۱۳۹۱ بهمن ۱, یکشنبه

مضحکه محاکمه جنایتکاران رژیم با نقابی دیگر



 مضحکه محاکمه جنایتکاران رژیم با نقابی دیگر





صبا اسکوئی

سه دهه ازقتل عام کمونیست ها وانقلابیون درسیاهچالهای سرمایه داران خونخواراسلامی می گذرد،خانواده ها ی آنها وکارگران وزحمتکشانی که خود تحت غیرانسانی ترین وضعیت اقتصادی ـ سیاسی واجتماعی به سرمیبرند، هیچ گونه شکی درمورد قاتل بودن خمینی ودارودسته حکومتی اش، تمام جناح ها و دسته های آن، ندارند، تنها روشنفکران خرده بورژوا که شیفته دمکراسی بازی مسخره کشورهائی که ساکنش هستند در پی تیله بازی بنام  کمیسیون حقیقت یاب وروشن سازی جنایات میباشند تا به این وسیله موقعیت وناندانی برای خود دست و پا کنند. آنها به تقلید ازاربابان رژیم که نماینده حقوق به اصطلاح بشرشان را برای تحقیق به سیاهچالها بخوان دفترشکنجه گاه ها میفرستند، (که بزعم خودشان برای سرگرمی وبه انحراف کشاندن خشم وکینه خانواده هاست)، با رقابت با یکدیگر دفتر ودستک کمیسیون حقیقت یاب، مضحکه تریبونال وجنبش دادخواهی براه می اندازند.    

مضحکه رسوای تریبونال محفل گفتگوهای زندان را به قول معروف به فکرماهی گرفتن ازآب گل آلود انداخته است، وبرای رقابت با رقیبش تریبونال، جنبش دادخواهی را کاغذی و برای امضای کسانیکه سطح مبارزه انقلابی رابه مبارزه کاغذی تقلیل میدهند، آماده کرده است.

تفکرراست برای جلوگیری اززیرضرب رفتن سیستم سرمایه جنبش هائی ازقبیل جنبش صلح، جنبش ضد جنگ، لغوکارمزدی ، جنبش رهائی بخش و..... را جایگزین مبارزه طبقاتی می کند.

واین بارمحفل گفتگوهای زندان با نقاب جنبش دادخواهی ازچشم اندازرهائی بخش را علم کرده تا خون کسانی را که برعلیه سیستم خونبارسرمایه وزندگی بهتربرای کارگران وزحمتکشان، جانفشانی کردند، درمقابل ارگانهای بورژوائی به دادخواهی، با دیه وغرامت معامله کنند.

چنین به نظر می رسد که اینها درمحضرتوده ای های جنایتکار همکار رژیم ونوچه هایشان اکثریتی ها، درکارریا کاری وفریب به قدر کفایت استاد شده اند، که تلاش می کنند، با مطرح کردن یک چنین سیاه بازی هایی، جنایات سرمایه داران اسلامی را درسایه نگه دارند وشک ایجاد کنندکه باید کمیسیون حقیقت یاب تشکیل شود که حق سرمایه داران خونخوار پایمال نشود، آن هم  درکشورهائی که خودشان مشغول مکیدن خون کارگران وزحمتکشان خودی  هستند، ودر سرتاسردنیا برای سود هرچه بیشترآدم کشانشان را روانه میکنند وبا کمک بمب افکن هایشان به کشتار مشغولند، کمیسیون حقیقت یاب تشکیل شود که آیا نوکرانشان درایران شکنجه کرده ومی کنند ویا نسل کشی انجام گرفته است ویا نه والبته با حضورافراد بیطرف که چون ازطرف اربابان رژیم  جانی هستند، بیطرف می باشند، تفکری که برده بودن وخدمت به ثبات سیستم سرمایه رارسالت خودش میداند، وباید خود سرمایه داران مشخص کنند که آیا جنایت کرده اند یا نه، چون ازنظراینها قوانین بورژوائی واسناد بورژوائی اعتبارشان ازخانواده هائی که بهترین فرزندانشان را ازدست دادند بیشتراست، ویا کارگران وزحمتکشانی که با زجروشکنجه روحی شب را به روزمی آورند.

درهرصورت محفل گفتگوهای زندان وشرکای راستشان مطرح می کنند، که ازکمیسیون حقیقت یاب
 سوء استفاده شده است، ولی چون  برای خودشان این شک وجود دارد که آیا شکنجه وکشتاری درسیاه چالهای سرمایه صورت گرفته است یا نه ،بنابراین  خودشان کمربندهایشان محکم بسته اند که روشن کنند که جنایت سیاسی صورت گرفته، ویا ازنظر توده ای ها همیشه مزدور، اربابان به اصطلاح ضد امپریالیست حق
 داشته اند، دست به هرجنایتی بزنند. نفکرراست که رسالتش به انحراف کشاندن سمت و سوی فکری کارگران وزحمتکشان ازپی بردن به ریشه زالو صفتی سرمایه داران است، با هم فکران توده ای وبه اصطلاح اکثریتی و  چاه کارگر، بعد ازآن همه جنایاتی که سرمایه داران جانی اسلامی انجام داده ومیدهند، آستین بالا زده اند که ریشه جنایات را بررسی کنند.

مبارزات کاغذی آنها که گوئی کپی شده ازروی دست روانشناسان وجامعه شناسان وحقوق دانان بورژوا است، بزعم خودشان کلمه سرکوب شدگان را  به جای قتل عام وشکنجه قالب می کنند و تلاش می کنندکمیسیون حقیقت یاب با حضور افراد بیطرف ودادخواهی برای روشن کردن جنایات سیاسی وبازنگری به ریشه های
 سرکوب گری را به دیگران حقنه کنند، تا بزعم خودشان خشم ونفرت کارگران وزحمتکشان را نسبت به سرمایه داران خون آشام وجنایتکار تعدیل کنند.

برای پرداختن به این متن راست ولیبرال بورژوائی، لازم نیست که به جزئیات آن پرداخت، چون اساس آن دمکرات بازی وحقوق بشربازی های مورد نظربنگاه های ساخته وپرداخته سرمایه داران مثل سازمان ملل وزوائد آن حقوق بشرو.... واتحادیه های ضد انقلابی که به عنوان افکارعمومی جهانی قالب می شود.
مسئله محوری آن که دادخواهی است، صرفأ برای ایجاد توهم درخانواده هائی است که درقتل عام دهه ۶٠ بهترین فرزندانشان توسط سرمایه داران خون آشام اسلامی به جوخه اعدام سپرده شدند، که آنها فراموش کنند که فرزندان کمونیست وانقلابی آنها به خاطرنابودی جامعه طبقاتی که زندگی به غایت غیرانسانی وزجرآور را به کارگران وزحمتکشان تحمیل کرده است، جانفشانی کردند، کسانی که خود را  پدرخواندگان این خانواده ها قالب می کنند، با  نمایش دادخواهی ودادگاه بازی ومحاکمه بازی ، هدفشان به انحراف کشاندن افکارکارگران وزحمتکشان ازریشه اصلی جنایات سرمایه داران که همانا ثبات سیستم خونبارشان ومکیدن هرچه بیشترخون کارگران وزحمتکشان میباشد،

 البته به تقلید ازریا کاری هم فکران راستشان که ازآموزگاران بزرگ پرولتاریا مثال می آورند و بعد با شیادی تمام آن را تحریف می کنند، محفل گفتگوهای زندان هم، ازمارکس این آموزگار بزرگ پرولتاریا مثال می آورد،  که باید دست به ریشه برد. ونظرمارکس را که ریشه کن کردن ستم طبقاتی  است به ریشه یابی سرکوبگری تعدیل می کنند تا نتایج مورد نظر خود را، که احتمالأ نظریات روانشناسان بورژوایشان را که ریشه جرم وجنایت را که به منظورپنهان کردن دستان پرازخون سرمایه داران زالو صفت است ،مشکل روان شناختی وازاین مزخرفات مطرح می کنند که محفل گفتگوها هم  به سردرمغازشان بچسبانند، که  احتمالأ کسی که شکنجه وکشتارمی کند، مشکل روانی داردودرنهایت دردادگاه های دادخواهی شان این بیماران روانی باید با نازونوازش یادبگیرند که دیگرشکنجه نکنند ودست به کشتارنزنند.

البته این دادخواهی هم مراحلی دارد، یعنی مبتکران دادخواهی، قبل ازهرچیزهمان طورکه دربالا گفته شد
می خواهند که این جنایات را روشن کنند، چون برای اینها اصلأ روشن نیست که زندانی سیاسی در دهه شصت شکنجه و یا اعدام شده باشد ، زیرا که  توده ای های همکار رژیم حق رژیم جنایتکار اسلامی میدانند که درسال ۶٠ صدها نفرازبهترین فرزندان کارگران ورحمتکشان را بطوردسته جمعی به رگبارببنندند، درمورد سال ۶۷ هم باید براساس مدارکی که توده ای ها جاسوس ونوچه هایشان به اصطلاح اکثریتی ها باید نظربدهند که اصولأبراساس  قوانین اسلامی  ملاهای سرمایه به اصطلاح ضد امپریالیست ، بطورکلی کابل زدن، سوزندان، آویزان کردن واستفاده ازوسایل الکتریکی، شکنجه نیست ونازونوازش های اسلامی است ، واین مدارک مهم توده ای های همیشه جاسوس است که مسائل سال ۶۷ را باید روشن کند وبرای جنبش دادخواهی آماده شود که به دادگاه های  به اصطلاح مردمی ارائه شود، واسناد ومدارکی که پرازمنافع طلبی وغرض ورزی است ،که آن هم  جای سئوال است که درسیستم طبقاتی دادگاه مردمی هم  مگر می تواند وجود داشته باشد، ازهمه مهمتربا برچیدن شدن بساط سیستم طبقاتی، دردادگاه های کارگران وزحمتکشان، که با پوست وخونشان زجروبهره کشی سرمایه داران جانی را لمس کرده اند، احتیاجی به مدرک بازی ندارند.

از طرفی آنها با جنبش دادخواهی واسناد ومدارکشان می خواهند سیستم طبقاتی را نابودکنند، ولی درجای دیگر مانیفست کپی شده  ازنوشته های جامعه شناسان بورژوا، هدف دادخواهی شان رهائی طبقات سیاسی و احتماعی ازسلطه سرمایه است .

 رهائی طبقات ازقید سرمایه دقیقأ  مخدوش کردن تضاد طبقاتی و ترویج آشتی طبقاتی ودرد مشترک است وبه همین دلیل است که محاکمه و دادخواهی شان ازدیدگاه رهائی بخش مطرح می شود، تفکری که حزب همیشه جاسوس توده ونوچه شان به اصطلاح اکثریت به زعم خودشان برای رهائی ازقید امپریالیسم امریکا وبازاربازکردن برای سرمایه داران مافیای روس، با سرمایه داران اسلامی درکشتاردهه شصت شریک شدند و کشتارسال ۶٠ جانیان سرمایه را تائید می کنند، ودرحال حاضرهم  به هدایت جنبش دادخواهی محفل گفتگوهای زندان پرداخته اند وبا توسل به جنبش دادخواهی درکشورهای دیگر،آنرا را علم کردند  که نمونه آن مادران آرژانتین است  که هرشنبه عکس فرزندان سربه نیست شد ه شان  را دردست دارند، ازقاتلانی که نقابشان را عوض کرده اند طلب دادخواهی می کنند، که همانا پنهان کردن دستان سرمایه داران قاتل است.

دردنیائی که طبقه غارتگربرای منافعش نسلی ازکارگران وزحمتکشان را درژاپن با بمباران قتل عام کرد وهنوز حاصل آن جنایات نسلی ناقص الخلقه وجود دارد ودرویتنام ازخون مبارزین ویتنامی دریائی ازخون براه انداختند وزیاد دورنرویم ، دریوگسلاوی، عراق وافغانستان با بمباران مداوم به کشتارکارگران وزحمتکشان پرداختند واین جنایات تا نابودی سیستم آعشته به خون کارگران وزحمتکشان ادامه دارد و دادگاه بازی ودادخواهی تنها یک نمایش روحوضی است برای منحرف کردن مسیر افشاء وروشنگری انقلابی ازعمل کرد سیستم خونبارسرمایه است، که برای  عریان کردن هرچه بیشترتضاد طبقاتی وپیشبرد مبارزه طبقاتی امری حیاتی می باشد.

یکی ازدیگرازشاهکارهائی که دادخواهان ریاکاربا کپی کردن ازروی دست یک روانشناس سرمایه، در دادخواهی شان مطرح کرده اند، بازگرداندن اعتماد شکنجه شدگان به جامعه است، واین هم فریب دیگری برای زرق وبرق دادن به سیستم سرمایه که احتمالأ این جامعه هست که شکنجه کرده است ونه ماشین سرکوب سرمایه، ولی نیروهای انقلابی با این خزعبلات نه تنها به سیستم طبقاتی  اعتماد نداشته ونخواهند داشت، بلکه کینه ونفرتشان بیشتر و بیشترشده وازمبارزه انقلابی برای سرنگونی آن لحظه ای عقب نخواهد نشست .
شاید هم منظورشان ازاعتماد، همان بخشش وقانع شدن درحد غرامت است، البته برای هم تفکری های خودشان .

نکته بسیارجالب اینکه دادخواهان برای پنهان کردن عمل کرد راستشان، دلیل سراسری نشدنشان را
 محفل گرائی مزمن عنوان می کنند، البته ایشان به گفته معروف مثل اینکه درشهرکورها زندگی می کنند، که فراموش کرده اند که رسالت شان آشتی طبقاتی است  و آشتی بین تفکربورژوائی وطبقه کارگر امکان ناپذیر است ونمونه عینی آنرا درسمینارخودشان مشاهده کردند ، به قول نویسنده نامه به محمود خلیلی درآخرین برنامه شان درگوتنبرگ سوئد می نویسد سخنرانان راست برای صندلی های خالی سالن سخنرانی کردند، این نامه خود گویای این واقعیت است، که تفکر بورژوائی برای بی شرمی حدوحدودی نمی شناسد که به چنین چرندیات ازقبیل محفل گرائی مزمن چنگ میزند.

نامه را درزیر می توانید مطالعه کنید، البته نویسنده نامه، صرفآ به روی عمل کرد اشخاص توجه می کند وبه تفکرراست مُبلغ درد مشترک وآشتی طبقاتی حاکم برمحفل گفتگوهای زندان نمی پردازد.   

اول بهمن ۱۳۹۱ / بيستم ژانويه ۲۰۱۳

 لینک جنبش دادخواهی از چشم انداز رهائی بخش  
http://www.dialogt.net/fileadmin/user_upload/CheshmAndaz_Reahaiebakhsh_2012125.pd

نامه:
گفتاری با محمود خلیلی
با سلام به محمود خلیلی عزیز
با آرزوی بهترینها برای تو و همه سینه سوخته ها
مطلب تو را در سایت گفتگوها گفتگوهای زندان خواندم و اعتراف میکنم که از نوشتار تو متعحب شدم . امیدوارم برایت سوءتفاهم نشود جملات من و همانطور که میدانی و بارها اعتراف کرده ام برای تو و همایون و مژده و ....... احترام قائل میباشم و اگر حرفی میزنم و یا حساسیتی نشان میدهم بخاطر اینه که منهم سینه سوخته میباشم و اگر چه در زندان نبوده ام ولی همه این سی و چند سال زندگی نکرده ام و تا حضور جمهوری اسلامی همین وضع برایم ادامه خواهد داشت . سه بچه دارم و در حسرت دیدارشان بسر میبرم و خیلی درد آور است که پسر 29 ساله ام را می بینم ولی او مرا نمی شناسد و احساسی بهم ندارد چون از نوزادیش توسط سازمانی که برایش فعالیت میکردم از ما جدایش کردند و توسط هواداری در سوئد بزرگ شده . و این نمونه ارزنی از خروار مصائب روزانه من میباشد در سن 57 سالگی باید بیشتر مواقع پشت پنچره خانه ام رفت و آمد انسانها را تماشا کنم و روزی هزار بار حسرت بخورم که چرا زنده ام ولی زندگی ندارم !
برای گفتم که گفتارم را تحقیق کنی و بفهمی اونی که زد بر سر منو تو و ما را با خودش به اینجا کشاند شاه و خمینی و احمدی نژاد نبود ، زیرا که تکلیف با آنها روشن است و اینکه دشمنی هستند مقابل مردم و باید بنیاداً نابود شوند و راه حل دیگری هم وجود ندارد برای نجات مردم
محمود عزیز با نگاهی به رسانه های رژیم ارتحاع جمهوری اسلامی و بخصوص سخنان مزدور احمدی نژاد می بینیم که اصلاً چیزی بنام معصل وجود ندارد و همه اش پیروزی و پیشرفت در کارشان میباشد و بهمین علت هم آمریکا و صهیونیست و ضد انقلاب که سنگ میاندازند و تبلیغ منفی میکنند و متأسفم از اینکه مطلب تو هم در مورد سمینار جهارم همین نما را داشت
چند ما قبل از برگزاری و دوستانه و دلسوزانه و مسئولانه سعی کردم مستند کمیته برگزاری مادر را در جریان قرار دهم که چه بافتی جمع شده در کمیته شهری و پیش بینی کردم که این سمینار با این بافت حرف و حدیث زیاد بهمراه خواهد داشت
در این شهر یک مقام معظم رهبری بوجود آمده بنام رضا طالبی که سابفه حضور در حزب توده داشته و همچنان هم دارد و همه چیز و فعالیتها باید با تأئید او پیش برود زیرا که در " آ ب اف " و در بورژوایی سوسیال دمکراتها برای خودش جایی و مقامی را دست و پا کرده . ایشان همان اولین سخنران سمینار چهارم نیز بودند
فرخ قهرمانی در شهر مطرح میباشد که اولاً تاریخ و مدت زندانش را دروغ گفته ، تواب بوده ، با پاسپورت جمهوری اسلامی و از طریق فرودگاه تهران با ویزای قانونی به سوئد آمده تا چند سال پیش هم در روابطش همه جور آدمی ، از سلطنت طلب گرفته تا درویش و ..... یافت میشود الا چپ . بنا به ادعای همه و گاهاً خودش گرایش به راست و اکثریت دارد ، آدمیست توجیحگر و کاسبکار و دلال و معروف به پااندازی برای رضا طالبی مقام معظم رهبری شهر گوتنبرگ . توسط خانواده اش در ایران سرمایه گذاری میکند و سود جویی . در هئیت مدیره اتحادیه سراسری عضویت دارد و بخور بخور میکنند و ناگفته نماند که این اتخادیه باندیست که توده ایها و اکثریتی ها بوجود آورده اند و کنترل کامل روی آن دارند
امیر چواهری کلاش سیاسی که در هیچ موردی هیچ پرنسیبی را نمی شناسد و هر جا که لقمه ای نان و نام افتاده باشد او بر روی آن شیرجه میزند و براحتی هرکس و هر چیزی را میفروشد
سال گذشته زیر پای مهدی اصلانی فرش قرمز پهن میکند و امسال ..... و سال بعد هم خدا میداند . این توفه لنگرود تا چند سال پیش برای حزب توده پادودیی میکرده
کمیته شهری توسط ایندو نفر سازماندهی شده بود و آدمهایی مثل بهزاد جوادیان (فعال اکثریت و ....... ) قبا پوشان سبز سازمان یافته بود و چندتایی هم که گرایش چپ داشتند هم در نیمه راه وقتی اوضاع را دیدند کنار کشیدند
در طول مراسم هم که شنیده ای با عدم استقبال مردم سپری شد و سخنرانان بطور مسخره برای صندلی های خالی حرف زدند
و حتی بخشی از میهمانان شما هم منجمله بصیر و ....... از حضورشان پشیمان شده بودند و مژده بیچاره هم برای درمان همایون را از روی تخت بیمارستان فرا میخواند
در پایان هم به این اشاره کنم که ببین چه نامهایی و با چه سابقه و عملکردهایی چون ساندیس خورهای داخل ایران به به به و چه چه پرداخته اند و نامشان زینت سایت گفتگوهای زندان شده است و همین نامها برای نیش خند عوامل راست بویژه سرمایه داری جمهوری ضد بشر اسلامی کافیست
بازهم برویذ و منو شعبان بی مخ و ......... معرفی کنید و بسبک مزدوران حکومت زور و ستم اسلامی به تخریب شخصیت بپردازید ولی خوشحالم که گفتم و بارم را زمین گذاشتم و فراموش هم نکنید که من کنار گذاشته نشدم بلکه خودم مستند و کتباً از هرگونه همکاری و زیر یک سقف قرار گرفتن با اینها استعفا دادم و بیرون آمدم و همچنان هم از این عمل خودم راضی و خشنودم
محمود خلیلی عزیز بغیر از سدمه ای که خود و خانواده ام و فامیلم زیر پوست شب جمهوری اسلامی خورده ایم ! دهها چهره عزیز دیگر را بیاد دارم و از نزدیک دیده ام و میشناخته ام که چگونه چه در روی آسفالتهای خیابانهای تهران و یا در کوه و تپه های کردستان و ... خونشان را هدیه کردند برای آزادی ایران و بمن حق بده که نسبت به نعهدی که به همه سالهای و خاطراتم دارم بی تفاوت نباشم و بایستم مقابل کسانی که خون و شکنچه رفقایم را وسیله انرارومعاش کرده اند
ایکاش از همان ابتدا تحت تأثیر واقع نمیشدید و انتقادات اولیه را 1% اهمیت میدادید و نمیگذاشتید بنام دهه 60 و سال 67 این آبرو ریزی براه بیافتد که بهیچوجه در شأن آنها نبود و نیست و حتی خود شما چند نفر 
.
زمان را ایستایی ندارد و میگذرد و نهایتاً روسیاهی میماند به ذغال و مطمئن باش هستیم و هستند کسانی که همچنان در تبعید هر حرفی را بجان میخرند تا خون رفقایشان پایمال نشود
زنده باشی و فراموش نکن که همیشه برایت احترام قائل میباشم
داود رحیمی


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر