاشتن به مبارزاتی که امروز آشکار و پنهان توسط زنان (و حتی مردان مبارز به نفع زنان) در جامعه ما صورت می گیرد و دفاع از همه خواست ها و حتی جزئی ترین مطالبات زنان، بر ضرورت اتحاد زنان و مردان ایران در مبارزه برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی و از بین بردن سیستم سرمایه داری که عامل اصلی ادبار و همه ستم هائی است که بر زنان تحمیل می شود، تأکید نمایند. این تنها راه و روشی است که زنان تحت ستم ما را در گسست همه زنجیرهای دست و پای خود، به مقصد خواهد رساند و آزادی و رهائی واقعی زن را متحقق خواهد ساخت. این راه و روش کمونیست های بزرگی چون کلارا زتکین و همه کمونیست هائی است که هشت مارس با تلاش آن ها ، به روز جهانی زن تبدیل شد.

اسفند ١٣٩٣
برگرفته شده از سایت سیاهکل در لینک زیر