۱۳۹۳ دی ۲۴, چهارشنبه

صبا راهی - آزادی عقیده و بیان و تضادهای آشکار برخی از مدعیان آن!

آیا ما آزادی "اهانت یا توهین یا دست انداختن" را برای همه مجاز میدانیم؟ یا تنها برای "غربی"ها؟

آیا ما آزادی "انتقاد " را برای همه مجاز میدانیم یا تنها برای "غربی" ها ؟

آیا اساسآ "اهانت یا توهین یا دست انداختن" دیگران چه مرده چه زنده روش علمی و درست یا طنز است؟

آیا روش های دیگر علمی وجود ندارد تا نظرات یک فرد مرده یا زنده را به باد ظنز و انتقاد و افشاگری گرفت؟


کمونیست ها ( مارکسیست لنینیست ) ها، هرگز کاری نمیکنند که سبب ایجاد تفرقه در صفوف مبارزاتی کارگران و زحمتکشان و محرومان بر علیه سرمایه داری درنده گردد. همانطور که لنین آموزگار راستین و دلسوز واقعی کارگران میگوید وقتی کارگران برای یک اعتصاب آماده میشوند کسی دم در کارخانه از آنها سین جین نمی کند که دین شما چیست.


 آموزش و تعلیم و تربیت در هر عرصه چه زندگی اجتماعی چه زندگی سیاسی اساس برخورد علمی با پدیده ها می باشد.


در خانواده هفت نفره ای بزرگ شدم که پدرم( کارگر صنعتی) بی مذهب و بی خدا بود و مادرم مسلمان! در خانه ما هرگز دیده نشد که پدرم به مقدسات مادرم توهین کند یا مادرم پدرم را بخاطر بی دینی و بی خدایی اش مورد سرزنش و تحقیر قرار دهد، حتی مادرم وقتی که روزه میگرفت پدرم زودتر از او بیدار میشد و برایش سحری آماده میکرد و با لحنی بسیار شیرین به مادرم یادآور میشد که روزه برای سلامتی اش خطرناک است! ما نه به باورهای دینی و مذهبی مجبور شدیم و نه به بی دینی و بی خدایی! در اصل در یک محیط آزاد، مملو از عشق و احترام هر کدام دین و بی دینی یا خداباوری و بی خدایی را بر حسب مطالعه و تجارب روزمره زندگی انتخاب کردیم! و وقتی پدرم مُرد، با آنکه خیلی ها به غلط خانواده ما را بدلیل اینکه مادرم زن تحصیل کرده ای بود که دوش به دوش پدرم کار میکرد خانواده زن سالار می دانستند، ولی مادرم هرگز ما را زیر فشار قرار نداد که باید بادین و با خدا شویم، چرا که رفتار پدرم با مادرم آنقدر آزادانه و محترمانه بود که تاثیر خودش را روی همه ما گذاشته بود! ما نیز در این محیط از رفتار پدر و مادرم آموخته بودیم که باورهای خود را به دیگران حقنه نکنیم! بر عکس همسایه ای داشتیم که سعی داشت مادرم را وادار کند تا ما را در چارچوب مذهب بارآورد، و سعی بسیار زیاد هم داشت که مرا که کوچکترین فرزند خانواده بودم را با دین کند، پس از تلاش های بسیار او که با شکست مواجه شده بود به مادرم گفته بود که این جزغل با سوالاتی که از من میپرسد مرا هم از راه بدر میکند! 

تا همین جا از اینکه لطف کردید و سطر بالا،شرح مختصری از شرایط زندگی ام را خواندید ممنونم! در اصل علت نوشتن سطر بالا دو علت داشت:

 

علت اول: عدم درج نوشته های من در سایت های مختلف، به دلیل "انتقادهای تند و تیز و بی رحم" به نظرات راست، این عبارتی است که خودم آنرا حدس میزنم و برخی از سایت ها هم  برخی از نوشته های مرا به نوعی مثلا توهین به رهبران سیاسی و یا نظرشان، یا به رهبران دیگر سازمان ها یا گروه های سیاسی، یا چیزی در این ردیف قلمداد میکردند و یا میکنند، اکثر این سایت ها هم در هفته اخیر به نظر این قلم سوگوار "آزادی اهانت و دست انداختن مذهب" شدند، به عبارتی سوگوار ترور هولناک اخیر، ترور کاریکاتوریست های فرانسوی!  رفتار یک بام و دو هوای این عده مجدد مرا وادار کردتا در باره آزادی بیان و عقیده بورژوازی کارگر کُش دست به قلم شوم. میدانم که خیلی ها می گویند " آی بابا باز دوباره شروع کرد"، اما قرار نیست که ما برای آزادی بیان و عقیده "غرب" هورا بکشیم و قلم های خودمان را بشکنیم و خود را مورد ظلم و ستم شکنجه سانسور قرار دهیم؛ هست؟ آنهم مورد ظلم و ستم شکنجه ی کسانی که برخی هایشان متاسفانه در شکنجه گاه های رژیم ددمنش اسلامی وابسته به امپریالیسم به خاطر عقایدیشان مورد شکنجه های قرون وسطایی قرار گرفته اند.


 کسانیکه خود را مارکسیست لنینیست بداند و  دین یا هر پدیده دیگر را طبقاتی ارزیابی نکند بی شک به بیراهه رفته و نتیجا سر از دامن امپریالیستها در میآورد! از آنچائیکه تمامی ادیان و مذاهب هیچ گونه تضادی با سرمایه داری ندارند به همین دلیل هم آیه ها و سوره های آنها مانند موم در دست سرمایه داری شکل میگیرند و در راستای پاسداری از منافع آن از هیچ سرکوبی تحت عنوان "مخالفت با خدا" فروگذاری نمیکنند!


 امروز بخصوص از زمانی که در ایران اسلام توسط امپریالیستها در کنفرانس گوادالوپ پس از سرنگونی شاه نوکر دست به سینه قبلی شان توسط کارگران و زحمتکشان و نیروهای کمونیست و انقلابی و سایر آزادیخواهان، به قدرت نشانده شد مذهب جهره واقعی خود، سرکوب ستمدیدگان برای منافع ستمگران را در اشکال و ابعاد مختلف به نمایش در آورد،اروپا نیز دوره تاریک را حدود 500 سال پیش از سر گذرانده است! در اروپا نیروهای مترقی و روشنفکر؛ نویسندگان و هنرمندان و کارگران و زنان بهای بسیار سنگینی را پرداخت کردند تا اینکه مسیحیت را از بطن جامعه و دخالت در تمام عرصه های زندگی شان به کنج کلیسا ها برانند! با این وجود همین چند سال پیش بود که در پاریس سینمایی که فیلم " آخرین وسوسه مسیح" را نشان میداد به آتش کشیده شد که در آن یک نفر جان خود را از دست داد، قاعدتا تروریست های سینمای پاریس نه مسلمان نبودند. آیا واقعا مسیحیت در کنج کلیسا هاست؟ خیر! سرمایه داری همچنان از مسیحیت نیز برای خاموش کردن خشم ستمدیدگان استثمار شده، برای دخالت در جسم زنان در امر مهم سقط جنین، این حق مسلم زنان، بعنوان ابزاری برای عقب راندن جوامع مختلف حتی در اروپا و آمریکا استفاده میکند! در جلوی کلینک هایی که قانونا در آمریکا عمل سقط جنین را انجام میدهند هر روز بنیادگرایان مسیحی سد راه زنانی میشوند که بقول یکی از پزشکان (به لینک یک مراجعه کنید )  آن با درایت کامل تصمیم به امر سقط جنین گرفته اند، تا آنها را از این منع کنند!

در میان اپوزیسیون رژیم ضد زن اسلامی منصور حکمت در لباس "چپ مدرن" با دست درازی در جسم زنان خود را در ردیف بنیادگراهای مذهبی قرار داد. ( لینک دو )

از موضوع اصلی دور نشویم، واقعیت دیگری وچود دارد که لازم است کمی بیشتر در این نوشته  به آن اشاره شود. اروپا مسیر طولانی تاریخی را سپری کرده تا امروز به اینجا رسیده است، که طبقه حاکم دریافته است که مرز آزادی های مختلف از قبیل آزادی بیان و عقیده را تا "حدی" باز گذارد! تا آن حدی که سرمایه داری را نشانه گیری نکند، و گر نه هر هر ج و مرجی که میخواهد به بار آورد که اتفاقا به نفع سود و چپاولگری سرمایه داری است.

اما آیا این شرایط تاریخی و سیاسی در خاورمیانه و آسیا یکسان است؟ آیا امپریالیست ها با دیکتاتورهایی نظیر شاه و ملا که بر جامعه ما تحمیل میکنند تا جامعه را مدام رو به عقب برانند همان اندازه میتوان از آزادی بیان و عقیده سخن "آزادنه" سخن گفت که در جوامع غربی؟

اساسآ مگر توهین و دست انداختن دیگران کار درستی است؟ آیا دست انداختن و توهین کردن "طنز و انتقاد" است؟  آیا ما شاهد نیستیم که چگونه جوک های قوم های مختلف در ایران برای دور کردن اقوام از یکدیگر ساخته شده است؟ جوکهای که مایه "خنده" دربار شاه و ملا بوده و است؟ آیا دست انداختن عقاید مسلمان یا مسیحی یا یهود یا هر دین و فرقه دیگر کار درست و منطقی است؟ آیا ما حاضریم توهین به مقدسات مسلمان ها را "مجاز" بدانیم اما اگر کسی مانند صاحب این قلم به نظرات ارتجاعی و ضد زن فردی مانند منصور حکمت برخورد کرد سایت ها نوشته های او را باید زیر تیغ سانسور ببرند؟ از جمله سایتی که اسم خود را هم "آزادی بیان" گذاشته که دیگر از این ریاکارانه تر ممکن نیست!

اینگونه سایت ها برای آزادی بیان کاریکاتوریست ها احترام عجیب و غریب قائلنداما این قلم و نظیر آنرا به راحتی می شکنند!

رفتار بیگانه پرستی این گونه افراد برای من یادآور فرهنگ شاه جلاد که عاشق چشم آبی ها بود و فرهنگ "غرب پرستی" را در جامعه رواج میداد است؛ بسیاری از مردم تا که یک چشم آبی در خیابان تهران یا مراکز توریستی میدیدند آب از لب و لوچه شان سرازیر میشد اما اگر یک افغان یا یک حتی یک کرد و لُر خودمان به تهران می آمد و با لباس زیباری محلی اش وارد شده بود و با همان لهجه های شیرین هم حرف میزدند بیا و ببین که چه فیس و افاده ها طبق طبق نمیشد و کلاشینکف نژادپرستی شان قلب فلک را سوراخ سوراخ نمیکرد! خیلی هایشان هنوز خود را از نژاد آریایی "هیتلر" میدانند! یک روز در سالن غذاخوری یک کمپ پناهندگی یک زن ایرانی با اشاره به یک جوان هیکل دار سیاهپوست به بچه اش که غذا نمیخورد گفت " اگه غذا نخوری به این لولو میگم بیاد بخوردت ها." شما حتما نمونه های بیشتری را می شناسید. یک راننده تاکسی که افغان بود وقتی که فهمید من ایرانی هستم گفت خانم ناراحت نشی ها رژیم ایران نژادپرست ترین رژیم در دنیا است و این فرهنگ را هم در جامعه گسترش میدهد، خانواده اش در ایران بودند، گفتم چرا ناراحت بشوم واقعیت را میگویی و دلم برای خانواده ی او می سوخت که باید در رژیم ددمنش سرمایه داری اسلامی در ایران پناهنده باشند بی هیچ حق و حق انسانی!


خب، یک چایی یا قهوه برای خودتان درست کنید یا یک آبجو باز کنید تا حوصله تان سر نرود و ادامه مطلب را بخوانید.

آیا فقط سایت های ایرانی خارج از کشور آزادی بیان را برای "غیر" میخواهند؟ خیر!


روزنامه گاردین چاپ انگلیس نیز یکی دو تا از کامنت های مرا سانسور کرد و مدعی نیز بود که استاندارد آن نشریه را رعایت نکرده ام! همین نشریه برای کاریکاتوریست های فرانسوی مجلس عزاداری ترتیب داده بود و سر دبیر آن از کارکنانش خواسته بود که قلم هایشان را بعنوان همدردی بالا ببرند! اما چرا کامنت مرا درج نکرده بود برای اینکه در آن نوشته بودم:" که یک مشت گرگ مثل بوش و بلر و سرکوزی، اوباما و دیوید کامرون و امثال آنها خود را رهبران قلدر دنیا میدانند و در دنیا هر جنایتی را در راستای منافع امپریالیستها اعمال میکنند آنوقت کسی آنها را تروریست نمی داند..." خب بوش و بلر و اوباما و کامرون یا دیگران چه فرقی با محمد دارند؟ چطور میشود آن یکی را کاریکاتور کرد و تعصبات پیروانش نادانش را بطرز شنیعی برانگیخت اما نمیشود لقب "گرگ" یا قلدر که شایسته بوش و بلر و اوباما و سرکوزی و مرکل و غیره است را بکار برد؟

 ملاحظه میشود که آزادی بیانی که همه اینها سوگوار آن هستند آزادی بیان وعقیده بورژوازی کارگر کُش است.

 

علت دوم :حملات مجدد توهین آمیز برخی از هواداران منصور حکمت طبق معمول به نوشته اخیر من از طریق ایمیل می باشد! وقتی این توهین های چاروداری را میخواندم فکر میکردم که اگر دم دستشان بودم احتمال حمله فیزیکی هم بود. مضحک تر از این نمی شود، که این جماعت زیر اسم "کمونیسم کارگری"  زیر چتر آزادی بیان و عقیده و انتقاد بورژوازی سینه زنی میکنند، و از آنها هم دلسوزترش میشوند! یعنی از این بیشتر ریاکاری در حق کارگران ممکن نیست!

مطلبی نوشته بودم که از طریق ایمیل( سانسور سایت ها امکان درج را نمیداد، زنده باد آزادی بیان....) ارسال میشد.( لینک سه)

از میان آنها یکی را برای شما انتخاب کردم، اسم او را نمیبرم تا شاید با خواندن این نوشته هم کمی شرم کند هم برود کمی  مطالعه کند و چیز یاد بگیرد، او در یکی از ایمیل هایش نوشت:

" به دهن گشاد و جا کش سیاسی

حالا که دهن گشادت را باز کردی میشه بگی مشگلت با منصور حکمت چیه؟ جناب دهن گشاد اول خودت را معرفی کن نرو مخفی شو زیر اسم مستعار و خانه تیمی بعدن دهن گشادت را که باز کردی بگو ببینم کجاتو منصور حکمت سوزونده که با تنفر از اون که دیگه زنده نیست که خودش جوابت را بده .
بعدن یواش یواش با هم یک راهپیمایی ذهنی میکنیم ببینم چه پخی هستی.در ضمن این ایمیل را هم بزار تو همان لیستی که قبلن گذاشته بودی.فعلن همینها وره دستت باشه باشون بازی کن تا ایمیل بعدی."



البته وقتی که برایش نوشته شد که منصور حکمت اسم واقعی اش ژوبین رازانی بود و هرگز از این اسم استفاده نکرد و بعوض یازده اسم مستعار دیگر داشت، آیا این فحاشی های چاروادری شامل حال او هم میشود؟ دیگر جوابی به ایمیل داده نشد!


این فرد احتمالا نه میداند خانه تیمی چیست و نه مبارزه چریکی چیست؟ اینها تحت تبلیغات بشدت مسموم رهبرانشان بر ضد مبارزه کمونیست های چریک چنین لمپن وار و چارواداری حرف میزنند. چرا؟ یکی از رهبران این فرد به خود من گفت:

 " صبا یادته که چه فرهنگ غم و ناله و یکی میاد یکی میاد رو در ادبیات جامعه ما حاکم بود؟ همون فرهنگ چریکی رو میگم... همش به مردم میگفت یکی میاد یکی میاد هیچ کار نکنین منتظر باشین، تا اینکه خمینی اومد...

گفتم اون که فرهنگ چریکی نبود، اون فرهنگ خادمین سرمایه داری بود، چریکها که هفت سال تمام در زمین دشمن داشتند حتی از جانشان مایه میگذاشتند، مبارزه آنها بود که به مردم شهامت و امید داد و شد الگوی مبارزه با دشمن، کجا آنها منتظر بودن که امپریالیستها برای مردم یکی را بیاورد. حتی ادبیات و سروده های آنها بر علیه خمودگی بود سروده ای نظیر: هان بپا ای خلق ایران بپا/ هان برآی از خواب غفلت برآی/ برخیز ای جوان/  مثال شیر ژیان/ بنیاد ظلم و استبداد را / ز ریشه برکَن...

بار دیگر گفت: صبا یادته اون سرود چریکها چی بود؟ خلق ترکمن خلق ترکمن در راه وطن بیایدت از جان گذشت... چریکها چه ناسیونالیست بودن میگفتن برین خودتون بکشین در راه وطن... "

لبخندی به ایشان زدم و گفتم چریکها به یک پدیده به اسم امپریالیسم به درستی باور داشتند و دارند و این سروده به معنای این بود که وطن باید از یوغ وابستگی به امپریالیسم بیرون بیاد، و برای اینکار باید از جان هم گذشت چون دشمن که نمیاد دو دستی وطن را رها کند.

گفت:" خب امپریالیسم که اونجا نبود"

گفتم" "خب نوکرش، سگ زنجیری اش شاه جلاد که اونجا بود"
 سکوتی برقرار شد.

روزی دیگر گفت: " صبا برو زندگی تو کن فکر انقلاب نباش."

گفتم باشه میرم واسی خودم عشق میکنم تا عمو سام بیاد برای مون انقلاب کنه و یه خمینی دیگه بیاره!

عین این محاوره را با منصور حکمت در کنفرانس لندن وقتی که زنده بود داشتم وقتی جوابی نداشت یکی را صدا میزد تا "جوک جدید" برایش بگوید. چرا این محاوره را نوشتم؟ برای اینکه سندی برای آموزش های مسموم فردی که آن ایمیل چارواداری را برایم داد به شما ارائه دهم. همه ی این سلاخی تاریخ مبارزه چریکی در ایران را شخص منصور حکمت در بین هواداران ریز و درشت خود ترویج داده بود. در اصل منصور حکمت بود که دشمن خاصی با چریکها و مبارزه چریکی داشت، آیا این دشمنی از زاویه دیدگاه طبقاتی بود؟ یا اینکه تجربه شخصی دوران دانشجویی او بود که روزنامه نیمروز آنرا تا حدی فاش ساخته بود که او که اسم واقعی اش ژوبین رازانی بود به ساواک قول همکاری داده بود؟ آیا به همین علت بود که از اسم واقعی اش استفاده نمیکرد؟ خب اینگونه مسائل وقتی مطرح میشود طرفداران منصور حکمت تاب شنیدن آنرا ندارند و بجای پاسخ دادن یا فحاشی میکنند یا میگونید که از این " ایمیل" ها برای ما ارسال نکنید. البته لازم به تکرار مکررات است که منصور حکمت در اولین کنگره حزبش برای ابراز ظهور خود جنبش کمونیستی ایران را بارگاه ابلهان نامید، و این اولین آموزش "آزادی بیان بی قید و شرط" او بود.

حال چرا برخی ها به خود اجازه میدهند که ارتجاع ١۴۰۰ سال پیش را میتوان مورد توهین قرار داد اما ارتجاع قرن بیست و یکم زیر پرچم " کمونیزم کارگری" را نمی توان؟ و اگر اینکار بشود توهین است؟ و مورد غضب سانسور اکثر سایت ها قرار میگیرد؟ تازه این قلم که توهین نمیکند، چهره سیاسی پروامپریالیستی و پرو صهیونیستی ژوبین رازانی معروف به منصور حکمت و یازده اسم دیگر را افشا میکند.

نسل قبلی از هر قشری و دسته و گروهی، در ایران و در خاورمیانه و در دنیا می داند که  کمونیست های چریک فدایی سمیل مبارزه، مقاومت و سازنش ناپذیری با دشمن خلق بودند. آنها به میدان آمده بودند تا در عمل نیز به کارگران و زحمتکشان و محرومان نشان دهند که تنها راه رهایی از سلطه امپریالیسم و سگ زنجیری اش شاه جلاد مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک است. همه آنها هم با اسم واقعی خود مبارزه میکردند. و از بکار بردن نام واقعی شان هم "شرم" که نداشتند هیچ باعث افتخار خلق هم بودند!

از طرفی این فرد که یکی از ایمیل های چارواداری اش را در اینجا عینا کپی کردم، که تحت آموزشهای ماکیاولیستی حزب حکمت خود را "کمونیست" می نامد، معتقد است که چون منصور حکمت مُرده پس کسی حق ندارد نظرات و مواضع ارتجاعی او و حزبش را افشا کند، برای اینکه او دیگر زنده نیست که خودش جواب دهد.! واقعا استدلال را میبینید؟ این عین خود ارتجاع نیست؟ خب همین "نوابغ عالم" هم مدعی میشوند که باید به پیامبر اسلام که ١۴۰۰ سال پیش مُرده هر چه میخواهند توهین کنند.
از طرفی هم میگوید که این قلم با تنفر از منصور حکمت می نویسد. لابد میخواهد که بنده جزو طرفداران بیسواد او باشم و برایش هورا بکشم.

راستش من هر کسی مثل خمینی و حکمت  به جسم زنان دست درازی کند و برای آنها تعیین تکلیف کند که با جنین های ناخواسته های خود چه کنند نظرات ارتجاعی شان را افشا میکنم. انحرافات سیاسی منصور حکمت باید بی رحمانه افشا شود، کما اینکه تا بحال اینطور هم شده، منتهی برخی ها بسیار با ملاحظه و رفیق بازی اینکار را کرده اند، اما من منصور حکمت را رفیق خودم یا رفیق کارگران نمیدانم، زیرا که نظرات او در راستای خدمت به امپریالیسم، دشمن قسم خورده کارگران و زحمتکشان و محرومان است.

بازهم هر کسی که مثل خمینی و منصور حکمت تن فروشی را شغل رسمی زنان به حساب آورد و از قَبَل آن هم مالیات کسب کنند نظرات او در راستای خدمت به امپریالیسم، دشمن قسم خورده کارگران و زحمتکشان و محرومان میدانم.

هر کسی که مثل خمینی و حکمت دم از آزادی بیان بی قید و شرط بزند اما وقتی کسی به خود آنها انتقاد کرد را مورد غضب دار و دسته اش قرار دهد،  بی شک آنها را دشمن قسم خورده کارگران و زحمتکشان میدانم و با تنفر نظرات ماکیاولیستی و ارتجاعی شان را افشا میکنم.

هر کسی که مثل حکمت اسرائیل، صهیونیست تروریست پیشه، اشغالگر و سرکوبگر و کودک کُش را به رسمیت بشناسد با  قلمی مملو از تنفر نظر ارتجاعی و پروامپریالیستی اش را همواره افشا میکنم.


از همه مهمتر هر کسی که مثل خمینی و  منصور حکمت از شانه کارگران بالا رود و منافع بورژوازی کارگر کُش را به پیش برد این قلم با بی رحمی تمام و با تنفر بسیار ماهیت خادمی شان را به امپریالیسم افشا میکند.

توهین های جارواداری، که یکی از آنها در بالا بهترین آن بود، و یا حمله فیزیکی یا شکستن در خانه و سرقت دآر و ندار و امثال آن نمی تواند این قلم را مرعوب و از نوشتن واقعیت ها و افشای دیدگاه های آلوده و ضدکارگری بازدارد.

خواننده محترمی که گردانده سایتی هم هستید که برای آزادی بیان کاریکاتوریست های فرانسوی سوگوار شدید آیا این نوشته را منتشر میکنید؟ انتشار آن بستگی به جایگاه طبقاتی شما دارد. و اینکه آزادی بیان و عقیده را در راستای منافع چه طبقه ای بکار میبرید.

از شما که وقت گذاشتید و این نوشته را خواندید صمیمانه سپاسگزارم.

این نوشته برای سایت های روشنگری، گزارشگران، پیک ایران، اتحاد کارگری، آزادی بیان، افغانستان آزاد، بابا، آشتی، روزنه، مبارزان کمونیست، هفته، جهت انتشار ارسال میشود. شما هم اگر سایتی دارید که برای شما ارسال نشده میتوانید لطف کرده آنرا درج نمایید.

بيست و چهارم دی ۱۳۹۳ / چهاردهم ژانويه ۲۰۱۵

یک :
دو:
سه:
باز هم کاریکاتورهای سفارشی امپریالیستی و هم آوائی حزب حکمت با آن




۱۳۹۳ دی ۲۰, شنبه

محمود خلیلی - یادت بلند و ماندگار رفیق مسعودطاعتی زاده




masoud1
به مناسبت 19 دی ماه سال مرگ رفیق فدایی مسعود طاعتی زاده
یادت بلند و ماندگار
سرو سترگ عشق
بربام کدام خانه برافرازیم
پرچم خونین عشقت را
پنج شنبه بیست مرداد ماه 1362 بود که به همراه تعداد دیگری زندانی از زندان اوین به زندان قزل حصار منتقل شدم. ظاهرا” فقط سه نفر اتهام چپ داشتند و بقیه از هواداران مجاهدین بودند. در بین این سه نفر هم من بودم که نماز نمی خواندم.از این رو بعد از “پذیرایی” توسط حاج داود رحمانی و پاسدارها وارد بند یک واحد یک قزل حصار شدم. (البته نا گفته نماند که حاج داود و دار و دسته اش برای زهر چشم گرفتن وایجاد رعب و وحشت از همه ما که تازه از اوین آمده بودیم در حالی که چشم بند داشتیم با مشت و لگد، فحش و تهدید با نارنجک “پذیرایی” نمودند).
در آن زمان توابین از سوی زندانبان مسئول بند بودند. حسین قربانی مسئول بندِ یکِ واحدِ یک و سیامک نوری معاونش بود. در کنار آن ها توابین دیگری بودند که ایفای نقش می کردند. (مثل: احمد اصفهانی، همایون” گالیور”، محمد آوندی، حسین “مورچه خوار”، داریوش واعظی، محمود رشتی (معروف به محمود شاش – به خاطر اینکه مامور کنترل وقت توالت برای سلول ها بود، زندانیان این اسم را روی او گذاشته بودند)، مجید فوقانی و… که من بعد از مدتی با اسامی آن ها آشنا شدم) . این بند به زندانیان کمونیست و چپ اختصاص داده شده بود که به جز توابین کسی نماز نمی خواند. (در مقطعی که من وارد قزل حصار شدم؛ زندانیان اتهام چپی که نماز می خواندند در بند یک واحد سه بودند). چند سلول اول متعلق به توابین بود و الباقی سلول ها در اختیار زندانیانی قرار داشت که نماز نمی خواندند. پس از کلی معطلی و عوارض جانبی آن، به فرمان حسین قربانی توسط سیامک نوری به سلول 18 منتقل شدم. جو بند هنوز جو خوبی بود و اثری از توابین در سلول ها نبود . داخل سلول 18 اولین کسانی که به استقبالم آمدند زنده یادان حسین حاج محسن، نادر حسینی و علی بودند که در اوین هم اتاق بودیم. آن ها خیلی سریع جو بند را به من توضیح دادند و با تاکید حسین (حاج محسن) مبنی بر این که در سلول های انتهایی بند تواب و “آنتن” علنی وجود ندارد و همه سلول ها کم و بیش مثل سالن سه اوین هستند. توضیحات آن ها تا حدودی خیال مرا راحت کرد. موقعیت سلول های زوج طوری بود که سلول های فرد تا حدودی در مسیر دید بودند. از همه بهتر سلول مقابل(17) بود که می شد کامل افراد و داخل آن را دید و یا سلول های ابتدا و انتهایی که فقط میله های سلول ها دیده می شد. اما از دیدن سلول های مجاور (زوج) محروم بودیم. ورود من کنجکاوی سلول های دیگر را برانگیخته بود و کم و بیش کنجکاو خبر جدید از طرف من تازه وارد بودند (به ویژه خبرهای اوین). جلسه معارفه و انتقال اخبار موکول شد به بعد از دستشویی، چون نوبت دستشویی سلول ما بود.
وقتی از جلو سلول ها عبور می کردیم، من با کنجکاوی داخل سلول ها به ویژه سلول های زوج که دیده نمی شد را نگاه می کردم؛ توی سلول 20 مصطفی و چند تا از هم سلولی های اوین را دیدم و با دیدن چهره ناصر پشت میله ها یکه خوردم. ناصر (من او را به این اسم می شناختم و روزی که دستگیر شدم با او قرار داشتم) با سر سلام داد و من متحیر که او کی و چگونه دستگیر شده، سلامش را با لبخند جواب دادم. رسیدیم به جلو سلول 22 شوکه شدم رفیق امیر (زنده یاد رفیق مسعود طاعتی زاده که من او را به این اسم می شناختم) با آن قد و بالای بلندش جلو نرده ها ایستاده بود و با لبخند برایم سری تکان داد.
بعد از انشعاب اقلیت و اکثریت کمیته مرکزی در سازمان چریکهای فدایی خلق ایران در خرداد 1359، شرایط خیلی بهم ریخته بود. جناح اکثریتِ کمیته مرکزی تمامی امکانات را مصادره کرده بود. همه رفقا تلاش داشتند ارتباطات را برقرار کنند و با کسانی که با دیدگاه های سازمان چریکهای فدایی خلق ایران نزدیکی داشتند؛ رابطه برقرار نمایند. از این رو تمام رفقای رده بالای سازمان کارهای ارتباطی و تماس های تشکیلاتی را به شخصه انجام می دادند. ارتباط من هم از طریق رفیق جانفشان فدایی منوچهر کلانتری نظری) دایی رفیق بیژن جزنی)برقرار شده بود. او می دانست من رفقای خزانه، سه راه فرح آباد و باغ آذری و شوش را می شناسم. از این رو تا مدتی خودش سهمیه نشریه کار را که برای این مناطق لازم بود، در اختیار من قرار می داد.
ساعت سه بعد از ظهر باید سر قرار حاضر می شدم. من این قرار را از رفیق جانفشان منوچهر کلانتری گرفته بودم و بر اساس آموزش های گذشته زودتر از وقت مقرر در سر قرار حاضر شدم. قرار ما مخابرات خیابان ثریا (سمیه) جلوی تلفن های راه دور بود. من باید روزنامه اطلاعات را تا کرده در دستم می گرفتم طوری که به وضوح کلمه اطلاعات آن دیده شود. قرار بود رفیقی مراجعه کند و نصف رمز را بگوید و با گفتن نصف دیگر رمز توسط من ارتباط ما برقرار می شد.
جلوی یکی از تلفن های راه دور ایستادم و الکی مشغول شماره تلفن گرفتن شدم. لحظه ای به ساعتم نگاه کردم، درست ساعت چهار بود. در همین لحظه دست بزرگی را روی شانه ام احساس کردم سرم را که برگرداندم دوتا جیب یک پیراهن زیتونی رنگ مقابل چشمانم بود! سرم را که بالا گرفتم، لبخندی از لابلای سبیل های پر پشت یک صورت بزرگ با چشمانی نافذ مرا به طرف خود خواند. در لحظه اول شوکه و دستپاچه شدم این آدم با این هیکل با من چه کار داشت. توی همین شش و بش بودم که با صدای گرمی نصف رمز را از دهانش شنیدم و منهم جوابش را دادم. با هم دست دادیم خودش را امیر معرفی کرد. منهم اسم خودم را گفتم (طبیعی ترین حالت در آن زمان همان اسامی مستعار بود و موضوع امری عادی و جا افتاده بود و هیچ کس سعی در کنجکاوی الکی در این خصوص نمی کرد) خیلی زود با هم اُخت شدیم قدم زنان به سمت عشرت آباد رفتیم. توی کوچه پشت سینمای مولن روژ در یک تاکسی که کنار خیابان پارک شده بود را باز کرد و گفت: سوار شو، نزدیکی های البسکو در خیابان کوشک بسته نشریه را از زیر صندلی بیرون کشید و به من داد و قرار بعدی را گذاشتیم.
بعد از مدت کوتاهی که در بند یک واحد یک بودم با تغییر سلول این بار با رفیق امیر و ناصر در یک سلول قرار گرفتم و در آنجا اسم و فامیل واقعی همدیگر را فهمیدیم. من جدا جدا با آن هاصحبت کردم هر کدام در چار چوب پرونده، شیوه دستگیری خود را گفتند. من هم بر اساس وضعیت خودم برای آن ها توضیح دادم که در یک ارتباط غیر تشکیلاتی (توسط پسر خواهر بسیجی خودم) دستگیر شده ام. این را خوب می دانستم که هر کدام از آن ها (و یا رفقای دیگری که بعدها دیدم) اگر لب باز می کردند با شرایط پیچیده پرونده ام، فقط شکنجه و اعدام در انتظارم بود.
نقش رفیق مسعود، در روحیه دادن به زندانیان نقش ماندگاری است. در ذهن بازماندگان کشتارهای زندانیان سیاسی دهه 60 به ویژه زندانیان بند یک واحد یک زندان قزل حصار. او در بدترین شرایط و حضور توابین در دورانِ خدایی حاج داود رحمانی بر زندان قزل حصار وزنه روحی برای زندانیان بود. به ویژه وقتی در حضور توابین، مخفیانه ورزش می کرد بدون آن که توابین با آن جثه بزرگ پی به این کار او ببرند. با باز شدن درب سلول ها، در سال 1363 رفیق مسعود اولین مسئول ورزش جمعی بود که با نظر زندانیان انتخاب شد. رفیق مسعود سنگ صبور خیلی از زندانیان سیاسی بود و نسبت به زندانیان سیاسی احساس مسئولیت می کرد و این وظیفه را تا انتها به بهترین شکل ایفا کرد.
اوج اعدام های سال 1367 سالن 8 گوهر دشت محل حضور نیروهای تار ومار شده جانفشانان انقلاب، در برابر سپاه درنده خوی سرمایه بود و هر بار که درب سالن باز می شد پیکر زخمی و مچاله شده فردی وارد بند می شد که در آن میانه تشویش مفهومی از مرگ و زندگی بود (یاد ماندگار رفیق جانفشان فدایی سعید سلطانپور گرامی باد).

رفیق مسعود را جدای از شلاق کف پا به شدت مورد ضرب و شتم قرار داده بودند. حضور او در آن شرایط بحرانی روحیه فراوانی به همه می داد. اشک هایی که در پی از دست دادن عزیزترین فرزندان کارگران و زحمتکشان بر گونه ها جاری بود.
سال 1369جلو ساختمان پلاسکو در حال خرید سیگار از دکه روزنامه فروشی بودم که دستی روی شانه ام قرار گرفت وقتی برگشتم درست مثل ده سال قبل با صخره برخورد کردم ولی این بار به جای دو جیب پیراهن دستی که با دستمالی سفید حمایل گردن شده بود را مشاهده کردم و دوباره همان لبخند گرم و چشمان درخشان، بعد از دیده بوسی با هم به محل تولیدی رفتیم و مدتی گپ زدیم. رفیق مسعود در مبل سازی مشغول کاربود و آسیب دیدگی دستش ثمره دستگاه تراش چوب بود.
چند سال قبل مطلع شدم رفیق مسعود برای معالجه به آلمان آمده و دچار بیماری پارکینسون شده است.

بعد از تلاش فراوان توانستم او را در منزل یکی از رفقا پیدا کنم. از طریق تلفن گپ مفصلی زدیم روزی که می خواست به ایران برگردد تماس گرفت. به خاطر بیماری مقداری در صحبت کردن مشکل داشت اما گرمای صدایش امید بخش و تسلی دهنده بود اما دریغ و درد نمی دانستم که این آخرین باری است که زمزمه محبتش را خواهم شنید.

رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی عامل سرکوب، زندان، شکنجه و کشتار کارگران و زحمتکشان، زنان، مردان، دانشجویان مسئول حوادث و اتفاقات پیش آمده برای زندانیان سیاسی پس از زندان می باشد. و مسئولیت مرگ رفیق جانفشان فدایی مسعود طاعتی زاده مستقیما” بر عهده کلیت رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی می باشد.
محمود خلیلی
17دی ماه 1393
*رفیق مسعود در قطعه نام آوران در بهشت زهرا تهران تحت شماره زیربه خاک سپرده شد.
168 255-60-18 مسعود طاعتی زاده مذکر محمدعلی 1388/10/19 88039884

۱۳۹۳ دی ۱۷, چهارشنبه

صبا راهی - باز هم کاریکاتورهای سفارشی امپریالیستی و هم آوائی حزب حکمت با آن



صبا راهی

امروز دوازده نفر در پاریس توسط سه فرد مسلح در دفتر یک روزنامه به قتل رسیدند، گفته میشود علت این حمله وحشیانه درج کاریکاتوری از رهبران داعش بوده است، این روزنامه در سال دوهزار و شش اقدام به درج کاریکاتوری از محمد پیغمبر مسلمان نمود که در همان زمان نیز مورد حمله نیروهای بنیادگرای اسلامی قرار گرفت. در آنزمان در میان اپوزیسیون ایران جریانی معروف به "حککا" اطلاعیه ای صادر کرد که نوشته ی زیر به آن پرداخت. اما امروز مجدد "حککا" اطلاعیه صارد نموده که در آن چنین گفته شده: " چارلی ابدو یک هفته نامه طنز پرداز چپ و مترقی است که امر خود را نقد مذهب و دست انداختن مقدسات و تعصبات و تابوهای مذهبی قرار داده است." تاکیدها از اینجانب میباشد.
قابل توجه است که این جریان شکنجه های مخوف سی آی ای که در جریانافشاگری  اخیرأ جناج رقیب "اوباما" منتشر شده است را محکوم نکرد، اما هنوز بیست و چهار ساعت از درج کاریکاتور سفارشی امپریالیستها نگذشته اطلاعیه منتشر میکند!

شاید بد نباشد امسال نیز مروری مجدد بر نوشته زیر (جنجال کاریکاتورها و حزب حکمت! )داشته باشیم که در رابطه با همین کاریکاتورها میباشد تا به همسوئی جریان "حککا" با هرج و مرج سیاسی(آنارشیسم)  وپادوئی این جریان برای سیستم های مختلف راسیستی و پروامپریالیستی پی برده شود. تنها اشاره به یک نکته ضروری است و آن اینکه نیروهای مترقی سعی میکنند تعصبات و مقدسات مردم که بیشتر آنها را کارگران وزحمتکشان و محرومان تشکیل میدهند تحریک نکنند، چرا که اینکار حاصلی جز ایجاد هرج و مرج سیاسی که به نفغ طبقه ستمگر میباشد در بر ندارد. 

 فکر میکنیدسایت هایی که نیروهای حککا آنرا میگرداند این نوشته را درج میکنند؟ یا اینکه مثل همین سه مردی که به "آزادی بیان" حمله ددمنشانه کردند این نوشته را زیر تیغ سانسورشان لت و پار میکنند! تجربه عینی اتفاق دوم را باور دارد.

هفتم ژانویه دوهزار و پانزده

جنجال کاریکاتورها و حزب حکمت!
صبا راهی           
در " فوریه امسال " روزنامه دانمارکی ، "Jullands Posten" یولنز پستن  با درج مجدد کا ریکا تورهایی از محمد پیامبر اسلام که نخستین بار  در دسامبر سال گذشته به چا پ رسیده بود، سبب ایجاد  موج  خشونتهای زیادی  از سوی مسلمانان در جهان شد . اکثر نشریات اروپا هم  بی آنکه به دنبال اصل ماجرا باشند با هیاهوی بسیار تیتر روزنامه های خود را برای دامن زدن به خشونت بیشتر مسلمانان با درج کاریکاتور و اخبار خشونت ها پوشش دادند. از طرف دیگر فلمینگ رز، سردبیربخش فرهنگی روزنامه دانمارکی یولنز پستن ، معتقد است که مطبوعا ت اروپایی دچا ر" خود سا نسوری " شده اند و با این انگیزه اما با هدفی از پیش تعیین شده اقدام به سفارش کاریکا توری از چهره محمد می نماید. تغییر فضای سیاسی که در ا صل شکستن دیوا ر " آزا دی بیا ن " ا ست موضوعی میبا شد که رز سردبیر بخش فرهنگی یک روزنا مه دست راستی دا نما رکی  برا ی چا پ این کا ریکا تور استد لال می کند. و همه به خوبی میدانیم که حق آ زا دی بیان برای یک روزنا مه دست را ستی چیزی به غیر از قرارداد ن ابزا ری در دست طبقه متمول برای سرکوب طبقه زحمتکش که بخشی از این طبقه را مها جران تشکلیل میدهند نیست. اینکه ا صل این ا نگیزه و هد ف آن از کجا شروع  شده توجه تا ن را به بخشی از مقا له جا ن سا گ که در جهت بررسی جایگاه سیاسی فملینگ رز سردبیر بخش فرهنگی  روزنامه یولین پستن؛   دانیل پا یپز و نخست وزیر دا نما رک پردا خته است جلب می کنم . 

جا ن سا گ در مورد اینکه فلمینگ رز از لحا ظ سیاسی در کجا قرار دارد  می نویسد: 
در مجموع در مطبوعات آمریکا در واقع هیچ اثری از این واقعیت نیست که فلمینگ رز ، سردبیر بخش فرهنگی روزنامه دانمارکی معتصب سرسخت انزجار اسلامی و از لحاظ تفکر نزدیک به دا نیل پایپز است. در حقیقت، تقریبا هیچ گونه سابقه ای از رز در روزنامه دارنمارکی یولین پستن وجود ندارد!
و در مورد ا قدا م روزنا مه دانما رکی یولین پستن  به درج کا ریکاتور سا گ معتقد ا ست که:

عمل روزنامه یولین پستن یک توهین حسا ب شده به وسیله یک روزنامه دست راستی در کشوری ست که تعصبا ت شدید نسبت  به اقلیت مسلمان معیار محسوب میشود در صورتیکه اغلب این مشکل( تعصبات شدید)  رسما تا یید شده ای نیست!

اما نکته ای که بسیار  قابل تعمق است این ا ست که به نقل از مقاله جان سا گ ؛ فلمینگ رز در سال  2004 توسط جرج بوش  کاندید دریافت جا یزه صلح از" انستیتو آمریکا " شد . انستیتو آمریکا ، موسسه ای است که توسط کنگره آمریکا پایه ریزی شده و زیر نظر گروهی منتخب شده از طرف دولت آمریکا اداره میشود!

جا ن سا گ در مقا له خود چنین ا دا مه میدهد:
در سال 2004 فلمینگ رز به آمریکا سفرمیکند تا با دا نیل پا یپز از نزدیک ملاقا ت و گفتگو های همفکرانه داشته باشد وبعد از این ملاقات بود که کارتون " هوشنمدا نه " پا یه ریزی شد. 

دانیل پایپز کیست؟
اما همین مقاله اشاره می کند که دانیل پایپز چه کسی است. داینل پایپز کسی ست که می خواهد  فلسطین کاملا از طریق نظامی معدوم شود و در واقع از تمام جامعه مسلمان جهان و راسیسم او در حد همان راسیسم احمدی نژاد رییس جمهور ایران است که نابودی کامل اسراییل را می خواهد.

شخص دیگری که جا ن سا گ در مقا له خود به آن میپردازد نخست وزیر دانما رک است و نقش دست راستی متعصب مذهبی ای که او در را ستا ی اهداف حمله امپریا لیست امریکا بهعراق دا شته و نزد یکی و ارا د ت بوش را به او بیا ن می کند . جان می نویسد:

از طرفی دیگر،  نخست وزیر دانمارک آندرا س فوگ  هم خود را در لایه " حق آزا دی بیان " پوشانده است که آنهم قا بل محکوم کردن است ، اما او یکی از معدود کسانی در اروپا است که جرج بوش طرفدار اوست. آندراس فوگ نخست وزیر دانمارک هما ن کسی است که  با طرفداری کا مل از حمله نظا می آمریکا به عراق نوشت که : ما بر ضد آنها هستیم و نیروهای نظامی امان را برای جنگ مسیحیان با مسلمانا ن  به عراق می فرستیم. 

تصویری که جا ن سا گ در مقا له اش به خواننده میدهد ترسیم منطقی واقعی ا ز زنجیره ایست که ا مپریا لیسم آ مریکا برای ا هدا ف غیر بشری خود در د نیا استفا ده می کند . بسیارطبیعی ا ست که مطبوعا ت دست نشا نده آمریکا خود هیچگا ه مستقیم در چنین جنجا لهائی که نتیجه آن جز دا من زدن به موج خشونت ها نیست  وا رد نمی شوند .فلیمنگ رز می گوید که مطبوعا ت ا روپا را دچا ر خود سا نسوری دیده ؛ د ل دست راستی اش به درد آ مده خوا سته که از " حق آ زا دی بیا ن " استفا ده کند اما او  خودش ، کسی است  که بنا به گفته جا ن سا گ  "موقعیت برابر" را زیر پا می گذارد و به آن اعتقا دی ندارد . فلمینک رزهمان روزنا مه نگار مدعی " حق آ زا دی بیا ن " است که بنا به گفته جا ن سا گ در سال 2003 از درج کا رتون مسیح -  که نشریا ت انگلیسی در خواست در ج آن را در روزنامه یولین پستن کرده بودند- خود داری می کند 

ریشه های پنها ن مذهبی – سیاسی فلمینگ رز به ا ینجا ختم نمیشود او در پا سخ مطبوعا ت انگلیسی که از او می پرسند که آ یا حا ضر است برای جبران کا ریکاتور محمد ؛ کار یکاتور مسیح را ا مسا ل در روزنامه خود چا پ کند می گوید: من از وظیفه درج کا ریکاتورها اصلاپشیما ن نیستم . اما سوا ل شما که آیا من کاریکاتور مسیح را در روزنا مه ام چا پ می کنم

"مثل این است که از قربانی  تجاوز شده بپرسید آیا پشیمان است که جمعه شب برا ی رفتن به دیسکوتک دامن کوتا ه می پوشد ."

 هما نطور که میدا نید روزنا مه نگا ری تصمیمم به سفا رش کا ریکا توری از محمد به کاریکاتوریست های استخدام شده روزنا مه  دست راستی میگیرد با ا ین هدف که دیوار خود سا نسوری را شکسته و "حق آز ادی بیا ن"  دست را ستی ها را قو ی تر کند . این هما ن حق آ زا دی بیا ن یکطرفه ی بورژازی برای سرکوب طبقه کارگر و زحمتکش است که شاهد آ ن هستیم.  طرفداران این گونه آزادی بیان از یک سو  با قصد صدور " تمدن " به خا ور میا نه همسو شده و دولت آنها نیز با ارسا ل نیروها ی نظا می اش به ا فغا نستا ن و عراق با ا مپریا لیست ها هم سرنوشت میشود.

همین مدافعین سینه چاک "آزادی بیان" که  در بالا آنها و وابستگی هایشان را بهتر شناختیم در جنجال کاریکا تورها ظاهرا در همه جا اینگونه جلوه دا دند که گویا مسئله بر سر تضا د بین " تمدن و دموکراسی" تود ه های مسیحی ا ز یک سو با " عقب ما ندگی و ا رتجا ع " توده های مسلما ن است! گویا توده مسلما ن " بمب گذا ر و تروریست " هستند و توده مسیحی "دموکرات و متمدن " .  البته  فرا مو ش نشود که حدود ده سا ل پیش نیز با نما یش فیلم" آخرین وسوسه مسیح " در  پاریس یکی ازسینما ها به آتش  کشیده میشود و یک نفر هم جا ن خود را از دست می دهد! و روشن است که این کار "اسلام سیاسی" و یا "توده های متعصب مسلمان " نبوده است.

 اما تصور کنید  خواننده یا جریانات  سیاسی بعضا باصطلاح کمونیست " نا آگاه" زمانی که نظرات سردبیر بخش " فرهنگی " روزنامه دانمارکی را می خوانند ممکن است سر از پا نشناخته و نگرانی های " فرهنگی" مطبوعا ت غرب را تحسین کنند و تلاش روزنامه مذکور را برای " شکستن دیوار خود سا نسوری در نشریات غرب"  بستا یند  و آنها را منجی " آزا دی بیان " بدانند ! البته ا گر این دسته از خوانندگان و جریانات  از مخا لفان " اسلام سیاسی " هم باشندف آنگاه باید دید که با رفتن پشت این نظریه چگونه ماهیت اصلی خود یعنی "جانبداری از فرامین امپریالیستی" را ناشیا نه رو می کند! (١)

چطور میشود که نشریات غربی دلشا ن برا ی " آ زا دی بیا ن " که در سانسورخا نه های دولت های راسیتسی شا ن ظاهرآ حبس شده ا ست به یکبا ره سوخته و بد ین وسیله قصد " رها  " شد نش را دا رند؟ چطور میشود که ا ین روزنامه ها هر گز از اختنا ق ؛ سا نسور و کشتا ر مبا رزین کمونیست و مسلمان در کشورهای تحت سلطه ا مپریا لیسم چیزی نمی نویسند و دلشان از آزادی بیان مبحوس شده در آنجا به درد نمی آ ید ؟ چرا حالا فقط نگرا ن خود سا نسوری نشریات " غربی " هستند ؟ ا سا سا ؛ وا قعیت پشت ا ین از بند رها کردن " آ زا دی بیا ن " چه هد فی نهفته است ؟ اینا ن کیستند که مدعی " حق آزادی بیان " هستند ؟ آزا ی بیان برای چه طبقه ای و در را ستا ی منا فع چه سیستم های حکومتی؟ آ یا در نشریا ت این مدعیان حق آزا دی بیان برای " همه " است؟ آیا این "آ زا دی بیا ن شان"  برا ی سرکوب هر چه بیشترمبا رزین و منحرف کردن ا فکا ر عمومی جها ن از حرکتهای اعترا ضی نظیر آنچه در ا یران توسط کا رگران شرکت وا حد از ما ه پیش تا کنون صورت گرفته است، نیست؟

به را ستی چرا کاریکا توری که پنج ماه پیش قصد شکستن دیوار کاغذی " خودسانسوری" در مطبوعا ت غرب را کرده بود ا مروز یعنی درست همزمان با ا عترا ضا ت کارگری در ا یرا ن جنجا ل براه می اندا زد ؟ روزی که ا مپریا لیسم در تدا رک برا ه ا ندا ختن جنگ دیگری در خا ور میا نه یعنی ایران است ؟ چطور میشود که مطبوعا ت " غربی"زما نی که کمپ های پنا هنده گی در پا ریس دو با ر در فا صله ا ی کوتا ه به آتش کشیده میشود و هر با ر بیش از هفتا د  زن و مرد و کود ک در آن زنده زنده در آتش کشته میشوند احسا س در قفس بود ن آ زا دی بیا ن بر علیه موج راسیسم دولتی را ندارند؟و یا وقتی که یا زده پنا هنده در هلند در با زادشتگاه ا دا ره مها جرت با ز هم زنده زنده دربه آتش کشیده میشوند و جا ن خود را از دست میدهند دلشان برای "آزادی بیان" به درد نمی آید؟
باز هم فراموش نکنیم که همین مطبوعا ت غربی خواهان "حق آزادی بیان" چگونه خشم جوانان عا صی شده از تبعیض و نا برابری ؛ بیکاری و فقرکه چند ما ه پیش در فرانسه به خیا بانها ریخته بودند را با توسل به "امامان" مساجد خاموش می کند و آنها را روانه خانه هایشان میسا زد؟ و دیدیم که دست را ستی های فرا نسه چطور به عوض پا سخ گویی به خوا سته های مهاجران آنها را تهدید به محروم شدن از " افتخار " داشتن و یا پس گرفتن پا سپورت های فرانسوی شا ن نمودند! و یا وقتی که پلیس ها ر ا نگلیس در هفتم جولای 2005 ( بمب گذاری لندن) به مغز کارگر برزیلی هفت گلوله به بهانه مشکوک بودن به " تروریست" شلیک می کند چگونه دست راستی ها ی ا نگلیس به بهانه مصونیت در مقابل  بمب گذاریهایی که همه میدانند کار دست پروده های خود امپریا لیسم آمریکا بودند " حق شلیک با گلوله سربی" را به پا رلما ن ا نگلیس میبرند! و بسیاری از این دسته وقایعی که هیچگا ه دغد غه مطبوعات دست راستی غرب نبوده است.
هما نطور که دربا لا اشا ره شد روزنا مه یولین پستن یکی از روزنا مه های دست راستی است که طرفدا ر سر سخت حمله به عرا ق و مدا خله نظا می ا مپریا لیست ها ست که معتقد هستند که دخا لت نظا می تنها راه تمدن به خا ور میا نه مییا شد.
و با ز هم هما نطور که اشا ره شد روزنا مه دانما رکی با هدفی بس پلید و غیر بشری به تحریک تعصبات دینی مسلمان پرداخته و تحت شعار دفاع از "حق آ زا دی بیان " مطبوعا ت آنهم در راستا ی ابزا ری برای طبقه دا را برای سرکوب طبقه محروم و زحمتکش جا معه دانما رک بوده است . یعنی استفاده از هما ن ا بزا ری (دین) که امپریا لیسم به نوع دیگرش به دست رژیم جلاد موجود در ایرا ن داد تا مبا رزین انقلابرا قتل عا م کند ؛ جنگ ایران و عرا ق را بر پا کرد و امروز هم در ایران همه شا هد هستیم که چگونه وحشیانه زحمتکشان را با بیشرمی تمام به خاطر مطالبه حقشان محکوم میکنند و به بند میکشند ؛ همسران و کودکا ن آنها را با ضرب وشتم گروگان میگیرند و به زندان میبرند تا چند صباحی بیشتر ننگ غلاده امپریا لیسم بر گردن لاشه هایشان باشد! این هما ن ماهیت وا قعی" آ ز ادی بیان " یکطرفه بورژازی است برای سرکوب طبقه زحمتکش.

 اما در این میان هم کم نبودند جریانا ت سیاسی ایرا نی همدم امپریالیستها که یکبار دیگر با هم آوا شدن با روزنامه دانما رکی و " پاسداری از آزا دی بیان"ماهیت غیرکا رگری و سر سپرده گی وشیفته گی شان را به " غرب" با صراحت هر چه بیشتر از پیش به نمایش گذاشتند. یکی از این جریانات جریانی موسوم به "حزب کمونیست کارگری" میباشد که با افتخاری " غربی مابانه " در اطلاعیه ای تحت عنوان " آزادی بیان را پاسدا ری کنیم " یکبار دیگر ثابت می کند که کجا ایستا ده است و از چه طبقه ای دفا ع می کند. 
پس از آنکه منصور حکمت رهبر این حزب باصطلاح کمونیست با بی شرمی تمام  اسراییل را دموکراتیک ترین کشور د نیا نا مید و اعلام کرد که دست رد به سینه کمک مالی هیچ دولتی نمی زند( مصاحبه او با صفا حائری در لندن ) ؛ امروز هم می بینم که با زماندگان خط منحرف حزبی او برای دست و پا کردن هویت سیا سی برای خود آنهم در جوامع دست راستی و نه در مابین کارگران ایران از" آ زا دی بیا ن" مطالبه شده توسط روزنامه دست راستی دولت دانمارک دفاع و پاسداری می کنند . پاسداری از آزادی بیان دولتی (دانمارک) که  در سال دو هزار و یک سرنوشت خود را به ا مپریا لیسم گره میزند ؛ مداخله نظا می ا مپریا لیست ها در عراق را تنها راه صدور " تمدن " میداند ؛ و آزا دی بیا ن را به عنوان ابزاری در دست طبقه دارا  برای سرکوب طبقه زحمتکش جامعه می خوا هد !

امروز هم  می بینیم همین حزب، با حمایت از " آزادی بیان امپریالیستی" پادویی چه سیمستم هایی را دراروپا می کند. این جریان سیاسی  هر روز با عمل کرد خود بیشتر نشان میدهد که نه تنها در جنبش کارگری ایران جایی ندارد بلکه با رو کردن ماهیت غیر کارگری خود از طریق ارسال شتابان اطلاعیه ها یی نظیراطلاعیه  زیر و پشتیبا نی از خط سیاسی دولت های امپریا لیستی ، برای هیچ نیروی سیا سی قابل اعتما د نیست. حزبی که از در پوشش دفاع از "آ زا دی بیا ن" در واقع از سیاستهای امپریا لیستی دفاع می کند، نشان می دهد که صرفا با استفاده از نام کمونیست و کارگر در صدد مشاطه گری و خوش خدمتی به امپریالیست ها است. چاپ آگاهانه ومجدد کاریکاتورها در این نشریات دست راستی و فریاد آی آزادی آی آزادی این گونه مطبوعات که تنها بلندگوهای تبلیغاتی سرمایه داران جهانی هستند، ربطی به "آزادی بیان" مورد نظر کمونیستها ندارد. جنجالی که در ورای این کاریکاتورها هم از سوی دولتهای غربی و هم دولتهای وابسته بر پا شده در خدمت پیشبرد سیاست جنگ طلبانه دولت بوش بر علیه کارگران و خلقهای ستمدیده دنیا ست. فراموش نکنیم که این مقامات دولت بوش جلاد بودند که در فردای فاجعه 11 سپتامبر زیر نام "دفاع از دمکراسی و ارزشهای غرب" از "جنگ صلیبی" دم زده و از "جنگ تمدنها" نام بردند.  نیروهای سیاسی ای که زیر نام "دفاع از آزادی بیان" و مخالفت با "اسلام سیاسی" به حمایت از موضع دولتهای سرمایه داری امپریالیستی در این جنجال پرداخته اند، جز رسوایی و ایفای نقش در داغ کردن تنور سیا ستها ی جنگ طلبانه دولت بوش و شرکاء سودی نخواهند برد. 

در پا یان توجه شما را به اطلاعیه حزب باصطلاح کمونیستی حکمت در زیر جلب مینما یم.

فوریه 2006
باید از آزادی بیان پاسداری کرد!
در حاشیه جنجال اسلامیست ها و چاپ کاریکاتورها
چاپ کارتون هایی از محمد (پیغمبر اسلام) در یک نشریه دانمارکی و بدنبال آن در چند نشریه اروپایی بهانه ای بدست جریانات اسلامی برای آشوب بپا کردن و جنجال و هیاهو راه انداختن داده است. فغان بر میاورند که به مقدسات اسلام توهین شده است. اسلامیست ها تهدید به قتل و بمب گذاری کرده اند و در برخی کشورهای اسلام زده بخصوص در لبنان و فلسطین و اندونزی تظاهرات خشونت آمیز سازمان داده اند. دولت های اسلامی به دولت های غربی اعتراض کرده اند. عربستان سعودی محصولات دانمارکی را تحریم کرده است. روزنامه "یولند پستن" دانمارکی رسما از اسلامی ها عذرخواهی کرده است. سردبیر نشریه "لوسوار" فرانسوی اخراج شده است. دو ژورنالیست اردنی که قصد چاپ کاریکاتورها را داشته اند زندانی شده اند، آفریقای جنوبی چاپ کاریکاتورها را ممنوع کرده است و خبر چاپ کاریکاتورها و واکنش دولتها و اوباش اسلامی در راس اخبار قرار گرفته است.
ارعاب و گروکشی سلاح جریان اسلامی است. اسلام سیاسی جریانی است که کارنامه سیاهی از جنایت و کشتار دارد، بطور روزمره برای پیشبرد اهدافش به  ترور و سرکوب متوسل میشود. و زمانی که حقایق جنایاتش آشکار میشود، فغان بر میاورد که به مقدسات اسلام توهین شده است. ایدئولوژی متعفن اسلامیست ها تنها با ترور و ارعاب میتواند دوام پیدا کند. خودشان بخوبی واقفند که در صورت وجود آزادی بیان و عقیده و بدون ترور و ارعاب، بازارشان بسرعت کساد میشود. جنایت، سرکوب، خفقان، ترور و ارعاب جزء مکمل همه گروهها و دولت های اسلامی برای بقاء است.این حق مسلم هر نشریه و فردی است تا چنین کاریکاتورهایی و یا هر متنی را در نقد هر "مقدساتی" بچاپ برساند، یا به ریشخند بگیرد. این عین آزادی بیان و نقد است. آزادی بدون قید و شرط بیان و نقد یکی از حقوق پایه ای جامعه مدرن و متمدن است.حزب کمونیست کارگری جنجال و هیاهویی که توسط جریانات اسلامی براه افتاده است را شدیدا محکوم میکند و در دفاع قاطع از حق آزادی بیان و عقیده و نقد اعلام میکند که نباید از این جریانات ارتجاعی عذرخواهی کرد. بالعکس باید این حملات وحشیانه را محکوم کرد و قاطعانه از حق آزادی بیان و نقد دفاع نمود و جریانات و مرتجعینی که علیه مردم فتوای قتل و بمب گذاری صادر میکنند را شدیدا مورد تعقیب قانونی قرار داد.حزب کمونیست کارگری ایران  ٥ فوریه ٢٠٠٦، ۱۶ بهمن ۱۳۸۴


۱۳۹۳ دی ۱۱, پنجشنبه

فریبرز سنجری - داعش چه طبقه ای را نمایندگی می کند ؟



داعش چه طبقه ای را نمایندگی می کند ؟



عروج داعش  و اعلام خلافت اسلامی در بخش هائی از سوریه و عراق، بیانگر استفاده هر چه فزاینده تر امپریالیست ها و به ویژه امپریالیسم آمریکا از سلاح بنیاد گرائی اسلامی جهت پیشبرد سیاست های خود در خاورمیانه می باشد. بررسی روند هائی که به قدرت گیری داعش انجامید و سیاست هایی که این نیروی ضد مردمی به پیش می برد با وضوح تمام نشان می دهند که چگونه بنیاد گرائی اسلامی هم چون گذشته وسیله ای جهت گسترش سلطه امپریالیستی در منطقه و جهان شده است، واقعیتی که تا کنون با استناد به اسناد و مدارک  گوناگون بار ها از سوی چریکهای فدائی خلق به اثبات رسیده است.

به دنبال عروج داعش ، رسانه های امپریالیستی هم چون همیشه و در تقابل با آن چه در مقابل چشم مردم در حال روی دادن بوده و هست کوشیدند با خاک پاشیدن به چشم توده ها،  نقش آشکار امپریالیست ها در شکل گیری و هدایت تروریست های اسلامی را به حاشیه رانده و قدرت گیری داعش را به حساب توده ها و "باور ها" و "اعتقادات اسلامی" مردم منطقه بگذارند. با این فریبکاری آشکار ، وظیفه بزرگی در مقابل جنبش انقلابی مردم ما و کل منطقه قرار گرفت تا با تحلیل مشخص از شرایط و نشان دادن سیر رویدادها، دستان کثیف امپریالیسم را در دستکش سیاه اسلامی به کارگران و زحمتکشان نشان داده و با آگاه نمودن آن ها نسبت به توطئه های قدرت های امپریالیستی علیه توده ها، سدی در مقابل پیشرفت این سیاست ها ایجاد نمایند. برغم تلاش های قابل تقدیر نیرو های انقلابی و کمونیست ها و آزادیخواهان ، جهت پاسخ گوئی به این وظیفه، هم چون همیشه شاهد کوشش سازشکارانی بوده و هستیم که درست در تخالف با این وظیفه ، ایده ها و تحلیل های رسانه ها و اتاق های فکر قدرت های امپریالیستی را در لباس چپ و پوشش مارکسیستی اشاعه می دهند. برای نمونه با این که در این فاصله صدها مدرک و سند در رابطه با قدرت واقعی پشت سر داعش منتشر شده و ده ها گزارش در رابطه با آموزش و تسلیح این نیروی تروریستی با هدایت مستقیم دولت آمریکا به رسانه ها راه یافته و حتی در میان مردم کوچه و بازار هم از تنیدگی عروج داعش با سیاست های آمریکا صحبت می شود؛ باز هم شاهدیم که سازمان هائی همانند فدائیان – اقلیت در مقاله "انقلاب کارگری، راه نجات از بحران و بربریت" (نشریه کار شماره ۶۷۹) می نویسند که بسی "سطحی‌نگری" است که "تعرضات جدید ضدانقلابی ارتجاع اسلامی را در پول و سلاح قدرت‌های منطقه‌ای و امپریالیسم خلاصه کرد و امثال داعش را عروسکی در دست آن ها" ، قلمداد نمود.  و یا حزب کمونیست ایران (م-ل-م) در مقاله "دستانِ پشتِ شعلههای جنگ فرقهای و منافع مردم" (حقیقت شماره 68) مدعی می شود که: "در قدرت گیری «داعش» در عراق و رشد جهش  وار جریان  های بنیادگرایی اسلامی در منطقه، هیچ «توطئه» و طرح از پیش تعیین  شده  ای نقش تعیین  کننده نداشته است." و جهت کمرنگ کردن نقش امپریالیسم در این ماجرا می نویسد: "وضعیت فعلی نشان می‏دهد که هیچ یک از دولت  های منطقه و قدرت  های جهانی توان و قدرت سابق را برای کنترل اوضاع ندارند." (تاکید از نویسنده) و در ادامه برای این که بر واقعیت داعش به مثابه عامل آمریکا پرده بکشد تاکید می کند که: "اوضاع برای آمریکا بسیار خطرناک است... تقریباً کنترل فرآیندها را از دست داده است و هیچ اطمینانی به فرجام ماجرا ندارد. استیصالِ امپریالیسم آمریکا حتا وی را به  سوی اتحاد با جمهوری اسلامی می  راند. اما سرنوشت جمهوری اسلامی هم روشن نیست". 

 این ادعا های نادرست و غیر واقعی در شرایطی بیان می شود که کار رسوائی امپریالیسم آمریکا در علم کردن داعش و به راه انداختن جنگ به آن جا رسیده که روزی نیست که سند جدیدی مبنی بر نقش امپریالیسم آمریکا در شکل گیری داعش منتشر نشود و یا خود سردمداران این قدرت جهانی اعتراف نکنند که جنگی که به بهانه قدرت گیری داعش شکل گرفته به نفع اقتصاد بحران زده آن هاست. در همین رابطه است که جان کری وزیر خارجه آمریکا اجبارا اعتراف می کند: "باید در خاورمیانه درگیر باشیم و این به نفع اقتصاد ماست". (در سخنرانی در نشستی در مرکز سابان اندیشکده بروکینگز)

نیرو هائی که به دلیل ادعای طرفداری از سوسیالیسم، علی الاصول می بایست تحلیل ها و استدلالات رسانه های امپریالیستی را افشاء ساخته و با تکیه بر واقعیات نشان دهند که بر عکس تلاش رسانه ها و اتاق های فکر قدرت های امپریالیستی، باور ها و اعتقادات اسلامی مردم منطقه عامل اصلی عروج داعش نبوده بلکه منافع و مصالح قدرت های بزرگ و به خصوص امپریالیسم آمریکا چنین هیولائی را شکل داده و به جان مردم انداخته تا با بحران سازی و ایجاد "هرج ‌و‌مرج برنامه ریزی شده" سیاست های خود را در منطقه پیش ببرند، به جای افشای چهره امپریالیسم، علیه واقعیت لشکر کشی کرده و کمونیست ها و تحلیل های عینی و واقعی  آن ها را به سخره می گیرند.  در شرایطی که خود واقعیات، سیاستمداران آمریکائی را واداشته که اعتراف کنند که القاعده را دولت آمریکا شکل داده و بر کسی هم پوشیده نیست که داعش خود انشعابی از القاعده است که به خواست آمریکا با پول و اسلحه قطر و عربستان و ... ساخته شده و برای نمونه در سوریه چند سال به آشکاری خط آمریکا را پیش برده، باز هم، چنین نیرو هائی نقش امپریالیسم را  در این رویداد ها لاپوشانی کرده و به جای کمک به توده ها جهت این که فریب تبلیغات دروغین را نخورده و  بازیچه ای در دست امپریالیست ها نشوند عملا خاک به چشم مردم می پاشند.

روشن است زمانی که چنین تحلیل هائی موجودیت داعش را نه با سیاست های خالقین آن بلکه با مسلمان بودن مردم منطقه توجیه می کنند؛ زمانی که عنوان می کنند رواج اسلام که: "تمام ابزارهای انقیاد فکری و سرکوب مادی را حی و حاضر در خود نهفته دارد" (مقاله فوق الذکر در کار شماره ۶۷۹و "ریشه‌های عمیق و تاریخی" ، "خرافات مذهبی" در خاورمیانه عامل موجودیت داعش است، به طور منطقی به این جا هم می رسند که مدعی شوند: "در واقعیت، آن چه که بقاء و رشد دولت اسلامی داعش را تضمین کرده است و هیچ دولتی تاکنون قادر به مهار آن نبوده است، یک‌پایه توده‌ای متشکل از توده‌های فقیر، بیکار، ناآگاه، مأیوس، تحقیرشده و شکست‌خورده است که نظام سرمایه‌داری به نیازهای آن‌ها پاسخ نداده و اکنون تبدیل به سربازان داعش برای به‌اصطلاح پیکار در راه خدا و نجات اخروی شده‌اند" (1)(همان جا) اما چنین تحلیل های ایده آلیستی بطور منطقی با این پرسش مواجه می شوند که اگر عدم پاسخ گوئی نظام سرمایه داری "به نیاز های" ، "توده های فقیر" باعث آن شده که آن ها به سوی داعش کشانده شوند ، خود داعش  چگونه قرار است به این نیاز ها  پاسخ دهد تا این توده های  فقیر هم چنان پشتیبانش باقی بمانند؟  مگر نه این که داعش هر جا که پا گذارده کاری به غیر از  غارت و قتل عام و به صلیب کشیدن و دست و پا قطع کردن و مجازات و به بردگی گرفتن زنان همین "توده های فقیر" و نمایش آن به کمک رسانه های غرب برای رعب افکنی انجام نداده؟  تازه آیا با عروج داعش "نظام سرمایه داری" در قلمرو آن محو گشته و یا داعش هم با هر تحلیلی بالاخره همین نظام را نمایندگی می کند؟  از سوی دیگر  منابع مالی لازم برای پاسخ گوئی به نیاز های توده ها از کجا قرار است تامین شوند ؟ آیا با خمس و ذکات پیکار جویان "در راه خدا" که برای "نجات اخروی" بپاخاسته اند قرار است این منابع تامین شوند و یا با کمک های مالی توده های فقیری که درست به دلیل فقرشان ادعا شد به سوی داعش روان شده اند و به همین دلیل هم چیزی ندارند که در طبق اخلاص بگذارند!  به امید این که پاسخ این نباشد که با فروش نفتی که در قلمرو اشغال شده به دست داعش افتاده است. چون بر کسی پوشیده نیست که نفت را نمی شود مثل کالاهای دیگر قاچاق کرد ، و برای فروش آن - البته در مقیاس بزرگ - الزاما باید از طریق ترکیه و یا اقلیم کُردستان بفروش برسد که یکی رسما جزء ائتلاف ساخته شده توسط آمریکا می باشد (که اگر واقعا دشمن داعش بود به این وسیله منبع مالی برای او تامین نمی کرد) و دیگری هم بدون چراغ سبز غرب چنین امکانی را فراهم نمی کند.  و یا شاید هم گفته شود که با کمک های مالی قطر و عربستان - که اتفاقا هر دو جزء ائتلاف ضد داعش به رهبری آمریکا می باشند! بهتر است در این زمینه بیشتر پیش نرویم ، چون چنین تحلیل هائی و چنین تحلیل گرانی پاسخی برای این سئوالات در چنته خود ندارند.

از سوی دیگر اساسا دولت داعش بر روی چه مناسبات تولیدی بنیان گذاشته شده که به آن امکان می دهد به نیاز هائی که نظام سرمایه داری پاسخ نداده و قادر به پاسخ به آن ها هم نیست ، پاسخ داده و چنین "پایه توده ای" وسیعی را برای خود به وجود آورده و از آن ها سرباز گیری کند؟ و مهمتر این که بالاخره دولت اسلامی چه طبقه و یا طبقاتی را نمایندگی می کند که منافع آن ها چنین جنگی را توجیه می کند؟  و به این دولت امکان می دهد که در شرایط جنگی و در اوضاع و احوالی که به اصطلاح با نزدیک به 60 کشور در حال جنگ می باشد پاسخگوی نیاز های "پایه توده ای" خود باشد !؟

حال که بحث به جنگ رسید لازم است به این امر هم توجه نمود که این نیرو ها در تحلیل هایشان (درست با تکرار تحلیل های خالقان داعش و منادیان جنگ برای نابودی آن) تاکید دارند که جنگ با داعش جنگی طولانی خواهد بود.  اما بنیان های اقتصادی ای که این جنگ طولانی از سوی داعش را ممکن می سازد را روشن نمی کنند.  آیا طبقه حاکمه در قلمرو خلافت اسلامی - که البته این نیرو ها تاکنون به طور روشن نگفته اند که چه طبقه ای می باشد - تنها در راه خدا و "شهادت"می جنگد یا دنبال منافع اقتصادی هم می باشد؟  وقتی که وزیر سابق دفاع آمریکا اعلام می کند که جنگ با داعش جنگی طولانی خواهد بود برای آن هائی که عروج داعش را با مصالح سیاست آمریکا در منطقه توضیح می دهند روشن است که منظور از این سخن چیست. به واقع با این موضع آن ها اعلام می کنند که قصد تداوم ناآرامی در منطقه را به مدت طولانی در برنامه خود قرار داده اند. اما تحلیل گرانی که داعش را نیروئی وابسته ارزیابی نمی کنند و تاکید دارند که  "عروسکی در دست" امپریالیست ها نمی باشد، بر اساس چه دلایلی جنگ در خاورمیانه را طولانی مدت ارزیابی می کنند؟  بالاخره رهبران داعش هر چقدر هم بنیاد گرا و در پی تصاحب بهشت در آسمان باشند ، می فهمند که یک جنگ طولانی در روی زمین به الزاماتی نیاز دارد که اگر به آن ها پاسخ ندهند "پایه توده ای" ادعائی خود را از دست داده و قدرت سربازگیری را از دست می دهند. سئوال این است که از نظر چنین تحلیل گرانی که ادعا می کنند تحلیل هایشان خیلی هم "عمیق" است، رهبران داعش چگونه می خواهند و می توانند یک جنگ دراز مدت را پیش ببرند و یا واقعیت این است که این سرباز گیری بر عکس نظر آن ها نه از به اصطلاح "پایه توده ای" ادعائی بلکه از طرق دیگری انجام می شود! (2)

همه تناقضات بر شمرده در فوق ، نتیجه این واقعیت می باشند که چنین تحلیل گرانی قادر به دیدن روندهای واقعی و عینی شکل دهنده رویداد های جاری نبوده و با تاثیر گیری از ایده هائی که رسانه های امپریالیستی پخش می کنند می خواهند رویدادهای منطقه را با مذهب و باور های دینی مردم منطقه توضیح دهند. درست است که داعش پرچم اسلام را برافراشته و به قول "ابو ستار" مسئول استخدام نیروهای داعش در ترکیه (در مصاحبه با خبرنگار اشپیگل) می خواهد "تمام زمین فقط الله را عبادت كنند" و حتی به نام اسلام سر می برد و مدعی حکومت الله در روی زمین می باشد اما بر همگان روشن است که با اسلام اسلام کردن های مشتی بنیادگرای ریش رها کرده ، تجهیزات نظامی و دیگر نیازهای جنگ از آسمان نازل نمی شوند و اگر قدرت های امپریالیستی و منابع مالی آن ها و سلاح های آن ها نبود چنین نیروئی حتی امکان نمی یافت که از دایره محدود یک گروه کوچک نامربوط فراتر رود.

با توجه به این واقعیت همه نیرو ها و  کسانی که بنیادگرائی اسلامی و گروه هائی هم چون داعش را صرفا با ادعاهایش یعنی اسلام و خصوصیات این دین بررسی و تحلیل می کنند و نقش امپریالیسم را در شکل گیری و هدایت این جریان نمی بینند و یا اخیراً می کوشند صرفا به آن اشاره کنند بدون آن که این واقعیت را در تحلیل خود به حساب آورند، قادر به ارائه تحلیلی عینی و طبقاتی منطبق با واقعیت از این پدیده نمی شوند.  آن ها در واقع با چنین "سطحی" نگری هایی، منافع اقتصادی و سیاست یک طبقه مشخص یعنی بورژوازی امپریالیستی را در پشت ریش و ردای داعشیان مخفی می کنند.

اگر بر ژورنالیست هائی که با دیدن فضای عمومی رسانه ها به همین روش به تحلیل داعش و بنیاد گرائی اسلامی می پردازند ، حرجی نباشد ، بر کسانی که مدعی باور به مبارزه طبقاتی و تحلیل علمی از این مبارزه ، آن هم از موضع کارگران می باشند چنین روشی خطای نابخشودنی است.

این نیرو ها در هر رابطه ای به جا و بی جا از طبقات و مبارزه طبقاتی نام می برند اما به بنیاد گرائی اسلامی که می رسند یادشان می رود روشن کنند که بالاخره نیرو های بنیاد گرا و در این جا  داعش ، نماینده چه طبقه ای می باشند! بالاخره آن "توده‌های فقیر، بیکار، ناآگاه، مأیوس، تحقیر شده و شکست ‌خورده" که "پایه توده‌ای" داعش را تشکیل می دهند هم چون هر مردم دیگری به اقشار و طبقات مختلف تقسیم می شوند که داعش، بنا به تحلیل های فوق الذکر با شعار ها و برنامه هایش توانسته نظر آن ها را به خود جلب کرده و آرمان های آن ها را منعکس نماید؛ اما در این صورت هم باز باید روشن نمود که خود داعش چه طبقه ای را نمایندگی می کند، و آن طبقه که داعش در عراق و سوریه آن را نمایندگی می کند چه تضادی با طبقات حاکمه داشته که برای حل آن به جنگ متوسل شده است؟  مطالعه تحلیل های پیش گفته اما نشان می دهد که تحلیل گران مورد اشاره ما تنها مایلند همه مسائل را با اسلام و سُنی بودن داعش و ادعاهای خود این جریان توضیح دهند و کاری به تحلیل طبقاتی ندارند. آن هم در شرایطی که بخش بزرگی از قربانیان جنایت و آدمکُشی های داعش همین "مسلمانان" و "سُنی ها" هستند؛ و اگر این گونه تحلیل گران، واقعا پیرو تحلیل طبقاتی بودند آن گاه باید روشن می کردند که بالاخره بنیاد گرائی اسلامی که در خیلی از کشور های خاورمیانه و شمال افریقا – و نه تنها صرفا در این مناطق - هم اکنون در صحنه سیاسی فعال است و در همه جا علی الظاهر با امپریالیسم و آمریکا در جنگ است، این جنگ را از زاویه منافع چه طبقه ای پیش می برد؟  آیا این جنگ را از زاویه منافع بخشی از بورژوازی این کشور ها پیش می برد و یا پرچم خرده بورژوازی سرکوب شده این جوامع را برافراشته و مطالبات و آرمان های آن ها را نمایندگی می کند؟ از طبقه کارگر نام نمی بریم چون فرضمان این است که چنین تحلیل گرانی چون ظاهرا خود را طرفدار طبقه کارگر می دانند جرات نمی کنند داعش را نماینده کارگران جا بزنند.  اگر تحلیل گران ما زحمت روشن کردن این امر را به خود می دادند ، آنگاه اپورتونیسم خود را هر چه بیشتر به نمایش می گذاشتند.  چرا راه دور برویم؟ مگر یکی از اولین اشکال بنیاد گرائی اسلامی در کشور خود ما رشد نکرده و به قدرت نرسیده است؟ و اگر مردم ما تجربه 35 سال سلطه داعشیان را با خود حمل می کنند ، پس به راحتی می توان با رجوع به این تجربه فهمید که بنیاد گرائی اسلامی در مجموع در کجا ایستاده و آبشخور اش در کجاست! به خصوص فراموش نکرده ایم که با قدرت گیری داعشیان "شیعه" در ایران خیلی از نیرو های سیاسی درست مثل امروز که در رابطه با داعشِ "سُنی" به بیراهه می روند ، در رابطه با ماهیت خمینی و جمهوری اسلامی اش به مردم آدرس غلط می دادند. هرچند تفاوت های غیر قابل انکاری در این دو مورد وجود دارند ولی از آن جا که اکثر تحلیل گرانی که مورد نظر این نوشته هستند خود ، شکل گیری جمهوری اسلامی را تجربه کرده اند ، مراجعه به این تجربه برای درک بهتر داعش بی فایده نیست.

نگاهی به اسناد منتشر شده از کنفرانس گوادالوپ و شیوه به قدرت رسیدن دار و دسته خمینی و شروطی که این دارو دسته در مذاکره با آمریکا برای رسیدن به قدرت پذیرفتند و مهمتر از آن عملکرد تا کنونی آن ها در طول بیش از سه دهه، گواهی است بر این واقعیت که خمینی و دار و دسته اش با نظر و پشتیبانی امپریالیست ها و به خصوص امپریالیسم آمریکا به قدرت رسیدند تا با براه انداختن هیاهوهای ضد امپریالیستی و ضد آمریکائی انقلاب مردم را سرکوب و نظام سرمایه داری وابسته به امپریالیسم و سلطه امپریالیست ها را در ایران حفظ نمایند. تاریخ نشان داد که آن ها در عمل به همه تعهدات خود در مذاکره با امپریالیست ها "بی چون و چرا" عمل کرده و در همه جا یار و مددکار امپریالیسم بودند. این واقعیتی است که تحلیل های اپورتونیستی مبنی بر این که جمهوری اسلامی "نوکر بی‌چون ‌و چرای امپریالیسم" (مقاله اقلیت در کار شماره ۶۷۹)  نمی باشد تغییری در آن ایجاد نمی کند. 

بنابراین چه تجربه جمهوری اسلامی به مثابه بنیاد گرائی اسلامی ای که به قدرت دولتی دست یافت و چه تجربه بنیاد گرائی اسلامی در افغانستان که دست در دست سازمان های جاسوسی آمریکا ، سیاست های این قدرت را پیش می بردند و چه هزاران سند و مدرکی که در رابطه با دستان پشت سر القاعده تا کنون منتشر شده است ، همگی برای کسانی که چشمی برای دیدن و گوشی برای شنیدن داشته باشند نشان می دهند که جریان "بنیاد گرائی اسلامی" در تمام اشکالش ابزاری در دست امپریالیسم و بزرگترین سرمایه داران جهانی بوده است. با توجه به این واقعیت که خود داعش هم از دل القاعده بیرون آمده و نیرو هایش به وسیله افسران آمریکائی آموزش دیده و با کمک "نور چشمی" های آمریکا در منطقه تجهیز شده است.  واقعیت نقش این نور چشمی ها در پرورش و رشد داعش آن چنان افشاء شده است که حتی جو بایدن معاون رئیس جمهور آمریکا برای لاپوشانی نقش دولت خود در این رابطه در دانشگاه هاروارد گفت: "بزرگ‌ترین مشکل ایالات متحده در مبارزه با اسلام‌گرایان، هم‌پیمانان این کشور هستند. ترکیه، عربستان سعودی و امارات متحده عرب شورشیان رادیکال سوری را مجهز به سلاح کرده و کمک مالی به آن‌ها رسانده اند".  این واقعیات همه نشان می دهد که بنیاد گرائی اسلامی و داعش جریانی ست که امپریالیسم ساخته است و به خاطر پیشبرد سیاست های امپریالیسم خلق شده است؛ و این جریان وابسته ، در عمل در حال پیشبرد آن سیاست ها است.  هر تحلیلی جز این ، غیر واقعی و نتیجه ای جز خاک پاشیدن به چشم کارگران و توده های ستمدیده در بر نخواهد داشت.

آذر 1393

به نقل از : پیام فدایی ، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران
شماره 186 ، آذر ماه 1393


زیر نویس ها:
(1) نویسنده مطلب مزبور در هیچ کجای مقاله خود روشن نمی کند که بر مبنای چه اسنادی به این نتیجه رسیده است که داعش از یک "‌پایه توده‌ای متشکل از توده‌های فقیر" بر خوردار می باشد. اگر چنین تحلیل گرانی واقعیات عینی را مبنای تحلیل خود قرار می دادند و نه تمایلات ذهنی شان  آن گاه به راحتی می توانستند ببینند که نیرو های داعش جنایتکار به هر کجا که وارد شدند و یا می شوند مردم دسته دسته آن منطقه را تخلیه می کنند. برای نمونه بر اساس برخی گزارشات با حمله داعش به موصل نزدیک به نیمی از مردم ، شهر را تخلیه کردند.  البته مردمی هم که اجبارا در شهر مانده و نخواستند و یا نتوانستند شهر را ترک کنند را نمی توان "پایه" داعش قلمداد نمود. برای نمونه به گزارش پایگاه خبری شبکه العالم، بعد از اعلام خلیفه بودن رهبر داعش، "داعش کسانی را که در نماز جمعه و مراسم بیعت شرکت نکرده بودند، با 50 ضربه شلاق مجازات کرد". به همین دلیل هم چنین ادعائی با هیچ واقعیتی انطباق ندارد. و اساسا  قدرت گیری داعش با موج بزرگی از آوارگی و پناهندگی مردم منطقه توام بوده که چند میلیون نفر را شامل می شود.

(2) به گزارش روزنامه واشنگتن پست "هر ماه به طور متوسط و به طور مداوم حدود هزار جهاد گرای خارجی برای پیوستن به گروه های افراطی اسلامی وارد خاک سوریه و عراق" می شوند.  جالب است که به گزارش خبرگزاری "نیووستی" یکی از همین "جهاد گران" به دلیل این که داعش، حقوقش را پرداخت نکرده بود ، داعش را رها کرده و توسط نیرو های امنیتی ترکیه دستگیر شده است. این شخص که گفته می شود برای داعش 55 نفر را کشته است بعدا به هندوستان تحویل داده شد!